سه شنبه, 24 مهر, 1403

شهریار

سید محمد حسین بهجت تبریزی فرزند سید اسمعیل موسوی (معروف به میرآقا خشگنابی) و خانم ننه (دختر یکی از مالکان قریه) در سال 1285ه.ش در تبریز در محله بازارچه میرزا نصرالله دیده به چهان گشود. او اولین فرزند خانواده محسوب می‌شد و از آنجا که طفلان پیش از او زنده نمانده بودند از محبت و علاقه خاص خانواده بهره‌مند بود. بدلیل شرایط سیاسی انقلاب مشروطه و نیز شیوع بیماری وبا، پدر شهریار به قریه قئیش قورشاق از توابع قره‌چمن و ترکمنچای (بابایوردی) نقل‌مکان کرد و دوران کودکی محمدحسین با خاطرات شیرین این دیار رقم ‌خورد که این خاطرات در قالب اشعار زیبای حیدبابایه سلام منعکس ‌شد. او تحصیلات خود را با قرائت قرآن کریم، گلستان سعدی در مکتب‌خانه همان قریه و نزد پدرش آغاز نمود و از همان ابتدا با دیوان حافظ آشنایی یافت. تحصیلات کلاسیک خود را در مدرسه متحده و فیوضات و سیکل اول متوسطه را در دبیرستان فردوسی تبریز (در آن زمان به دبیرستان محمدیه شهرت داشت) به پایان رساند و در سال 1300 برای ادامه تحصیل به تهران آمد. این نوجوان هنرمند، شاعر، خوش‌نویس و خوش صداو فاضل در «دارالفنون» ثبت‌نام ‌کرد و در مدتی کوتاه دوستان فراوانی از جمله ابواقاسم شهیار ‌یافت که باعث آشنایی او با شخصیت‌های نامی آن دوران از جمله ملک‌الشعرای بهار، عارف قزوینی، استاد وزیری، اسماعیل امیرخیزی، ابولحسن صبا، ایرج میرزا و دیگران شد. او پس از اتمام دوران تحصیل در مدرسه دارافنون در سال 1303 وارد مدرسه طب دارالفنون شده و به مدت پنج سال در این دانشکده به تحصیل مشغول می‌شود اما طبع لطیف او با این حرفه سر سازگاری نداشت. در همین دوران بود که او دچار عشقی جانسوز شد و این عشق نافرجام، آتش درورنی شاعر را روشن و نبوغ ذاتی او را آشکار ساخت. او نام‌خانوادگی بهجت تبریزی را از آن جهت انتخاب کرد که بهجت آباد تهران میعادگاه او و معشوقه‌اش بوده اما بعدها با استعانت به دیوان حافظ برای انتخاب تخلصی مناسب، شهریار را برای خود انتخاب کرد. پس از ناکامی در عشق و بی‌سرومانی‌اش، تحصیل را رها کرده و در سال 1310 به صورتی تبعید در اداره ثبت اسناد نیشابور مشغول به کار شد و در همان جا استاد کمال‌الملک تبعیدی را ملاقات کرد. در این سفر چهار ساله دور از وطن و دوستانش رنج بسیار کشید؛ در سال 1313 خبر فوت پدرش را شنید و در سال 1314 با حالی پریشان و رنجور به تهران بازگشت. او مدتی در بیمارستان بستری شد و پس از بهبودی در سال 1315 در بانک کشاورزی استخدام شد. او سه تار را خوب می‌نواخت و در سال 1319 وارد جرگه دویش‌ها شدو سیر وسلوک عرفانی را به سرعت طی کرد. در سال 1322 بیماری تیفوس در تهران شایع شد و باعث مرگ برادر شهریار گشت و او مراقبت از جهار فرزند برادرش را برعهده گرفت؛ او در سال 1326 دچار نومیدی و انزوای شدید شد به‌گونه‌ای که مادرش برای پرستاری از او به تهران آمد و پنج سال کنار او ماند و در نهایت هیجانات روحی و انزوای او در سال 1331 کاهش یافت و در همین دوران در کنار مادرش منظومه «حیدبابایه سلام» را نوشت؛ او در همین سال مادرش را از دست داد. در سال 1332 که به تبریز بازگشت خانه‌اش را به همراه اسباب اثاثیه‌اش در تهران به فرزندان برادرش سپرد. هنوز یکسال از ورودش به تبریز نگذشته بود که در 47 سالگی با نوه‌عمه‌اش ازدواج کرد و ثمره این ازدواج دو دختر و یک پسر به‌ نام‌های شهرزاد، مریم و هادی بود. او در این سال‌ها با نیما، سایه و یدالله امینی الفتی شیرین داشت؛ در سال‌های 46 تا 55 فرصتی یافت تا به تهران، شیراز، ارومیه، کرج سفر کند و بارها در محافل ادبی مورد تکریم اهالی ادب و فرهنگ قرار گرفت. در فاصله سالهای 1352 تا 56 به تهران نقل‌مکان کرد و پیوسته با یاران قدیم و جدید خود مراودت داشت و دوران خوش و آرامی را می‌گذراند که ناگهان همسرش را در سال 1355 بر اثر سکته قلبی از دست داد. پس از مرگ همسرش نتوانست در تهران بماند و در فروردین 1356 به همراه فرزندانش به تبریز بازگشت. پس از تحمل بیماری ریوی و بستری شدن در بیمارستان مهر در تهران، در 83 سالگی و در بمداد 26 شهریور سال 1367 دار فانی را وداع گفت. این روز در تقویم به «روز بزرگداشت شعر و ادب فارسی» نامگذاری شده است.

منابع:

کاویان‌پور، احمد. زندگانی ادبی و اجتماعی استاد شهریار. 1375. تهران؛ انتشارات اقبال.

رضوانه امامی‌پور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت