دیوان قطران تبریزی از کتابخانۀ علّامه جعفر سلطان القرّائی

دیوان قطران تبریزی به خطّ انوری ابیوردی از کتابخانۀ علّامه جعفر سلطان القرّائی

27 دی ماه، گرامی باد یاد و خاطره علامه بزرگوار میرزا جعفر سلطان القرائی که شمع وجودش در چنین روزی در سال 1367 خاموش شد.

محمّد امین سلطان القرّائی/ به گزارش “صاحب دیوان “پایگاه تخصصی تاریخ و فرهنگ آذربایجان، نسخۀ خطّی یاد شده پس از گذشت قریب یک هزاره از کتابت آن به زیبائی خودنمائی می کند. نسخه در قطع رحلی بزرگ 21*31 سانتی متر، در 108 صفحه و 54 ورق، هر صفحه با مسطر 15 و هر ورق با مسطر 30 ، حدوداً شامل 1550 بیت می باشد. رقم کاتب نسخه علی بن اسحق ابیوردی در ابتدا و انتهای آن نقش بسته است. نسخۀ یاد شده حاوی تاریخ کتابت 529 هجری قمری است. نسخۀ خطّی مزبور در انتهای آن چنین پایان می یابد: “کتبه لنفسه علی بن اسحق الابیوردی متّع به یوم الجمعه لاحدی عشره لیلهً خلت من ربیع الاوّل من سنه تسع و عشرین و خمس مائه”.

شاعر دیوان مورد بحث این مقال، قطران تبریزی دارای اسم یا تخلّص “قطران” بوده و در عهد خود نیز به همین نام اشتهار داشته و در کتب اشعار قرن پنجم هجری به همین نام یاد شده است. از جمله محمّد معزّی نیشابوری (521 – 439 قمری) از او با نام “قطران” یاد کرده است:

چو بهر من ز تو اعظام و اکرام است هر روزی ترا هرگز نگویم آنچه قطران گفت مملان را

که از تو در نکو کاری مرا شکر است بسیاری ز مملان از حسودان گر شکایت بود قطران را

همچنین ناصر خسرو قبادیانی درسفرنامۀ خود گوید: “در تبریز قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می گفت. امّا زبان فارسی نیکو نمی دانست”. رضا قلی خان هدایت در مجمع الفصحاء نام اصلی قطران را “ابو منصور” دانسته که البتّه ابو منصور می تواند کنیۀ شاعر باشد. چرا که علی بن اسحق انوری ابیوردی در صفحۀ ما قبل اوّل، در ابتدای نسخۀ حاضر چنین می نگارد: “اشعار افصح الشّعراء و ابلغ الفصحاء و اکمل البلغاء ابو منصور قطران الجیلیّ الآذربیجانی – صاحبه و کاتبه علی بن اسحق الابیوردی الشّاعر”.

 

صفحۀ ما قبل اوّل (صفحۀ عنوان) نسخۀ خطّی کتابخانۀ علّامه جعفر سلطان القرّائی

 

صفحۀ اوّل نسخۀ خطّی کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی

نسبت قطران به تبریز است و مولد او شادی آباد تبریز (شادباد مشایخ – علّامه جعفر سلطان القرّائی در یادداشتهایش از آن با عنوان “شادباد ارواح مشایخ” نام می برد و همچنین “پیران شروان” و محرّف آن “پینه شلوار”). این محل در جنوب شرقی تبریز واقع است. شاعر در مورد مولد خود گوید:

خدمت تو هم به شهر اندر کنم بر جای غم گر چه ایزد جان من در شادی آباد آفرید

گویا قطران به گفتۀ خود از طبقۀ دهقانان بوده است که از دهقانی به شاعری روی آورده و این امر می تواند حاوی اهمّیّت بسیار در بررسی احوال و زندگی او باشد:

یکی دهقان بدم شاها شدم شاعر ز نادانی مرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی البتّه شاعر شدن او از روی “نادانی”، می تواند از جانب تواضع و فروتنی او باشد.

از تاریخ ولادت قطران نوشتۀ متقن و مستندی در دست نیست. لیکن اشتهار او به شاعری بین سنوات 420 و 430 قمری اتّفاق افتاده است. زلزلۀ سخت تبریز نیز که قطران در دیوانش از آن یاد کرده؛ به سال 434 قمری واقع شده است. همچنین دیدار معروف و تاریخی ناصرخسرو قبادیانی با قطران به هنگام توقّف ناصرخسرو در تبریز طیّ تاریخ 20 صفر تا 13 ربیع الاوّل 438 قمری رخ نموده است. از جانب دیگر امیر ابوالحسن علی لشکری ششمین پادشاه از خانوادۀ شدّادیان گنجه که در آنجا به سال 425 تا 441 سلطنت نموده (شهریاران گمنام) و جلوس او در گنجه به سال 425 قمری بوده است. بعد از جلوس ابوالحسن علی لشکری، قطران که در آن زمان گویا در حدود 25 سال داشته است؛ به گنجه مسافرت می نماید و در آنجا به مدح لشکری و پسرانش و سپهدار ابوالیسر روزگار می گذراند. با ملاحظۀ مطالب یاد شده، تاریخ ولادت قطران را می توان دهۀ اوّل یا سنوات نخست قرن پنجم هجری قمری دانست. علاوه بر امیر ابوالحسن علی لشکری و دیگر ممدوحین، قطران برخی دیگر از سلاطین و حکمرانان عصر خویش را مدح گفته است. امیر ابومنصور وهسودان بن محمّد روّادی (فرمانروای آذربایجان 450 – 410 قمری، قطران پس از بازگشت از گنجه به تبریز بدو پیوست)، ابونصر محمّد بن وهسودان معروف به مملان (که در سنۀ 450 قمری از جانب طغرل بیک سلجوقی فرمانروای آذربایجان گردید)، فضلون بن ابی السوار حکمران گنجه (جلوس 456 قمری) و امیر ابودلف حاکم نخجوان از آن جمله اند.

قطران شاعری توانا و نیکوسخن است. دیوان اشعار او مشتمل بر قصائد و ترجیعات که اهم اقسام آن است و رباعیّات و غزلیّات که به نسبت کمتر است. تعداد ابیات نسخ آن با اختلاف زیاد متفاوت است. تمایل قطران به صنایع بدیعی ادبی از قصیده های او آشکار است و با وجود تصنع در شعرها، جانب لطافت و روانی کلام را همواره رعایت کرده است. یکی از وجوه اهمّیّت وی آن است که نخستین کسی است که در آذربایجان به فارسی (دری) آغاز سخنوری کرده و مقتدای شاعران آذربایجان شده است. چنانکه خود گوید:

ور مرا بر شعر گویان جهان رشک آمدی من در شعر دری بر شاعران نگشادمی

از دیرباز ناسخان دیوان های شعرا، سخنان و اشعار قطران و رودکی را بهم آمیخته و کار این آمیزش را به جائی رسانیده اند که در پاره ای نسخ خطّی، اشعار قطران و رودکی را یکی دانسته اند. رشیدالدّین وطواط شعرهای قطران را می ستاید. گویند اشعار او به هشت تا ده هزار بیت بالغ می شود. به غیر از دیوان اشعار، قطران اثر دیگری به نام لغت فارسی دارد که در بعضی از نسخ فرهنگ اسدی نام آن آمده و مؤلّف کشف الظنون از آن به عنوان “تفاسیر فی لغه الفرس” یاد کرده و چنانکه از مقدّمۀ فرهنگ اسدی برمی آید، لغت های مشهور را متضمّن بوده است که متأسّفانه اثری از آن موجود نیست. گویا قطران مدّتی هم در بلخ زیسته و به گفتۀ دولتشاه سمرقندی، منظومۀ قوسنامه را در آنجا به نام امیر محمد بن قماج حاکم بلخ از امیران سلطان سنجر سروده است که این گفته را به علّت عدم تطابق زمان امارت آن امیر مردود دانسته اند.

وفات قطران به نوشتۀ رضا قلی خان هدایت صاحب مجمع الفصحاء و بعضی دیگر از تذکره نویسان در سال 465 قمری واقع شده است. صاحب کتاب شاهد صادق (میرزا محمّد صادق اصفهانی) آن را سال 466 قمری می نویسد. لیکن از دیوان و اشعار او شواهدی بدست می آید که حیات او را بعد از این تاریخ نیز معلوم می دارد. در مورد محلّ دفن او، ملّا محمّد امین حشری تبریزی در کتاب روضۀ اطهار که در مزارات تبریز است و در سال 1011 قمری تألیف شده (مادّه تاریخ تألیف آن: روضه)، می نویسد که قطران در مقبره الشّعرای سرخاب در تبریز مدفون است.

 

صفحۀ سوّم نسخۀ خطّی از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القزّائی

کاتب نسخۀ خطّی، انوری ابیوردی شاعری توانا و سخنوری متفنّن است. وی فارغ از کشمش ها، مجادلات، اختلافات و بعضاً تناقض ها در نامش و نام پدرش؛ خویشتن را در ابتدا و انتهای نسخۀ خطّی سلطان القرّائی چنین معرّفی می نماید: “… علی بن اسحق الابیوردی الشّاعر …”. به روشنی نام خود را “علی” و نام پدرش را “اسحق” بیان می نماید. هدایت صاحب مجمع الفصحاء نیز همین امر را تأیید می نماید. در حالیکه برخی دیگر نام پدرش را “محمّد” دانسته اند. لیکن اینکه مجمع الفصحاء از او به عنوان “علی بن اسحاق” یاد کرده بنا به نظر محمّد تقی مدرّس رضوی در مقدّمۀ جلد دوّم دیوان انوری (بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1340 طهران)، نسبت به جدّ داده است. چرا که وی در مقطع قصیده ای در مدح سعدالدّین اسعد گفته:

زنده اسلاف تو به تو چو به من جدّم اسحاق و جدّت اسماعیل لقب انوری “اوحدالدّین” است. معاصرانش همه وی را به همین لقب خوانده اند. فتوحی شاعر در قصیده ای گوید:

حجّه الحقی و مدروس ز تو شد باطل اوحد الدّینی و در دهر نداری ثانی و قاضی حمیدالدّین بلخی گفته است:

اوحدالدّین انوری ای من غلام طبع تو ای هوای عشق و مهر تو مراد طبع من و همچنین شاعر دیگری از معاصران وی چنین گوید:

اوحدالدّین که در سؤال و جواب بدهد داد علم و بستاند

تذکره نویسان نیز عموماً او را به لقب “اوحدالدّین” یاد کرده اند و در این مورد متّفق اند.

زادگاه حکیم انوری قصبۀ “ابیورد” (شهرکی از شهرهای خراسان بزرگ بین نساء و سرخس، ترکمنستان کنونی) بوده و به دشت خاوران شهرت داشته، از این جهت نیز زکریا بن محمّد القروینی در کتاب آثارالبلاد او را به خاوران نسبت داده است. اینکه انوری از مردم ابیورد بوده خود در کتابت نسخۀ خطّی مورد بحث، این مورد را در ابتدا و انتهای آن مؤکّد نموده است: “… علی بن اسحق الابیوردی الشّاعر …”. دولتشاه سمرقندی در تذکره الشّعرای خود و امین احمد رازی در تذکرۀ هفت اقلیم آورده اند: انوری از دیهی بود “بدنه” نام جنب مهنه و صاحب تذکرۀ بتخانه، محمّد صوفی مازندرانی به پیروی از امین احمد رازی او را از مردم بدنه دانسته است و فصیحی خوافی در تاریخ مجمل گوید: انوری خاورانی از “بادنه” که قریه ای از خاوران است، بود. از اقوال این جماعت معلوم می شود که زادگاه انوری، خود قصبۀ ابیورد (یا باورد) نبوده بلکه او در دیه “بدنه” یا بادنه از اعمال “ابیورد” متولّد شده است (مقدّمۀ جلد دوّم دیوان انوری، همان).

سخن از ابیورد رفت که از دشت خاوران است. شاعر همه جا خود را به خاوران نسبت می دهد. از همین جهت در آغاز شاعری “خاوری” تخلّص می کرد. بعد به اشارۀ بعضی از بزرگان تخلّص را از “خاوری” به “انوری” تغییر داد. این معنی را خود در بیت زیر اشاره می کند:

دادند مهتران لقبم “انوری” و لیک چرخم نگر چه خواند خاقان روزگار

انوری از دوران کودکی و اوان شباب به اکتساب علوم متداولۀ زمان خویش پرداخت و در بیشتر علوم خاصّه حکمت و ریاضی و نجوم مایۀ کافی اندوخت. پدرش در همان اوائل عمر وی چشم از جهان فرو بست و مال بسیار برای بازماندگانش برجای گذاشت. ولی انوری میراث پدر را در طریق خرابات، به عشرت طلبی و باده خواری و خوش گذرانی در اندک زمانی تباه کرد و مفلس و بی چیز گردید. لاجرم جهت تهیّۀ معاش خویش به شاعری روی آورد و به مدح این و آن مشغول گشت. تا پس از مدتّی به دربار سلطان سنجر سلجوقی (ربیع الاوّل 552 – رجب 479) راه یافت و در عداد درباریان سنجری درآمد و جزء ندمای او قرار گرفت. این است که گهگاه نامش ضمن بعضی وقایع مهمّ تاریخی آمده است؛ از جمله واقعۀ سال 542 قمری در تأدیب و تنبیه اتسز خوارزمشاه به وسیلۀ سلطان سنجر بن ملکشاه. انوری از سنوات بعد 522 قمری تا مصاف سنجر با علاء الدّین حسین غوری و تنبیه و شکست و دستگیری علاء الدّین در سنۀ 547 قمری، در ملازمت و ندیمی سلطان سنجر سلجوقی بود و بعد از این تاریخ از مرو (پایتخت سلطان سنجر) به نیشابور و بلخ رفته است. انوری پس از تاریخ 560 قمری که در بلخ می زیسته، ازآنجا مسافرتی به بغداد و موصل نموده است. این سفر بین سنوات 561 و 565 بوده و مدّت توقّف شاعر در موصل و بغداد معلوم نیست؛ لیکن پس از سال 568 قمری در حدود شرق خراسان (احتمالاً بلخ) اقامت داشته است (مقدّمۀ جلد دوّم دیوان انوری، همان).

 

سه صفحه مانده به آخر نسخۀ خطّی از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی

 

دو صفحه مانده به آخر نسخۀ خطّی از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی

تاریخ ولادت انوری معیّن نیست. لیکن این تاریخ می تواند اواخر قرن پنجم یا اوائل قرن ششم هجری قمری باشد. در تاریخ وفات انوری نیز اختلاف فاحش کرده اند. رضا قلی خان هدایت در مجمع الفصحاء و ریاض العارفین 575 قمری می نویسد. ادوارد براون وفات وی را 581 قمری می داند. بعضی سال وفاتش را به حساب جمّل “بی مثل” یافته اند که از طریق حساب ابجد برابر 582 قمری است. امین احمد رازی در تذکرۀ هفت اقلیم 583 قمری می نگارد. فصیحی خوافی و سعید نفیسی آن را 585 قمری یافته اند. در مورد آرامگاه انوری نیز اختلاف است. دولتشاه سمرقندی و چند تذکره نویس دیگر به پیروی از او گفته اند که وفات انوری در بلخ بوده و گور او در جنب مزار سلطان احمد خضرویه قدس الله روحه است. حمدالله مستوفی در نزهه القلوب آن را در مزارات تبریز و در مقبره الشّعرا به سرخاب در کنار خاقانی و ظهیر فاریابی می نویسد. فصیحی خوافی نیز در تاریخ مجمل با حمدالله مستوفی موافق است و قبر او را در مزارات سرخاب تبریز جنب مزار خاقانی می نگارد.

شهرت انوری به شاعریست. عداد ابیات دیوان او را قریب پانزده هزار نگاشته اند. دیوان انوری در قالب های مختلف شعری سروده شده است. لیکن معروفیّت انوری بیشتر به قصاید اوست. اشعار فکاهی و هزل او عمدتاً در قالب قطعه می باشند. علاوه بر دیوان اشعارش، انوری شاعری آراسته به علوم و فنون زمان خویش است. وی شرح و حاشیه ای به نام “البشارات فی شرح الاشارات” بر کتاب “الاشارات” ابن سینا نگاشته و به گونه ای آن را تفسیر نموده است. همچنین وی رساله ای در عروض و قوافی از خود برجای گذارده است. افزون بر این، انوری کتابی در طبّ یا نجوم با نام “کتاب مفید” به نام شاه قطب الدّین مودود بن زنگی حاکم موصل تألیف نموده است. او در فنّ خوشنویسی نیز متبحّر است. دلیل این مدّعا کتابت “دیوان قطران تبریزی”، نسخۀ خطّی حاضر است و این با پیشینه ای که از هنر خوشنویسی وی گفته اند، همخوانی دارد. بر این منوال انوری کتاب “عیون الحکمۀ ابوعلی سینا” را نیز بازنویسی و کتابت کرده است. کتابت نسخۀ حاضر و همچنین کتابت عیون الحکمۀ ابوعلی سینا علاوه بر دلالت آن بر ارادت و علاقۀ انوری ابیوردی به متقدّمین علم و ادب زمان خویش، بیانگر چگونگی زندگی علمی و ادبی اوست. هرچند که استنساخ و کتابت نسخ متقدّمین رویّۀ معمول برای بسیاری از شعرا و علما می تواند باشد. از آن جمله نسخۀ خطّی دیوان انوری به کتابت شاعر سوزی بن علی الساوجی (تاریخ کتابت: 988 قمری) شامل حدود دوازده هزار بیت، اهمیّت خود را دارد. بنا به نوشتۀ مرحوم محمّد تقی مدرّس رضوی در مقدّمۀ جلد دوّم دیوان انوری (چاپ طهران 1340 شمسی)، نسخۀ خطّی مذکور همراه با نسخۀ خطّی دیگر دیوان انوری به کتابت علاء الدّین احمد بن اسدالله شولستانی (تاریخ کتابت: جمادی الثّانی 1019) هر دو متعلّق به مجموعۀ علامه جعفر سلطان القرّائی، چندین سال در اختیار ایشان بوده است.

نسخۀ خطّی حاضر “دیوان قطران تبریزی” به خطّ انوری ابیوردی، با عنوان “اشعار افصح الشّعراء و ابلغ الفصحاء و اکمل البلغاء ابومنصور قطران الجیلیّ الآذربیجانی” در صفحۀ ماقبل اوّل نسخه شروع می شود. انوری در ادامه می نویسد: “صاحبه و کاتبه علی بن اسحق الابیوردی الشّاعر”. صفحۀ ماقبل اوّل که در واقع صفحۀ “عنوان” نسخه است؛ علاوه بر موارد یادشده که به خطّ انوری کاتب نسخه می باشد؛ در طیّ ازمنه و ادوار ماضی، شاهد نوشته های افراد مختلف شده است. در سمت چپ بالای این صفحه، یادداشتی ظاهراً با تاریخ خمس و ستّین و سبعمائه (765 قمری یعنی 236 سال بعد از کتابت نسخه به وسیلۀ انوری) دیده می شود. نوشته های دیگری توسّط افراد مختلف دیگر هم در این صفحه به چشم می خورند. از جمله در سمت راست بالای صفحه بسیار متأخّر از دیگر نوشته ها، دو بیت از افضل الدّین بدیل خاقانی در مورد قطران تبریزی آمده است:

قطران گریخت از در فضلون ز بس سخاش آن چون تو بذل و این چو رهی بذله ای نداشت

قطران ز بحر خاطر من قطره ای نبود فضلون ز خوان همّت تو فضله ای نداشت

ابتدای نسخه در صفحۀ اوّل آن با اشعاری در مدح ابوالحسن علی لشکری ششمین پادشاه از خانوادۀ شدّادیان گنجه، بدون عنوان آغاز می شود. تعداد ابیات آن پانزده است که چهارده بیتش در صفحۀ اوّل و پانزدهمین بیت در صفحۀ دوّم جای گرفته است. در مصراع اوّل بیت نخست با مقابلۀ نسخ دیگر جای دو کلمۀ “روا” و “ترا” عوض شده است. موارد یادشده از نسخۀ خطّی ذیلاً آورده می شوند.

 

صفحۀ ما قبل آخر نسخۀ خطّی از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی

 

صفحۀ آخر نسخۀ خطّی از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی

 

جلد نسخۀ خطّی یاد شده از کتابخانۀ علامه جعفر سلطان القرّائی

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ای ترا بر شهریاران جهان فرمان روا هر چه باید خسروان را داده آن یزدان ترا

هر کجا ماهیست یا ساقی است یا دربان ترا هر کجا شاهیست یا بندی است یا مهمان ترا

ساقیان ماه روی و خیره بر مردان ترا مطربان چرب دست و چیره بر دستان ترا

دشت همچون محشراست از خیل گوناگون ترا شهر همچون جنّت است از نعمت الوان ترا

دولتی پاینده همچون گنبد گردون ترا خانه ای آراسته چون روضۀ رضوان ترا

هر چه باری صعب تر اندیشه و دشخوارتر دولت و تأیید تو گرداند آن آسان ترا

آفرین خواند چو در مجلس بوی مجلس ترا تهنیت خواند چو در میدان شوی میدان ترا

لشکر جنگی ترا یاران فرهنگی ترا حشمت چنگی ترا فرهنگ بی پایان ترا

همچو ارمن گشت خواهد قسمت شکی ترا همچو ارّان گشت خواهد ملکت شروان ترا

ملکت ایران نیاکان ترا بود از نخست گشت خواهد چون نیاکان ملکت ایران ترا

در نیای تو منوچهرست و نوشروان شها باز فرزندی منوچهر است و نوشروان ترا

هم نشاط دل بیفزاید به دیدار این ترا هم بقای جان بیفزاید به گفتار آن ترا

باز گودرز آنکه جفت ناز دل دارد ترا اردشیر آن کو عدیل کام دارد جان ترا

ملک فرزندان بدادی و بباید داد هم ملک فرزندان و فرزندان فرزندان ترا

هرچه شاهان را بباید ایزدت داده است پاک من نخواهم نیز الّا عمر جاویدان ترا

در ادامه، قصیده ای 49 بیتی با عنوان “اندر ستایش امیر ابوالهیجا منوچهر بن امیر اجلّ ابومنصور وهسودان” از بالای صفحۀ دوّم تا نیمۀ صفحۀ پنجم نسخۀ خطّی تحریر شده است. ده بیت از قصیدۀ مزبور آورده می شوند.

تا فزون شد مهر و بالا یافت مهر اندر هوا عاشقان را بر بتان افزود مهر اندر هوا

مشک ساید هر زمانی بر هوا باد از زمین دُر ببارد بر زمین هر ساعتی ابر از هوا

سبزه بر صحرا رها گشت از درود بهمنی چون حواصل کز کنار او شود طوطی رها

از گل بادام پر درّ بهائی گشت باغ هر که خواهد زو برد دُرهای بی مر بی بها

چون بهم درّ و عقیقی گشته با مینا رفیق قطره شب بر گل نشسته، گل شکفته بر گیا

آتش سوزان ضیا دارد نهان زیر ظُلَم لاله سوزان آتشی کو را ظُلَم زیر ضیا

شد زمین رنگین ز رومی دیبه از ابر بهار شد سمن پرچین چو رومی روشن از باد صبا

رسته لاله چون به مرجان در نهفته غالیه گفته نرگس چون به لؤلؤ در گرفته کهربا

در فراق دوست شاید گر دو تا گردد کسی شاخ گل باری چرا شد در وصال گل دو تا

بلبل و قمری به یک جا ساخته آوای خویش چون دو مطرب ساخته هر دو بهم زیر دو تا

نسخۀ خطّی سلطان القرّائی از نیمۀ صفحۀ پنجم تا آخر نسخه همانند صفحات نخست یاد شده، عموماً شامل قصاید و مقطّعات قطران تبریزی است. با امعان نظر اجمالی به مطالب مقال حاضر می توان نتیجه گرفت که نسخه در سنین جوانی (بیست – سی سالگی) توسّط انوری ابیوردی کتابت شده است. چهار ورق نخست و ورق آخر و همچنین اوراقی از داخل نسخه وصّالی و ترمیم یافته اند. صفحات نسخه همگی شماره گذاری شده؛ 107 صفحه بعلاوۀ صفحۀ عنوان (ماقبل اوّل) جمعاً 108 صفحه می باشند. جلد نسخۀ خطّی طیّ قرون و اعصار تخریب شده و تجلید مجدّد یافته است. نسخۀ خطّی سلطان القرّائی در آخر آن پس از یک قطعۀ سه بیتی با قطعه ای هشت بیتی دارای عنوان “هم او گوید” به انجام می رسد و بالاخره در انتها کاتب شاعر انوری ابیوردی رقم، تاریخ و وجه کتابت را تحریر می دارد.

آمد بهار خجسته سپاه برف شکسته بر اوستاد موافق بهار باد خجسته

همیشه بادا دستش بدست ساغر و دسته رخ و لبانش شکفته دل عدوش شکسته

همیشه قالب آن لب دل کفیده چو پسته که دل ندارد با او بدوستداری بسته

همیشه همچو فرشته ز مرگ بادا رسته که فعل آن فرشته است شمس آن فرشته

رونده بادش دولت بدو چو باز بمُسته زمانه پیشش بر پای تخت حسن نشسته

به بزمش اندر بازار خوبرویان بسته به باغ دولتش اندر درخت شادی رسته

ز تنش رنج رمیده ز جانش انده جسته زمانه کامش داد و ستاره یارش جسته

به آب دولت بادا مدام رویش شسته سر محبّت بادا مدام و خصمش خسته

“کتبه لنفسه علی بن اسحق الابیوردی مُتّع به یَوم الجمعه لاحدی عَشره لیلهً خلت من ربیع الاوّل من سنه تسع و عشرین و خمس مائه”.

دیوان قطران تبریزی به کرّات چاپ شده و مجلّدات نفیس و ارزشمندی از آن در اختیار علاقمندان قرار گرفته و بدین طریق مساعی حاج محمّد نخجوانی راه گشای بسیاری واقع شده است. لیکن در این میان لزوم یک چاپ مکمّل و تحقیقی انتقادی “کلّیّات قطران تبریزی” که ناظر برکلّیّۀ نسخ خطّی موجود در جهان باشد؛ احساس می شود. امید است طلایه داران فرهنگ و ادب و خداوندگاران علم و معرفت بر این مهمّ همّت گمارند. به امید آن روز …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت