«کورت فریشلر» مىنویسد:
«قتیبة بن مسلم بن مسلم (که به گمان ایشان مبتکر مناره در مساجد است) در زمان خلافت ولید بن عبدالملک ساختن مناره در مساجد را از چینىها آموخت … چینىها در شهرهاى خود منارههاى بلند مىساختند و همواره دیدبانى بالاى منار، شهر را از نظر مىگذراند تا در هر لحظه که حریقى به وجود مىآمد، زود جلوى حریق را بگیرند» .
بعد ایشان ضمن رد این قول چنین آوردهاند:
«قبل از این که هجرت (که مبدا تاریخ مسلمین است) صورت بگیرد، در «قسطنطنیه» که امروز موسوم به «استانبول» است، عماراتى وجود داشت که براى تزیین در آنها منارهاى کوچک (یا گلدسته) مىساختند» .
بعد در تایید نظر خود مىآورند:
«چون مسلمانها با رومیها یعنى روم صغیر که پایتخت آن «قسطنطنیه» بود، پیش از چینىها تماس داشتند، (پس) مىتوان گفت که ساختن منار با گلدسته را از روم صغیر فرا گرفتند» (1) .
استاد و محقق بزرگوار آقاى غفارى در این خصوص چنین اظهار نظر نمودهاند:
«منارات از علایم معابد مجوس و یا آتشپرستان مىباشد که مسلمین بعد از فتح بلاد عجم (ایران) آنها را براى معابد خود اول بار در «کوفه» به کار بردند» (2) .
در جاى دیگر نگاشتهاند:
«مسلمانان بعد از فتح بلاد عجم مناره را به تقلید و تبعیت از معابد و آتشکدههایى که داراى مناره بودند، در مساجد ساختند» (3) .
مجله مسجد به نقل از یکى از مستشرقین در این مورد نگاشته است:
«ماذنههایى که در ایران و هند است، از روى شکل برجهایى ساخته شد که براى دیدبانها و نگهبانان در هر شهرى مىساختهاند» (4) .
بعضى دیگر درباره مناره نظرى دیگر دارند که در جاى خود به بررسى آن خواهیم پرداخت .
خوانندگان گرامى اگر مقاله را تا به این مبحثبه دقت از نظر گذرانده باشند، بىتردید متوجه نادرستى تمام نظرات خواهند بود، چه این که مناره قبل از ظهور اسلام هم در سرزمینهاى اسلامى و بلکه در دل عربستان یعنى مکه معظمه و یمن موجود بوده است . گذشته از این ابتکار مناره را (به طور کلى فارغ از این که در مساجد و یا بناى خاصى به کار رود) به یمنىها نسبت دادهاند . اما این که «کورت» مىگوید: «مسلمانان ساختن مناره یا گلدسته را از روم صغیر فرا گرفتند» ، به نظر مىرسد ایشان دچار اشتباه بزرگى شده باشند . آنچه ایشان از آن به عنوان مناره یاد مىکند، نه مناره، بلکه اسم دقیق آن را باید گلدسته (به تعبیر ما ایرانیان) یاد کرد و بین مناره و گلدسته فرق بسیار وجود دارد به همین خاطر ایشان همواره اصرار دارند که از مناره به گلدسته تعبیر بیاورند چه این که متوجه شدهاند که مناره غیر از گلدسته است . ما در مکالمات روزمره خود بسیارى از کلمات را که در معنى تفاوت دارند، به خاطر قرابت و نزدیکى که بین معنى آنها احساس مىشود، غالبا مترادف به کار مىبریم مانند «فقیر» و «مسکین» اما گاه به جاهاى حساسى مىرسیم که اگر آنها را باز مترادف به کار ببریم، بىتردید دچار اشتباهات جبرانناپذیر بزرگى خواهیم شد .
ما هرچند در بسیارى از جاها مناره و گلدسته را مترادف هم به کار مىبریم، ولى باید بدانیم این دو، دو شکل و هیئت جدا از هم دارند اما به مناسبت این که هر دو معمولا در معابد و مقابر مقدسه به کار مىروند آنها را مترادف مىآورند، ولى گلدسته بناى عمودى و نسبتا کوچکى است که در کشورهاى اسلامى معمولا سر آن را گرد و بیضوى مىسازند ولى در کشورهاى مسیحى سر آن را تیز و مانند یک مخروط مىسازند .
اما این که استاد غفارى مىگویند: مناره را از معابد مجوس گرفتهاند، هیچ وجه تاریخى براى آن نمىتوان تصور کرد چه این که مناره در طول تاریخ براى راهنمایى و ارائه طریق به کار برده مىشده است، نه براى معابد گمان مىرود آنچه باعثشده ایشان دچار این اشتباه بشوند، ظاهر کلمه «مناره» است تا جایى که نگارنده اطلاع دارد، آتشکدهها مناره نداشتهاند .
آیا ساختن مناره براى مسجد ممنوع است؟
استاد غفارى در تعالیق خود بر تهذیب الاحکام نوشتهاند:
«در اخبار از ساختن مناره براى مساجد منع شده است» (5) .
بعد ایشان براى اثبات مدعاى خود به دو حدیث تمسک جستهاند .
تا جایى که این نگارنده اطلاع دارد، هیچیک از علما چنین ادعایى را نکرده، بلکه بعضى از فقها اذان گفتن در مناره مرتفع را مکروه دانستهاند و در مقابل، بعضى دیگر اذان گفتن در مناره مرتفع را نه مکروه، بلکه مستحب دانستهاند . و تنها ساختن مناره مرتفع را مکروه دانستهاند:
صاحب جواهر در این خصوص چنین نگاشتهاند:
«سزاوار است که مؤذن ایستاده در مکان مرتفع قرار گیرد چه این که عدهاى از علما به این مطلب تصریح کردهاند و بلکه در «تذکرة» و «نهایة» گفتهاند این مطلب (ایستادن در مکان مرتفع) اجماعى است . به خاطر امر پیامبر صلى الله علیه و آله به بلال که در حال اذان بر دیوار روند» .
بعد دومین دلیل خود را بر گفتن اذان در مکان بلند چنین مىآورند:
«لانه ابلغ فى اذان و المناسب لاعتبار المنارة فى المسجد و کراهة علوها على حائط المسجد مثلا لا ینافى استحباب الاذان فیها» .
: «مکان مرتفع، رساتر در اذان و مناسب اعتبار مناره در مسجد است و فرض مکروه بودن بلندى آن از دیوار مسجد (منافاتى با گفتن اذان) در آن ندارد» (6) .
در استدلالهاى ایشان نکاتى قابل توجه است اول این که مىگویند:
اذان گفتن در مکان مرتفع مناسب اعتبار مناره در مسجد است . واضح است که منظور ایشان از اعتبار، نه اعتبار عقلایى و یا متشرعه، بلکه منظور اعتبار شرعى و شارع مقدس است و چنین اعتبارى در جایى که منعى و یا رادعى شرعى وجود داشته باشد، محلى از اعراب ندارد و مستند فتواى ایشان هم همان روایتى است که فرمود: «لا ترفع المنارة الا مع سطح المسجد» «هیچگاه مناره را بیشتر از سطح مسجد بالا مبرید» (7) .
بنابراین همین حدیثشریف ضمن اعتبار مناره در مسجد از مناره بلندتر از سطح مسجد منع کرده است . در واقع امام على علیه السلام ضمن الغاى مناره مرتفع فرمودهاند: «ترفع المنارة مع سطح المسجد» و مناره هم سطح مسجد را اعتبار نمودهاند .
اما آن دو حدیثى که ایشان آوردهاند، اصلا ربطى به مناره ندارد آن دو حدیث از این قرارند:
«ان على بن ابى طالب علیه السلام بعد ما ورد الکوفة فراى مسجدا قد تشرف قال: کانه بیعة ان المساجد لا تشرف تبنى جما» (8) .
: على علیه السلام بعد از این که وارد کوفه شدند، مسجدى دیدند که بسیار بلند ساخته شده بود . فرمود: مثلاینکه معبد نصارا است، همانا مساجد، بلند ساخته نمىشوند، بلکه به قدر قامت انسان بنا مىشوند .
و از ابن عباس نقل مىکند:
«امرنا ان نبنى المدائن شرفا و المساجد جما» (9) .
«امر شدهایم که شهرها را بلند سازیم و مساجد را کوتاه» .
بنابراین حدیث درباره چگونگى ساختخود بناى مسجد وارد شده است و هیچ اشارهاى به مناره در آنها دیده نمىشود و روشن است که معبد نصارا (کلیسا) اصلا مناره ندارند، بلکه خصوصیتبارز آنها که حدیث هم به همین خصوصیت اشاره دارد، بلند و ارتفاع غیر متعارف آنها است .
علل الحاق مناره به مسجد
پس از این که از تاریخ الحاق مناره به مسجد آگاه شدیم، حالا نوبتبه بحث اصلى یعنى علت الحاق مناره به مسجد مىرسد . به راستى منارهاى که از قرون قبل از اسلام وجود داشت، چرا و به چه دلیل به مساجد اسلامى ملحق شد؟ بالخصوص چنان که از ادله تاریخى برمىآید، این الحاق در زمان خلافت على علیه السلام صورت گرفته است؟
گفتیم که ابتداء مناره را براى راهنمائى مسافران مىساختهاند و در آن آتشى روشن مىکردند که در شب از دور رهنماى مسافران به مقصد باشد، تا به این وسیله مسافران راه را از بىراهه تشخیص دهند .
بنابراین فلسفه وجودى مناره را باید در ارائت طریق به پویندگان راه معرفى کرد .
سؤال اصلى این است که چرا و چگونه این وسیله هدایت، به مساجد راه یافته مگر مناره با مسجد چه سنخیتى داشته که در کنار هم و بلکه تا به قلب مساجد راه یافته است؟
بسیارى فلسفه وجودى قرار گفتن مناره در کنار مساجد را اعلام اذان از مکان بلند مىدانند و در این باره به روایتى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هم تمسک کردهاند، اما باید بگوییم این سخن هیچ دلالتى بر لزوم مناره در کنار مساجد ندارد، اگر چنین بود، بىگمان بام مساجد براى این کار کفایت مىکرد و فلسفه اذان گفتن در مکان بلند را پاسخگو بود و بر فرض قبول این نظر، چگونه با این فلسفه، وجود جفت منارههاى مقارن را که در عالم تشیع معمول و مرسوم است، توجیه نماییم؟ اگر فلسفه وجودى قرار گرفتن مناره در کنار مسجد فقط اعلان اذان از نقطه بلند بود، یک مناره کفایت مىکرد و نیازى به وجود مناره دومى نبود، و حال این که مىبینیم از قدیم چه در مساجد و چه در مقابر مقدسه اهل بیت علیهم السلام و امامزادگان و چه در سر درب ورودى مدارس دو مناره مقارن و همگون مىساختهاند، و آنچه پذیرش این فلسفه وجودى براى منارهها را بیش از پیش از نظر دور مىدارد، و آن را با مشکل روبهرو مىسازد، وجود نگرش و برخورد متفاوت با مناره در عالم تشیع و عالم تسنن است . به این بیان که اهل تسنن در هرکجاى عالم از قدیم برخلاف شیعیان مساجد خود را تک منارهاى بنا نمودهاند، این نکتهاى است که ما را بیشتر به تامل و تعمق وا مىدارد که لابد رمزى در کار است که باعث این دو نگرش شده و الا هر دو فرقه، معتقد به گفتن اذان در مکان بلند هستند .
دو مناره نماد، دو وسیله هدایت
مسجد این سمبل منزلگه مقصود و خانه توحید ناگزیر از راهى است که بدان منتهى شود چه هر رهى شایسته منزلگه توحید نیست، رهى باید و راهبرى که بتواند رهروان را از توفانها و گردنههاى صعبالعبور برهاند و به سر منزل مقصود رساند .
و این قرآن و عترتند که همصدا و همقدم و دست در دست هم همه مردم را به منزلگه توحید رهنمایند، قرآن و اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله همچو دو بال یک پرندهاند .
پرنده با دو بال پرنده است و مىتواند که در آسمان لا یتناهى اوج گیرد و به منزلگه مقصود دستیازد و الا با یک بال نه پرنده است و نه رونده .
دو مناره یکى در راست و دیگرى در چپ مسجد یکى نماد و سمبل اعتقاد به قرآن و دیگرى سمبل و نماد اعتقاد به اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله است که هر دو چراغ راه سالکان منزلگه توحیدند .
اما از آنجایى که اهل تسنن، اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله را راهنمایان طریق توحید نمىدانند و فقط قرآن را راهنماى طریق توحید مىدانند، لذا منزلگه توحید (مسجد) را مزین به یک چراغ هدایت مىکنند که همانا سمبل و نماد ایمان به کتاب خدا به عنوان تنها راه هدایتبه منزلگه سعادت و رستگارى باشد .
در واقع علت قرار گرفتن مناره در کنار مساجد نتیجه دو اعتقاد مختلف است که بعد از پیامبر و بلکه در زمان حیات پیامبر بین پیروان رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و دیگران (یعنى پیروان خلفا) رخ داد . دسته اول به پیروى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىگفتند براى وصول به حقیقت و تداوم اسلام، ایمان به کتاب خدا و اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله لازم است . «انى تارک فیکمالثقلین کتاب الله و عترتى لن یفترقا حتى یردا على الحوض» و «على مع القرآن و القران مع على» (10) . ولى دسته دوم به پیروى از خلیفه دوم مىگفتند در وصول به منزلگه مقصود و مراد فقط اعتقاد به قرآن بس است و به چیزى دیگر به نام على و اولاد او علیهم السلام نیازى نیست «حسبنا کتاب الله» (11) .
بنابراین مناره سمبل و نماد اعتقاد به راهنمایان و راهبران تداوم طریق توحید و وصول به آنند .
حدیث منقول از على علیه السلام بهترین شاهد بر همین مدعا است چه این که اگر فلسفه وجودى قرار گرفتن مناره در کنار مسجد اذان گفتن از مکان بلند بود، نمىبایست على علیه السلام دستور تخریب منارههاى بلند را صادر کنند و بعد به نحو مؤکد بفرمایند: «هیچگاه مناره را بلندتر از سطح مسجد مسازید» . و فقها هم بر طبق این حدیث فتوا به کراهت مناره بلندتر از سطح بام مسجد را دادهاند (12) .
آیا مىتوان اثبات کرد که از صدر اسلام مناره مساجد شیعى دوتا بوده است؟
تاریخ در این خصوص ساکت استیعنى آنچه براى ما گزارش کرده است مثلا على علیه السلام فرمود: مناره مساجد را از سطح مسجد بلندتر نسازید و گزارشهایى از این قبیل . دیگر نقلى که حاکى از این باشد که مساجد جفت منارهاى و یا تکمنارهاى بودهاند، در دست نیست . اما از آنجایى که وقتى ما به اطراف خود نگاه مىکنیم، مىبینیم مساجدى که از قرون گذشته براى ما باقى ماندهاند، در عالم تشیع همه جفتمنارهاى، و در عالم تسنن همه تکمنارهاى بودهاند . بنابراین به دست مىآوریم که این رسم از صدر اسلام نشات گرفته استبه عبارت دیگر سنت معروف و مشهور این زمان کاشف است از ثابتبودن آن در زمانهاى قبل .
دو نکته ضرورى
دو نکته که در پایان لازم مىدانیم به آن اشارهاى کنیم، این است:
نکته اول: درباره تشخیص درست پدیدههاى تاریخى است، یعنى باید قبل از هر مطلبى جنبه اولیه شکلگیرى و تکون پدیدهها را کشف کنیم و به این منظور باید اسم اول و واقعى آنها را در طول تاریخ به دست آوریم . مثلا اگر بخواهیم به بررسى تاریخ ایران باستان در کتب اروپائى بپردازیم، باید اولا این نکته را بدانیم که آنها از ایران به اسم «پرس» یا «پرسیا» یاد مىکردهاند و همینطور اگر بخواهیم به بررسى تاریخ استان کرمانشاه بپردازیم باید بدانیم که اسم اولیه این استان «دینور» بوده و الا اگر تمام کتب تاریخى را به دنبال این اسماى ثانویه زیر و رو کنیم، به مطلبى دست نخواهیم یافت .
گاه در بررسى تاریخى اسم و صفت را باهم اشتباه مىگیریم چون صفت همواره بعد از گذشت ادوارى به خاطر عروض موقعیتهاى خاص پدید مىآید .
درباره منازه هم باید اول اسم اولیه و واقعى آن را بدانیم که این استوانهاى که در چپ و راست مسجد قرار دارد، ماذنه استیا گلدسته و یا صومعه؟ اگر به دست نیاوردیم که اسم اولیه و اصلى آن مناره است و اسماى دیگر ثانویه و صفتبراى مناره مىباشد، همان اشتباهى را مرتکب مىشویم که دیگران مرتکب شدهاند، چنانکه در این باره گفتهاند: فکر این که مؤذن در محل بلندى اذان بگوید، مسلمانان را بر این داشت تا براى مؤذن جایگاه مخصوصى که بلندتر از مسجد باشد، بسازند» (13) .
بعد در ادامه گفته: «ناگفته نماند که ماذنه در آغاز صورت سادهاى داشت و تدریجا تکامل یافتیعنى در اول ماذنه، دیوارى بلند یا برج مانند بود …» (14) .
و حال آن که مناره قبل از ظهور اسلام و حتى قبل از میلاد مسیح علیه السلام هم وجود داشته است، گذشته از آن که ما اصلا چیزى به نام ماذنه در کتب احادیث و سیره و تاریخ نداریم . بلکه بعد از الحاق مناره به مسجد چون در مناره اذان هم مىگفتند، به این خاطر به آن ماذنه هم مىگفتند اما در هر حال باید بدانیم اسمائى مانند «ماذنه» و «گلدسته» صفاتى هستند که به مناسبتهائى بر مناره اطلاق مىشود .
نکته دیگر: درباره تفاوت مناره با برج است . اصولا برج یا مناره در تاریخ داراى دو هویت کاملا متفاوت از هم هستند .
برج و مناره از جنبه تاریخى دو پدیده قدیمى هستند که تاریخ، سابقه آنها را به قبل از اسلام برمىگرداند، مناره با برج در شکل و کاربرد هر دو متفاوت هستند .
بر بالاى برج چند نگهبان و دیدبان براى نگهبانى و حراست قلعه و شهر مىایستادند ولى بر بالاى مناره آتشى روشن مىکردند تا مسافران راه را در شب گم نکنند .
بر بالاى برجها دیوارکى همراه با بریدگىهایى براى نگهبانان و دیدبانان وجود داشتبرخلاف مناره که چنین نبود .
برجها را بدون سایبان مىساختند ولى در بالاى مناره براى حفاظت آتش از برف و باران سایبانى مىساختند .
چون غرض از ساختبرج نگهبانى بود، لذا آن را به شکل اسطوانهاى با قطر بزرگ مىساختند ولى مناره را اسطوانهاى با قطر کوچک و بلند مىساختند . و کلا هویتشکلى برج و مناره را مىشود با تاج آنها مشخص نمود .
کلا هویت کاربردى مناره را مىشود در ارائت الطریق و برج را در مراقبت و حراست معرفى کرد .
بنابراین، این سخن که مسلمانان مناره را از روى شکل برج قلعهها و شهرها ساختند، درستبه نظر نمىرسد .
پىنوشت:
1) کورت فریشلر، امام حسین و ایران، ترجمه ذبیحالله منصورى، انتشارات جاویدان، 1369، ص 547 .
2) على اکبر غفارى، تعلیقات بر تهذیب الاحکام شیخ طوسى، چاپ مکتبةالصدوق، ج2، ص کتاب الصلاة، باب اذان و اقامه، ص 307، ذیل حدیث 1134 .
3) على اکبر غفارى، همان، ج2، ص 63، ذیل حدیث .
4) مجله مسجد، شماره پانزدهم، مرداد و شهریور 1373، ص 51 . مقریزى بناى نخستین مناره را به معاویه نسبت داده است که آن را به تقلید از برجهاى کلیساهاى دمشق ساخته بود (تقىالدین احمد بن على بن عبدالقادر بن محمد معروف به مقریزى، الخطط المقریزیه، المساة بالمواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج3، منشورات دارالعرفاء لبنان، ص 191 . ارنست کونل نوشته است: «احمتال مىرود که مسلمانان آن را به تقلید از برجهاى آژیر بابل یا روم ساخته باشند (پروفسور ارنست کونل، هنر اسلامى، ترجمه مهندس هوشنگ طاهرى، انتشارات توس، چاپ سوم، 1368، ص 13) .
5) على اکبر غفارى، تعلیقات بر تهذیب الاحکام، مکتبةالصدوق، ج2، کتاب صلاة، ص 63، حدیث 206 .
6) محمد حسن، معروف به محقق نجفى، جواهرالکلام، دارالکتب الاسلامیة، 1365ش، ج9، مقدمه هفتم در اذان و اقامه، ص 62 .
7) محمد بن على بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 239 ح 722، تهذیب الاحکام، مکتبةالصدوق، ج3، باب 13، ص 282، ح 710 .
8) من لا یحضرهالفقیه، ج1، ص 236 – تهذیب الاحکام، ج2، ص 307، مکتبةالصدوق – تعلیقات غفارى، ذیل حدیث 1134 .
9) تهذیب الاحکام، مکتبةالصدوق، ج2، ص 63 – تعلیقات غفارى، ذیل حدیث 206، به نقل از «النهایة» .
10) المولى حیدر على بن محمد الشروانى، ما روته العامة من مناقب اهل البیت علیهم السلام، مطبعة المنشورات الاسلامیة، شوال 1414ه، تحقیق محمد حسون صفى، ص 174 – 168 .
11) کنزالعمال، ج3، ص 138، شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج2، ص 20 به نقل از المراجعات شرف الدین عاملى، ص 242، مطبوعات النجاح بالقاهرة، چاپ بیستم، 1399ه – 1979م .
12) محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیة، 1365ش، ج9، ص 62، مقدمه هفتم در اذان و اقامه .
13) مجله مسجد، ص 81، شماره 15، مرداد و شهریور 73 .
14) همان .
نویسنده: علی نجفی
منبع: ماهنامه مکتب اسلام 1381 شماره 7