صاحب‌دیوان، پایـگاه خبــری و تحلیلی تاریخ و فـرهنگ ایران

پارس وی دی اس
جمعه, 7 اردیبهشت, 1403

حاج حسن سخاوی

 

با تاسف و تالم فراوان باخبر شدیم حاج حسن سخاوی، موسس چاپ امید تبریز و شرکت تعاونی چاپخانه‌داران آذربایجان‌شرقی دار فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفته است.

از خداوند متعال برای آن عزیز سفرکرده طلب مغفرت نموده و برای خانواده بزرگوارشان صبر جمیل مسئلت می‌نماییم.

 

 حاج حسن سخاوی فرزند ابوالفضل در سال 1327 در محله شتربان (دوه‌چی) تبریز چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه انوری در بازارچه شتربان گذراند و در مدرسه محمدیه ادامه تحصیل داد، در 13سالگی با علاقه زیادی که به چاپ و چاپخانه داشت شروع به کارگری در یکی از چاپخانه‌های تبریز کرد، علیرغم اینکه پدر بزرگوار ایشان مغازه بزرگی در تیمچه حاج ابوالقاسم بازار تبریز داشت ولی کارگری در چاپخانه را ترجیح داد. این شروعی در رسیدن به عشق و علاقه به صنف چاپ بود. 

حاج حسن خاطرات کارگری در چاپخانه را با قولی که به مادر داد شروع می‌کند، قولی که او را متعهد کرده بود اعلامیه ترحیم چاپ نکند و در عوض کارت عروسی دست مردم دهد.

هفت سال کارگری و زجرهایی که کشیده بود، از کار طاقت‌فرسا تا له شدن انگشت‌ها در ماشین چاپ، ولی باز عاشق چاپ بود و هست، تا جایی که می‌گوید فیلمی که چاپ و چاپخانه نداشته باشد مزه ندارد. کارگری در چاپخانه اطمینان تبریز را به خوشی یاد می‌کند و خود را منت‌دار و قدردان آنها می‌داند.

و بالاخره دل به دریا می‌زند و تصمیم به افتتاح چاپخانه‌ خود می‌گیرد و با مشکلات زیادی محلی در سرای امید بازار پیدا می کند و اسم چاپخانه را به امید خدا “چاپ امید” می‌گذارد ولی این محل شروع کار نیست و اولین محل چاپ امید می‌شود میدان قونقای تبریز.

می گوید “کار چاپخانه‌داری عشق می‌خواهد و چاپخانه‌دار باید باهوش و بافکر باشد و همیشه به فکر ارتقاء ماشین‌ها باشد. هرکسی برای نفع و کسب درآمد هنگفت به چاپ روی آورد موفق نخواهد شد، این صنف کار دست و هنر است و روزی همه دست خداست و فقط باید به امید او بود”

من روزیم را از خدا میخواستم و او در حقم معجزه می‌کرد ” روزی حاج یعقوب برق‌لامع با ماشین جلوی مغازه ایستاد و از شیشه ماشین دستش را بیرون آورد و کاغذی به من داد گفت این را چاپ کن، دیدم زیرش 2000تومان گذاشته، گفتم این پول خیلی زیاد است و فقط هزینه سفارش را بدهید و ایشان خیلی اصرار کرد و گفت این پول را به زخم زندگیت بزن ولی من قبول نکردم، این شد که همه سفارشات چاپی کارخانجات برق‌لامع در چاپخانه من انجام می‌شد”

باید با عشق به کار و کیفیت، بازار کار را رونق داد، زمانی با دستگاه ملخی چاپ‌های 4رنگ عالی می‌زدم و این کیفیت باعث شد حاج علی صدقی کارهای چاپی کارخانجات اطلس‌پود را به من بدهد و در ادامه سفارشات شرکت آناتا و موازئیک 55 را هم به دست آوردم.

صبح خروس‌خوان تا 11شب در چاپخانه مشغول بودم و آخر شب چاپ‌هایی که باید ترتیب می‌شد را به دوچرخه می‌بستم و به خانه می‌بردم و با خواهرانم آنها را آماده می‌کردیم.

بعد انقلاب پیشنهادهای زیادی برای کارهای دولتی به حاج حسن سخاوی می‌شود ولی هیچکدام را نمی‌پذیرد و اعتقاد دارد همه باید در تخصص خود به مردم خدمت کنند.

در سال 1358 برای کمک به صنف چاپ و تامین مواد اولیه 40 چاپخانه فعال تبریز، تعاونی چاپخانه‌داران را تاسیس می کند و هیات مدیره‌ای متشکل از رجال برجسته چاپ تبریز را گرد هم ‌می‌آورد، مردان بزرگی همچون حاج علی ریسمانچی، حاج علی شهامت، آقای رضا نیکنام،‌حاج کاظم ترقی و حاج حبیب هاشمی نسب.

می‌گوید: در آن سالها چاپخانه‌ها مشکل تامین بنزین داشتند و شکر خدا توانستیم از طریق تعاونی این مشکل را حل کنیم و بنزین و روغن صنعتی تهیه و در اختیار چاپخانه‌ها قرار دهیم.

طی 26 سالی که در تعاونی خدمت کردم تمام احتیاجات چاپخانه‌داران را در اولویت قرار دادیم و همه را تامین نمودیم، کاغذ، فیلم و زینک و مرکب.

چندین بار برای خرید به تهران رفتم ولی جرات نکردم با پول تعاونی در هتل بمانم و همیشه با هزینه شخصی در مسافرخانه و گاهی هم در ماشین خوابیدم.

در یکی از این خریدها که تبریز مشکل کاغذ داشت 4 کامیون کاغذ برزیلی اعلا از تهران زیر قیمت بازار تهیه کردیم و بین چاپخانه‌داران تبریز توزیع نمودیم.

20 دستگاه برش آلمانی وارد کشور کردیم و با شرایط بسیار سهل و حتی تعویض دستگاه به چاپخانه‌ها واگذار کردیم که به لطف خدا همیچنان در حال کار هستند.

همواره به فکر کارگرانی که در چاپخانه کار می‌کنند بودم و هستم. در طی این سالها برای 11 نفر از کارگران مشغول به کار در چاپخانه‌های مختلف مجوز و پروانه چاپخانه‌داری گرفتم و زمانی که چاپخانه دانشگاه تبریز تاسیس شد و از ما 5 نفر کارگر خواستند سعی کردم مستحق‌ترین آنها را معرفی کنم که از حقوق و بیمه استفاده کنند که بحمدالله همگی بازنشسته شده‌اند.

 

حاج حسن در خصوص بزرگان صنعت چاپ تبریز می‌گوید که “حاج میرزا عبدالوهاب شعاری مرد بزرگ و نابغه‌ای در زمان خود بود. با اینکه در خانواده‌ای تاجر به دنیا آمده‌بود و خود معلم بود و هیچگاه در چاپخانه کار نکرده بود ولی گراورساز فوق‌العاده‌ای بود و انسانی مومن و متعهد،‌ وقتی کارگری می‌کردم، سفارش کلیشه و گراور به گراورسازی شعاری می‌بردم حاج میرزاعبدالوهاب خودش برایم چای می‌آورد و انعامی در جیبم می‌گذاشت و می‌گفت شما در چاپخانه خیلی زحمت می‌کشید و با این روش مرا به کار امیدوار و عاشق می‌کرد.”

و از دیگر بزرگانی همچون حاج حسین شمس‌نو، مرحوم حاج کریم غفورزاده، مرحوم حاج جواد پیمان، مرحوم سیدباقرکروبی، مرحوم حاج محسن کیاست، مرحوم حاج حسن زفیری، حاج هاشم تقی‌زاده و حاج محمد نوظهوری که خدمات ارزنده‌ای به صنف چاپ تبریز انجام داده‌اند که شایسته است زندگی‌نامه و عکسشان در محلی نصب شود تا آیندگان آنها را بشناسند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یادداشت