سه شنبه, 13 آذر, 1403

گفتگو با نویسنده نوجوان تبریزی و صاحب چهار کتاب داستانی برای نوجوانان

صاحب دیوان، گپ و گفتگویی دوستانه با الهه مداحی، نویسنده جوان تبریزی داشته است که در ادامه می‌خوانید.

«الهه مداحی» نویسنده جوانی است که تا شانزده سالگی چهار کتاب داستان برای نوجوانان نوشته و کتاب‌هایش به زیور طبع آراسته شده‌اند. نوشتن کتاب اول را از دوازده سالگی آغاز کرده و در ادامه، داستان‌های سه کتاب بعدی‌اش خلق شده‌اند. او در 25 اسفند سال 1385 در تبریز متولد شده و به دلیل اینکه در شمال و کنار دریا هم اقامت دارند و بیشتر داستان‌هایش را کنار دریا ثبت کرده است از طرف اطرافیان و دوستانش لقب دختر دریا را گرفته است. صاحب دیوان، گپ و گفتگویی دوستانه با این نویسنده جوان داشته است که در ادامه می‌خوانید:

-به عنوان اولین سوال چطور شد شروع به نوشتن داستان کردید؟

راستش جریان شروع به نوشتنم برای خودمم هم جالب است. درواقع اصلا نمی‌دانستم که در هر سنی می‌شود نوشت. به همین خاطر منتظر بودم تا بزرگتر شوم و نوشتن را شروع کنم. جالب اینکه نمی‌دانستم نوشتنم چگونه است و با شروع اولین کتاب متوجه شدم. اولین عید کرونایی بود و هوا خیلی دلگیر، عید دیدنی هم که وجود نداشت. همه در خانه بودیم و تلویزیون روشن بود. آقایی به برنامه آمده بودند که گفتند اولین بار در سن ۱۳ سالگی شروع به نوشتن کرده‌اند، من وقتی این صحبت را شنیدم از مادرم پرسیدم آیا در هر سنی می‌توان نوشت؟ مادرم هم جواب داد؛ نوشتن تنها کاری هست که سن و سال خاصی ندارد. از ان زمان یک دفتر و خودکار برداشتم و در عرض یک هفته، تمام آن حرف‌هایی که تا ۱۳ سالگی جمع کرده بودم روی کاغذ آوردم و جالب اینکه نوشتن و تایپ کردنش ۱0 روز زمان برد.

-در مورد موضوع اولین کتابتان صحبت کنید؟

اولین سالی که کرونا اومده بود و انسان های زیادی درحال رها کردن زندگی بودند و من هم کتاب «زندگی را رها نکن» را نوشتم. خب راستش اولین تجربه نوشتنم بود و شخصیت اصلی داستان که دختری نوجوان بود برگرفته از شخصیت خودم به اسم الی است. الی دختری‌ست که به فرزند خواندگی گرفته شده است. هدف اصلی این کتاب، نوشتن مشکلات رایجی بود که نوجوان‌ها با آن مواجه هستند و دختری هم سن و سال خودشان درصدد یافتن راه حل هایی بسیار ساده و امکان پذیر است.

کتاب دوم با عنوان « تِرماه» چگونه شکل گرفت؟

کتاب دومم درواقع سبک زندگی نامه است. زندگی نامه مادربزرگ ماهرخ که توسط نوه‌اش ترمه راوی داستان، بیان می‌شود.  این کتاب رابطه زیبای مادربزرگ و نوه و پیوند نسل قدیم و نسل جدید را نشان می‌دهد. اسم کتاب را هم از ترکیب نام مادربزگ و نوه اش، ترماه انتخاب کردم.

-در مورد موضوع و داستان کتاب سوم هم توضیح بدهید؟

کتاب سومم با عنوان «در آرزوی زیستن»؛ زندگی چهار گروه سنی متفاوت کودک و نوجوان، جوان و بزرگسال را نشان می‌دهد که هرکدام مشکلاتی دارند و بر این باورند که مشکلات آنها سخت ترین مشکلات جهان است، غافل از اینکه انسان‌هایی دیگر در زمان و مکان هایی دیگر درحال تجربه کردن مشکلات مختص خودشان هستند.

این کتاب دو هدف اصلی را دنبال می‌کند؛ اولی، برابری مشکلات کوچکتر ها با انسان های بزرگ چرا که بارها مشاهده شده است که انسان های بزرگ معمولا عادت دارند بگویند شما که هنوز بچه ای این چیزی نیست. مشکلات برای همه انسان هاست و سختی های همه برای خودشان بزرگترین مشکلات جهان است پس فرقی نمی‌کند چه کودک باشی چه بزرگ، وقتی مشکلات پا به زندگی ات بگذارند اذیتت می‌کنند و هرگز به سن و سالت نگاه نمی‌کنند. پس حق این را نداری که بگویی مشکلات من را هیچ بنی بشری نکشیده است مشکلاتت بزرگ هستند برای خودت! دوم؛ انسان ها هم هرگز این اختیار را ندارند که سختی‌ها را به مقایسه بگذارند و درباره زندگی و تصمیمات هم نظر بدهند .هرگز و هرگز فکر نکنیم اگر به انسان مشقت دیده بگوییم؛ اینکه مشکلی نیست همه چیزحل می‌شود نمیدونیم فلانی چه‌ها کشیده و چه بلایی سرش آمده است. پس این حرف هرگز او را خوب نخواهد کرد و گمان نکنیم درحال دلداری دادن به او هستیم بلکه غمش را شدیدتر به افکارش اضافه می‌کنیم. پس ما هرگز نمی توانیم مشکلات بقیه را حل کنیم فقط می‌توانیم با بودن در کنارشان آنها را از احساس تنهایی نجات دهیم تا بلکه با تکیه به وجود ما احساس قوی تری کنند و بیشتر و با انگیزه تر برای مجادله با روزهای سختشان تلاش کنند.

در مورد موضوع کتاب چهارم هم صحبت کنیم؟

کتاب چهارم با عنوان کتاب «زنان بزرگ» روایتی است از زنان بزرگ؛ از زنانی که برای درس خواندن تلاش کرده‌اند تا مبادا در دام وصلت‌های ناگهانی که بزرگان هوس آن را می کردند نیفتند، تنها خواسته این زنان ایستادن روی پاهای خود است نه هیچ تکیه گاه دیگری!

این کتاب روایت‌ها کرده است از بزرگترین داغ یک مادر که از دست دادن فرزندش باشد. روایت‌ها کرده است از دختران معصومی که تنها گناهشان عاشق شدن بود. از دخترانی که سقف آرزو هایشان بزرگتر از سقف قفس های آهنینی بود که در آن پر و بال می‌زدند برای رهایی و پر گشودن به آسمان آبی بیکران و اما سرنوشتی که بال این چکاوک های زیبا را چید و باری دگر یادآوری این نکته شد که آرزو و خواسته‌های الماس‌ها کاملا محدود است. از زنانی که با خو گرفتن به غصه های بسیار، شخصیت جدیدی برای خود ساختند که نقاب خنده همیشه بر چهره دارند و تظاهر و تلاش فراوان برای نشان دادن اینکه اتفاقی نیفتاده، چیزی نیست! اما چه حرفا و فریادهای خاموشی که بیرون نیامده و چه اشک‌ها که سرازیر نشده اند.

کتاب زنان بزرگ روایت غمگنانه ایست از صداهای دلنواز ممنوعه به هنگام خواندن های پنهانی. سرگذشت دختر نمایانی که به خاطر کمی ارزش، کمی درک شدن مدت‌هاست که گیسوان خود را بریده، لباس های صورتی رنگ خود را پاره کرده و علایق و خواسته های دخترانه را کنار گذاشته و ذات خود را لگدمال کرده است.

-ایده داستان‌ها و کتاب‌هایتان را چطور پیدا می‌کنید؟

راستش بیشتر از این دنیا، من دنیای تخیلاتم رو دارم. این ایده‌ها برگرفته از دنیایی‌ست که مختص خودمم است. آنجا از داستان های زیادی تشکیل شده است.

-با توجه به اینکه در نوجوانی شروع به نوشتن کردید، نویسندگی چه جذابیت‌ها و مشکلاتی برای نوجوانان دارد؟

طبعا جذابیت هایش بیشتر بوده است. اینکه میتوانم حرف‌هایی را که دوست دارم به بزرگترها بزنم اما خب یا از روی خجالت یا کمبود زمان و… نمی‌توان مطرح کرد، می‌نویسم و تقدیمشان می‌کنم تا هرزمان که فرصت داشتند بخوانند. اما اگر بخواهم از مشکلات هم بگویم، خب نویسندگی کاری هست که اگر بخواهید کتاب‌ها دیده شوند و معروف بشوند باید خودتان پرس و جو کنید، رفت و آمد بیشتری با محافل ادبی داشته باشید، با انتشارات مختلف در ارتباط باشید و بتوانید قرار داد ببندید و سایر موارد اینچنینی. چون من هنوز نوجوانم این امکان برایم وجود ندارد و شاید از این جهت که مبادا پدر و مادرم اذیت بشوند آنها را هم زیاد تحت فشار قرار نمی‌دهم.

-میزان آشنایی شما با اصول نگارش و داستان نویسی چقدر است؟ در کلاس‌های داستان نویسی شرکت کرده‌اید؟

معتقدم نوشتن کاری با ارزش است که از دل آدمی برمی‌خیزد و به نظرم نباید زیاد در قید و بند کلاس باشیم. اینکه  چهارچوب نوشتن را بدانیم کفایت می‌کند.

در حال حاضر در حال نوشتن کتاب جدید هستید؟

بله اتفاقا موضوع کتاب جدید را همین عید مشخص کردم و استارتش را زدم. اما خب فعلا به خاطر درس‌ها متوقفش کردم .موضوع کتاب جدیدم برای خودم هم جالب هست. موضوعی هست که مدتی با آن سر و کله زدم. ژانرش از نوشته های قبلیم متفاوت خواهد بود. قرار است در قالب طنز هنجارهای اجتماعی و یا رفتارهایی که انسان‌ها گمان می‌کنند رفتار بدی نیست و خودشان را کامل می‌دانند و دنبال عیب جویی از دیگران هستند به چالش بکشم.

-سبک و برنامه زمانی خاصی برای نوشتن دارید؟

اگر تبریز باشیم اغلب شب‌ها شروع به نوشتن می‌کنم. اما پایان کتاب هایم یا در خانه کتاب بوده که حداقل دو بار در هفته تنهایی سر می‌زنم، می‌نشینم و می‌نویسم و میخوانم و یا کنار دریا می‌نویسم. مطالعه زیادی دارم. مثلا از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۱ شب مطالعه دارم و بعد هم خودم شروع به نوشتن می‌کنم.

-چه اهداف و برنامه‌ای برای آینده دارید؟

دوست دارم دبیر ادبیات بشوم و در کنارش نویسندگی را ادامه بدهم. دوست دارم اگر دبیر هم شدم با بچه‌ها بیشتر در حیطه نوشتن کار کنم. همان زنگی که امروزه از آن به جای کلاس جبرانی بقیه درس‌ها استفاده می‌شود غافل از اینکه همان زنگ نگارش زنگ خالی شدن تمام حرف هاییست که در هفته‌های گذشته در قلب بچه ها تلنبار شده است. ما اگر از آن زنگ استفاده کامل بکنیم به روحیه دانش آموزان کمک فراوانی می‌کنیم!

اگر بخواهید خودتان را به عنوان الهه مداحی نویسنده معرفی کنین چگونه معرفی می‌کنید؟

من خودم را درحال حاضر نویسنده معرفی نمی‌کنم چون اگر از الان با این لقب بزرگ خودم را معرفی کنم دیگر برای رسیدن به اهداف بزرگم تلاش نخواهم کرد. من نمی‌گویم نویسنده‌ام، می‌گویم در حال حاضر نویسنده چهار کتاب هستم و برای اینکه این پیشوند رو قبل اسمم بگیرم تلاش‌ها خواهم کرد.

-و به عنوان سوال پایانی، برای نوجوانانی که علاقمند به نوشتن هستند چه توصیه و پیشنهادی دارید؟

اگر فقط ذره ای به نوشتن علاقه دارند شروع به نوشتن بکنند و از نوشتن واهمه نداشته باشند. نوشتن رو به قید و بند نکشند! نوشتن یعنی تمام آن حرف هایی که روزی در جایی که باید بیان می‌شدند نشدند. ولی خب هیچ وقت برای نوشتن دیر نیست. این نوشتن است که همه چیز رو جاودانه می‌کند‌. نوشتن زیباست برای نوجوانان زیباتر!

-حرف و نکته‌ای اگر باقی مانده، بفرمایید؟

نوشتن همان عشق پاک و خالصی است که آدمی را به آن سوی مرز می‌کشاند، مرزی که سرشار از کلمات و حرف های ناگفته ای ست که روزی زنجیر تحمل و صبر را شکسته و راهی یک برگه سفید شده‌اند. سوگند به قلم که دارایی بهتر از آن در جهان وجود ندارد. گویند خداوند زیبایی را به انسان آموخت و به او گفت بخوان دیوان پر رمز و راز آفرینش ما را. گویا انسان در سحری ازلی بیدار شد و از خداوند وقت ملاقات گرفت، خداوند قلم را در دستانش قرار داد و فرمود: هر زمان که دلتنگ من گشتی برایم بنویس! خداوند شعر را آفرید تا کتاب آفرینش را ترجمه کند. سوگند به قلم و آنچه از او خلق می‌شود.

کتاب هم نشینی است که هرگز آدمی را ملول نمی‌سازد. دوستی است که حیله ای در سر ندارد و جوانمردی است که روزمرگی نمی‌سازد. اقیانوس بی کرانی ست که ناشناخته های بسیار و ژرفای بسی عمیق دارد. و به گمانم همه ما انسان ها صاحب کتابی هستیم که هر روز صفحه ای از آن را ورق می‌زنیم. کتاب هایمان صفحات مختلفی دارد و امیدوارم که داستان همگی مان برسد به سرانجامی نکو!

 

گفتگو: مریم چرخ انداز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت