پایگاه تخصصی تاریخ و فرهنگ آذربایجان، صاحب دیوان : نیاز مردم به پزشک، بیمارستان، دارو و درمان فرصت مناسبی را در اختیار میسیونرهای آمریکایی گذاشت تا از این احتیاجها برای ورود به ایران و استفاده از موقعیت ممتازشان برای تبلیغ دینی استفاده کنند.در این راستا نخستین پزشک میسیونری که از آمریکا به ایران آمد، دکتر “و.و.تورنس” بود که به کشور سفر کرد و توانست با مسئولان بلندپایه کشور نیز روابطی برقرار کند.
تبريز مركز عمده تجارت و حكمرانی منطقه غرب است . و چون وليعهد در آنجا سكونت دارد . از لحاظ شرايط سياسی دومين شهر ايران منظور می شود. جمعيت آنجا كمتر از تهران است و در تمام بخش های داد و ستد رقيب سرسخت پايتخت به حساب می آيد .اين نام به فارسی به معنی محل تب است . اما اسمی بی مسمی است . چون در ارتفاعاتی قرار گرفته كه يكی از مناطق خوش آب و هوای ايران است .
تنها شهری است به غير از پايتخت كه امريكا در آنجا كنسولگری دارد.
شهر دارای وسعت زيادی است و باغهای بزرگ و خانه های خشتی يا آجری دارد. به نظر من شرايط و امكانات يك شهر بزرگ در آن نيست . اما قرنها كم و بيش مركز معتبری بوده است .
بارها زلزله ، شهر را به ويرانی كشانده . اما دوباره آن را از نو ساخته اند. تا به امروز كه احتمالا از آنچه بوده وسيعتر شده است . گاه گاهی احساس می شود كه لرزش خفيفی به وقوع می پيوندد . اماپنجاه سال می گذرد كه شهر صدمه مهمی از زلزله نديده است . از گوشه و كنار داستانهايی درباره انبوه جمعيتی چون شيكاگو ، فيلادلفيا و بوستون امروز داشته اند .
اما نويسنده بايد اعتراف كند كه اين مطلب را به سختی باور دارد و نمی تواند بپذيرد كه زمانی ايران می توانسته جمعيت زيادی را تحمل كند و معتقد است با وجودی كه قصه هايی درباره تبريز قديم بيان شده ، اين دو شهر اهميت و وسعتی كه امروز دارند ، همان است كه در روزگاران قديم داشته اند .
زبانی كه در كوچه و بازار تبريز می شنويد ، تركی است ، كه در بيشتر نواحی شمال غربی به آن تكلم می كنند . اين زبان با آنچه در قسطنطنيه متداول است ، متفاوت می نمايد اما گويی در تركيه هم كم و بيش آن را می فهمند .
زبان فارسی بسيار كم مورد استفاده قرار می گيرد ، مگر در كاخ وليعهد و در محدوده اعيان و اشراف . فضلای آن حوالی ، فارسی را به عنوان زبان دوم می شناسند . بعضی از افراد معتبر و كسبه سرشناس ، ارمنی هستند ، اما زبان ارمنی در بازار بطور كلی بلا استفاده است . اين شهر چون با سلماس و اورميه كه اكثريتی مسيحی نشين ، دارند ، نزديك است . تعداد قابل ملاحظه ای از شام به انجا مهاجرت كرده ، به كسب و كار مشغولند و به زبان سريانی تكلم می كنند .
از زبانهای خارجی ، روسی و فرانسه نيز زمينه ای دارند ، اما در بانكها و مراكز تجارت و اداره تلگراف از زبان انگليسی بهتر و بيشتر استقبال می كنند . بعضی كارمندان بومی در مدارس امريكايی تعليم ديده اند .
به نظر من جالبترين محل برای يك سياح بازار تبريز است . كسی نمی تواند تحت تأثير طاقهای قوسی ، و خصوصيت محلی مغازه ها و فضای مملو از حركت و تلاش آنان قرار نگيرد . زمانی كه من در آنجا بودم ، خيابانها لبريز بود از ادمهای جوراجوری كه از گوشه و كنار به آنجا ريخته بودند .
قفقازيها با كت های پوستی ، دهقانان از دامنه كوههای ارارات ، تجاری از تفليس و ساير شهرهای گرجستان قديم و اروپائيان با كلاههای آفتابگير چوب پنبه ای و تبريزي ها كه لباس و لهجه خاصشان كلا آنان را در ميان اين آشفتگی ممتاز می ساخت در آنجا آمد و رفت داشتند .
شبها اين مردم مراقب بودند تا حتی الامكان به خيابان نيايند ، تا با مشكلی روبه رو نشوند و اگر هم ناچار می شدند ، فانوسهای بزرگ ساخت چين را با خود حمل می كردند . در اينجا چون ساير شهرهای ايران ، اندازه فانوس نشانه مرتبه اجتماعی حامل آن است . هوا آنقدر عالی است كه با وجود شرايط غير بهداشتی ، كه بر زندگی مردم سايه افكنده ميزان مرگ و مير بالا نيست و اروپائيان ساكن آنجا به خاطر گرمای هوا ناچار نيستند تابستانها شهر را ترك گويند .
نمی توانم بگويم از لحاظ جاهای ديدنی تبريز می تواند در برابر تهران قد علم كند ، گرچه چند مسجد و ساختمان دولتی ، اقامتگاه وليعهد در باغهای شمال شهر نيز جالب توجه است . مثل ساير جاهای ايران مسيحيان اجازه ورود به مسجد ندارند . و در واقع در اينجا بيشتر از ساير شهرهای ايران مراقب آنها هستند .
مسجد كبود ، يكی از جاهای ديدنی است ، كه خرابه های آن نشانه زلزله سختی است كه بارها بنياد شهر را در هم شكسته است . هنوز هم مجموعه با شكوهی است ، كه با كاشيهای زيبا تزئين يافته كه علاوه بر زيبايی ، از تجزيه شدن بنا نيز جلوگيری می كند . می گويند بنای مسجد ، چهارصد سال پيش شايان يافته ، اما مثل هر چيز ديگر در تيران كه بازمان ارتباط داشته باشد ، فقط تخمين است .
زندگی اجتماعی اروپائيان پيرامون قنسولگري هاست ، كه از همه مهمتر قنسولگری انگليس و روس است ، و فعاليت آنان در ميسيونهای مذهبی و بخش تجارتی كه بانكها و ساير مراكز را زير نظر دارد محدود می شود . هميشه تعدادی اروپائی از طرف دولت به عنوان مربی در گمركات ، پست ، و ساير ادارات دولتی استخدام می شوند .
تأسيس قنسولگری امريكا ، سالها جزو برنامه بوده ولی پس از انكه يك امريكايی به قتل رسيد ، و احساس شد زندگی امريكاييها در منطقه در معرض خطر است ، مقامات واشنگتن در كار افتتاح ان تعجيل كردند . يست مهم و حساسی داير شده و منافع امريكا را كاملا می تواند حفظ كند .اقای داتی ، به عنوان قنسول انتخاب شد و بس از تهيه مقدمات ، آنجا را با كاردانی و هوش بسيار افتتاح كرد و اكنون برچم امريكا به هر امريكايی كه از تبريز ديدن كند خوش آمد می گويد .
در حدود سی نفر امريكايی بجز كودكان در اين ناحيه سكونت دارند كه حوزه اداری قنسول محسوب می شود . ناحيه آذربايجان كه تبريز مركز آن است ، چند سال بيش به نا امنی و اغتشاش كشيده شد . راه كاروانی به طرف اورميه و شهرهای غربی درياچه هفته ها در دست ياغيان و دزدان قرار گرفت . اقای لاباری . مبلغ امريكايی ، بس از آنكه تعدادی زنان امريكايی را تا مرز بدرقه كرد ، در مراجعت به طرز فجيعی به قتل رسيد .
از نقاط مختلف اين منطقه تا تهران آنقدر فاصله زياد است ، كه اغلب باسخ نامه ای ، يك ماه به طول می انجامد . سفارت ما برای يافتن باسخ و تحقيق درباره چگونچی اين جنايت با اشكالات زيادی مواجه شد كه بالاخره به تأسيس قنسولگری در تبريز انجاميد . در سرتاسر ايران نياز فراوانی به وسايل ساخت امريكا احساس می شود . مخصوصا صنايع فلزی ، و هم واگن ، بخاری و كفش . با وجود اين مطالب توجه مقامات واشنگتن را به نياز و شرايط خاصی كه يك قنسول در ايران دارد ، جلب می كنم .
مسافران تبريز ، خوی ، سلماس و اروميه ، كه از شهرهای مهم آذربايجان به شمار می آيند ، قطار اصلی قفقاز را در تفليس ترك می گويند و با خطی ديگر از آنجا به مرز ايران و روسيه كه به جلفا معروف است می رسند . جلفا در كنار رود ارس كه بر روی آن بل ناقصی بسته اند واقع شده است .
راهی كه از تفليس می آيد به كوههای آرارات می رسد كه اكنون در محل تلاقی سه كشور ، ايران ، روسيه و تركيه قد برافراشته است . قله های مرتفع آن با غرور بسيار بر تمام مناطق اطراف مسلطند و بيشتر ايام سال بوشيده از برفند .
زياد مشكل نيست ببذيريم كه اين ، همان كوهی است كه به قول بعضی ها در كتاب مقدس هم ذكرش آمده ، و درباره طوفان افسانه های گوناگون و بی اساس را محليها نقل می كنند . كوه از فاصله زيادی ديده می شود و هنوز منظره باشكوه غروب را كه در ارتفاعات شهر وان ديده ام به خوبی به خاطر دارم .
معمولا از مرز تا تبريز چهار روز ، به سلماس سه روز و تا اروميه پنج روز راه است . با استفاده از كالسكه در بعضی قسمتهای راه و هموار كردن جاده و تعمير پلها ، تا حد قابل ملاحظه ای می توان مدت سفر را تقليل داد . سفر از تبريز به اروميه كه قبلا پنج روز طول می كشيد ، اكنون با قايق از روی درياچه دو روز و نيم وقت می گيرد . اگر در اين درياچه كشتيرانی بدون پرداخت ماليات معمول می شد می توانست تأثير بسيار زيادی در منافع غرب كشور از هر جهت داشته باشد . درياچه ، نود ميل طول و تقريبا سی ميل عرض دارد . پس از گذشتن از سلماس به درياچه می رسيم و در ساحل غربی ان بيش می رويم تا به اروميه می رسيم . چون اين درياچه ممر خروجی ندارد ، به اندازه ای شور است كه هيچ جانداری نمی تواند در آن زندگی كند . هيچ گياهی جز بوته های مخصوص در نزديكی سواحل آن نمی رويد . وارد شدن به اين آب ، بيشتر به خاطر غلظت آن خالی از اشكال نيست كه نمی شود به زير آب رفت . آنقدر نمكهای گوناگون و گوگرد در آن وجود دارد كه محليها شب قبل از خوابيدن در آن استحمام می كنند ، و معتقدند كه ديگر پشه يا ساير حشرات به انها نزديك نخواهند شد .
به نزديكيهای اورميه كه می رسيم ، راه از زيباترين بخشهای ايران می گذرد . دهكده های بسياری وجود دارد با انواع درختان ميوه و صحراهای سرسبز كه سالها گندم و جو از آنها به دست آمده و تپه هايی كه تصوير آنها بر درياچه آبی رنگ منعكس شده و گله های گوسفند بسياری كه بر آنها می چرند .
راه از داخل و خارج دهات پيچ و تاب می خورد و می گذرد . دهكده ها آنقدر باطراوتند كه گويی نهر كوچكی كه از برفهای ذوب شده به آنجا می رسد ، می تواند كاملا دره را سيراب كند و شاداب نگهدارد .
بسياری از دهكده های بين سلماس و اروميه مسيحی نشين است. مسيون امريكايی در سال 1835 در اروميه تأسيساتی داير كرد و اكنون چند مدرسه ابتدايی در دهات و چند مدرسه متوسطه ، يك كالج و مريضخانه ای مجهز و چاپخانه ای در اروميه دارد . هم چنين يك ميسيون انگليسی در اروميه فعاليت دارد ، كه بيست سال قبل كارش را آغاز كرده ، و نيز ميسيون كاتوليكهای رومی كه كشيشان فرانسوی آنجا را اداره می كنند . اغلب دهكده های مسيحی نشين ، كليسايی دارند و در مسائل اجتماعی آنان پيشرفتهای محسوسی حاصل شده است .
كمی دورتر از حد غربی درياچه ، ساوجبلاغ قرار دارد ، جايی كه سالها يك ميسيون آلمانی به كارهای عام المنفعه و نوعدوستانه در آن اشتغال داشتند . چند سال قبل يك آلمانی كه برای فرا گرفتن زبان تركی در آنجا اقامت داشت ، به وسيله دزدانی كه شبانه به خانه اش ريختند كشته شد . در جهت شرق درياچه ، شهر مراغه قرار دارد ، كه از مراكز مهم تجارت محسوب می شود .
براساس موافقتنامه انگليس و روس در سال 1907 ، تمامی اين ولايات تحت نفوذ و تسلط روسها قرار گرفت . اين نواحی يكی از بهترين نقاط ايران است و آمادگی بسيار برای گسترش تجارت دارد .
بازار شهرهای مختلف پر از كالاهای روسی است ، و مردم تا حد زيادی به روسيه چشم اميد دوخته اند . چون بر اين باورند كه دولت مقتدری است و صادقانه حامی منافع و رافع حوائج آنان است .
در حقيقت موقعيت خاص جغرافيايی آذربايجان روسها را مجبور به نفوذ بيشتر می كند . تركيه تنها قدرتی است كه درباره مسائل مرزی با روسيه اقامه دعوی كرده است . در سال 7-1906 روسها سربازان را از مرز عبور دادند و بخشی از ايران را تصرف كردند .
تمام اين قضايا در دست يك كميسيون مشورتی است ، كه گمان نمی رود حتی در سالهای آينده هم نتيجه كار آنان اميد بخش باشد . در عين حال چنين به نظر می رسد مردم از هر قدرتمندی كه بيايد و نظم را برقرار سازد ، جاده ها را امنيت بخشد ، دست كردها را از غارت و چپاول و آتش سوزی كوتاه كند و بتواند سرزمين زيبای آنان را از ويرانی محض و آشفتگی رها سازد استقبال خواهند كرد .