بتول و رعنا فرشی نورالهی/ صاحب دیوان،پایگاه نخصصی تاریخ و فرهنگ آذربایجان / حسن راثی پور یکی از هنرمندان برجسته و با استعداد استان آذربایجان شرقی در زمینه طراحی و نقاشی و نقاشی روی سفال می باشد. وی در سال ۱۳۳۹ در شهرستان خوی در خانواده ای پر جمعیت که دارای هشت فرزند بودند و ایشان پنجمین فرزند خانواده می باشند ، متولد شد. پدرش کارمند و مادرش خانه دار بودند . تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در شهرستان خوی با رتبه عالی به پایان رسانیده است.
در ادامه گذر زندگی ایشان را از زبان خودشان بخوانیم .
“در دوره راهنمایی افت تحصیلی داشتم (با لبخند) دلیلش آن نیمکت های کلاس بود. چون علاقه زیادی به هنر داشتم ؛ بیشتر در مدرسه کارهای هنری در روزنامه دیواری را انجام میدادم. همیشه به دنبال این سوال بودم که چه چیزی باعث ایجاد علاقه در من به نقاشی شد؟ البته در این گونه مسائل سه عامل می تواند وجود داشته باشد. اولین آن ژن و عوامل ارثی و دومین محیط که شامل شهر، کشور، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم و سومین اطلاعات و آگاهی. این سه عامل مشخص کننده شخصیت و کاراکتر هر فردی می باشد. همچنین مشخص میکند که فرد در آینده دارای چه شخصیتی و صاحب چه شغلی می تواند باشد.
در ایام کودکی به خانه مادربزرگم که می رفتم ؛یک پذیرایی بزرگی با پنجره های ارسی داشتند . خاطره های دوران طفولیت ام را هیچ وقت فراموش نمی کنم . همیشه از پشت شیشه های رنگی طبیعت و حیاط خانه و درختان باغچه را تماشا می کردم . به درختانی که از پشت شیشه های زرد ، سبز، قرمز و آبی نگاه می کردم ؛ برایم یک نوع بازی و جذاب و لذت بخش بود. به طور نا خود آگاه با دنیای رنگها هم آشنا می شدم. رنگ آبی همیشه برایم دارای نوعی عمق و رنگ مرموزی بود . رنگها از پشت شیشه های آبی متفاوت دیده می شدند.
در سال ۱۳۵۴ که پانزده ساله بودم از پدر خود درخواست رنگ روغن کردم . پدر با اینکه خودشان نیز هنرمند بودند یعنی بعد از ظهرها در منزل قالی بافی می کردند که هم اکنون از کارهای قالی بافی ایشان دو عدد فرش سه در چهار ؛ با نقشه ماهی ریز چهل به یادگار مانده است. ولی به نقاشی علاقه و اعتنای خاصی نداشتند. رنگ روغن را برایم نخریدند.
من دوستی داشتم به نام ناصر در تابستان در منازل مردم کارگری بنایی می کرد . یک روز دوستم برایم گفت که من در خانه ای کارهایی را پذیرفته ام که باید به شهر سلماس بروم و در آنجا دو روز کار دارم . تو بیا بجای من در آنجا کار کن .
من ناراحت شدم و به دوستم گفتم که من کارگر نیستم . دقیقا این موضوع مصادف با موضوع درخواست رنگ روغن از پدرم بود. شاید آن برایم انگیزه شد که من برای تمیز کردن خانه بروم و پول دریافت کنم و رنگ روغن را تهیه نمایم . دو روز در آن خانه کار کردم که در دومین روزش ساعت یک ظهر ؛ صاحب خانه همراه پدر وارد خانه شد. (تا امروز برایم معما بوده است که چطور پدرم از بودن من در آن خانه مطلع شده اند. ) پدرم با عصبانیت گوشم را گرفت و به منزل منتقل کرد . عصر آن روز برایم شصت تومان پول داد. باور کنید که من تا صبح آنقدر شاد و خوشحال بودم و تا صبح نتوانستم ، بخوابم … من با آن پول دو بسته رنگ روغن و بوم و قلم مو و … کلیه لوازم نقاشی را تهیه کردم . اولین تجربه نقاشی ام در سال ۱۳۵۴ در روی بوم بود . تم نقاشی ام را از مدل روسی انتخاب کرده بودم . (دختری که در کنار چشمه نشسته بود) . یکنفر از اهالی محل که خان زاده بودند تابلوام را پسندید ، به قیمت پنجاه تومان فروختم. خیلی خوشحال بودم . فروش تابلو من باعث شد که پدر کم کم به من اعتماد کند.
در سال ۱۳۵۵ اولین بار در شهرستان خوی کلاسهای نقاشی در اداره فرهنگ و هنر برگزار شد. استادم آقای مرحوم فریدون گوهرانی بودند. منتها شیوه تدریس ایشان به صورت کپی از آثار نقاشان اروپایی بود.
ایشان در اولین جلسه برای من فرمودند که یک مدل انتخاب کنم ، اولین مدل نقاشی که مرا جلب کرد اثر استاد کاتوزیان (پیرمردی با ریش سفید که به سمت بالا نگاه می کرد) انتخاب کردم . حدود سه ماه به کلاس استاد رفتم .
کم کم موضوع انقلاب پیش آمد . در سال ۱۳۵۸ دیپلم گرفتم . در دانشکده هنرهای زیبا در تهران امتحان دادم . (با مخالفت خانواده روبرو شد ) . در دانشگاه تبریز هم از رشته جغرافیای طبیعی قبول شده بودم . به اصرار خانواده در رشته جغرافیای طبیعی در دانشگاه تبریز ادامه تحصیل دادم .
همزمان با تحصیلات دانشگاهی ام نقاشی را انجام می دادم که اولین نقاشی ام از تبریز در سال ۱۳۵۸ با تکنیک آبرنگ از شاهگلی تبریز می باشد.
بغیر از استاد گوهرانی هیچ استادی نداشتم ؛ نقاشی را خودم از روی کتابهای آموزشی و استعداد ذاتی که داشتم فرا گرفته ام .
در سال ۱۳۵۹ دانشگاه ها به دلیل انقلاب فرهنگی سه سال بسته شد. در این مدت به کارهای تولید دفتر و دفتر سازی با برادرم شروع کردم . بعد از سه سال دوباره تحصیلاتم را ادامه دادم در سال ۱۳۶۵ فارغ التحصیل شدم . بعد از فارغ التحصیلی چون زمان جنگ بود ؛ به خدمت سربازی اعزام شدم . دو ماه در تهران و سه ماه در شیراز بودم .
اولین نمایشگاه ام را با اقای سعید بابایی و آقای دائم امید به صورت گروهی و سه نفره توسط انتشارات گهر در شیراز به نمایش و فروش گذاشتیم .
پایان جنگ مصادف با پایان خدمت سربازی ام بود . پیشنهاد همکاری با عقیدتی سیاسی ارتش کل تهران را دادند ؛ انگیزه ای برای کاردولتی و استخدام نداشتم ؛ پیشنهادشان را نپذیرفتم . شغل آزاد را بعد از سربازی ام انتخاب کردم .
در بهمن ماه ۱۳۶۷ به تبریز باز گشتم . در خیابان امین ؛ پاساژ ولیعصر در طبقه زیرزمین مغازه ای داشتیم و من آنجا را گالری نقاشی کرده بودم . بعدها این گالری را رها کردم در (شعرباف ها ) یک مغازه اجازه کردم و چهار سال نقشه فرش کار کردم . کارگاهی هم داشتیم در شهرک صنعتی رجایی که همزمان به چاپ سیلک روی آوردم .
به سن ۳۳ سالگی ام که رسیدم . خانواده برای ازدواج من پیشقدم شدند. همیشه همسر ایده آل در ذهنم این بود که باید معلم باشند . (با لبخند) به خاطر ازدواج مجبور به استخدام در کارخانه شرکت چرخش گر (گیربکس سازی) شدم . هیچ ربطی به رشته دانشگاهی ام و علاقه ای که به هنر داشتم ؛ نداشت.
مرحوم آقای مقدم نژاد یکی از هیات مدیران شرکت به هنر علاقه فراوانی داشتند و حمایتهای بیشتری از من نمودند. در شرکت یک اتاق بزرگی را در اختیار من گذاشتند ؛ در آنجا بعنوان آتلیه به مدت هشت سال طراحی و نقاشی کردم . هم اکنون در بخش غذاخوری و دیوارهای سالن از تابلو نقاشی های من موجود می باشد. در دیوار کارخانه به اندازه ۳×۱۰ متر نقاشی کارکرده ام که موجود می باشد . همچنین ماکت کارخانه و تابلو خود کارخانه بر در ورودی کارخانه از کارهایی است که انجام داده ام .
در سالهای ۱۳۷۵و ۱۳۷۶ کارت پستال هایی را به انتشارات یساولی در تهران ارائه می دادم .
در بهمن ماه سال ۱۳۹۲ باز نشسته شدم . از سال ۱۳۹۳ به نقاشی روی سفال روی آوردم . اولین بار بر روی سفال های خاک رس همدان با رنگ آکرلیک کار کردم . در سال ۱۳۹۴ سفارش ۹۰۰ عدد کارت پستال از ایران خودرو تبریز را پذیرفتم . در سال ۱۳۹۵ بخشی از کارهای هنری دانشجویان پیام نور را انجام میدادم . به پیشنهاد یکی از هنرجویان با خانم ملیحه ژاله پور آشنا شدم . آشنایی با ایشان منجر به تشویق من برای نقاشی روی سفال شد . که در موزه سفال تبریز تمامی دوره های نقاشی روی سفال را گذراندم .
دوره مقدماتی را در محضر مرحوم خانم مقدومی و دوره پیشرفته را در محضر خانم ثقفی فر و با خانم محمدعلی کلاسهای لعاب را گذراندم .
از زمانی که به سمت سفال روی آوردم تلاشم براین بود که تکنیک آبرنگ را بر روی سفال پیاده کنم . که اکنون خدا رو شکر در این کار موفق شده ام . تابحال هیچ کسی به این شیوه و تکنیک دست پیدا نکرده است.
تنوعی که در سفالهای من می باشد شامل مینیاتور بر روی سفال ، خوشنویسی بر روی سفال و تابلو های کار با دست ، حجم های خاص کار با دست و نقاشی طبیعت بر روی سفال و ... واقعا بی نظیر است . یعنی من نقاشی روی سفال را نوعی پژوهش می دانم .
هم اکنون هنرجویانی که از خانه سفال فارغ التحصیل شده اند ؛ برای تکمیل دوره نقاشی آبرنگ در روی سفال در کلاس بنده شرکت می نمایند. دوست دارم این کار را ادامه دهم و به تکنیکهای بیشتر و دیگری دست پیدا کنم . چون یقینا مطمئنم بر آینده سفال کشورمان مفید واقع خواهد شد.
از جمله نمایشگاه های جناب راثی پور:
_ نمایشگاه جمعی در نمایشگاه بین المللی تهران – شهریور سال ۱۳۶۸ ( تکنیک کاردک ؛ با موضوع رئال ؛ نقاشی رنگ روغن )
_ نمایشگاه انفرادی در شرکت چرخش گر با ۱۲۰۰ نفر پرسنل و باز دید کننده در سال ۱۳۸۸
_ نمایشگاه انفرادی در ساختمان سپهر روبروی دانشگاه پیام نور تبریز – بهمن ماه ۱۳۹۱ _ تکنیک آبرنگ و سبک رئال
_ نمایشگاه جمعی (ال سی کا ) ارومیه ۱۳۹۴ ( دارای تقدیر نامه )
_ نمایشگاه جمعی ارومیه در نگارخانه میلان ۱۳۹۶
_ نمایشگاه سفال ارومیه در نگارخانه میلان -اسفندماه ۱۳۹۶
_ نمایشگاه جمعی موزه سفال تبریز -اسفند ماه ۱۳۹۵
_ نمایشگاه آثار کلاسی سفال ۱۳۹۵
_ نمایشگاه جمعی در موزه سفال ۱۳۹۶
_ نمایشگاه جمعی در موزه سفال ۱۳۹۷
_ نمایشگاه جمعی سفال و صنایع دستی با همکاری دانشگاه هنر تبریز در ارمنستان ۱۳۹۸