یکشنبه, 4 آذر, 1403

سند ممیزی نمایشنامه «چشم در برابر چشم» غلامحسین ساعدی

این نمایشنامه کوتاه در 1350ش نوشته شده یعنی در زمانی که فضای سیاسی ایران بشدت مختنق و بسته شده و می رود تا سه سال بعد، حزب رستاخیز از طرف محمدرضاشاه اعلام گردد.

به گزارش صاحب دیوان، در میان اسناد کتابخانه ملی ایران به سندی برخوردم با عنوان «ممیزی و چاپ نمایشنامه، چشم در برابر چشم» نوشته غلامحسین ساعدی.
این نمایشنامه کوتاه در 1350ش نوشته شده یعنی در زمانی که فضای سیاسی ایران بشدت مختنق و بسته شده و می رود تا سه سال بعد، حزب رستاخیز از طرف محمدرضاشاه اعلام گردد…

خیلی کنجکاو شدم که ببینم این نمایشنامه موضوعش چه بوده البته اکثر آثار ساعدی را قبلا خوانده بودم و می دانستم که هنرش در خدمت عدالت اجتماعی و در نقد اوضاع ایران بوده اما وقتی آدم این نمایشنامه 30صفحه ای را می خواند نمی داند گریه کند یا بخندد!

حاكمی با تجهیزات كامل جنگی از قبيل سپر، شمشير، حمایل، كمان و طپانچه و با لباس هايی پر زرق و برق، با تنبلی و خواب آلودگی بسيار از خواب برمی خیزد و سعی میکند سبب بی خوابی و آشفتگی خود را از جلاد جويا شود یعنی طرف مشورتش هم جلاد است!
جلاد به او ميگويد:«علل زیادی ممکنه داشته باشه قربان.ولی اونكه به نظر اين چاكر بی مقدار و غلام درگاه می رسه چنين است كه مدتی است كار و بارمون كساده و سه چهار روز است كه يه دونه عدالت هم اجرا نشده»
و به حاکم می گوید که سبب بی خواب و بی حالی جناب ايشان، اين است كه آخرين چشمی كه  بدستور وی درآورده شده مربوط به سه روز پيش بوده و دليل كسالت حاكم هم اينست كه سه روز گذشته را بدون اجراي عدالت و درآوردن چشم گذرانده است…

در حين صحبتِ آن دو ، اتفاقا مردی برای تظلم وارد میشود و ميگويد، هنگامی كه برای دزدی به خانه پيرزن همسايه رفته بود، ميله كوبيده شده به ديوار پيرزن به چشم او خورده و آنرا كور كرده و وی اكنون از پيرزن شكايت دارد!

طنز قضیه اینجاست که بجای مجازات دزد، پيرزن را برای مجازات فرا ميخوانند!

وقتي پيرزن حاضر میشود، پیرزن نیز گناه  را به گردن سقط فروش می اندازد که از او خریده و وقتی سقط فروش را می‌آورند او هم گناه را به  گردن آهنگر می اندازد كه اگر ميله اي نمی ساخت، اينچنين اتفاقی نمی افتاد.
آهنگر نيز حاكم را با این بهانه كه وجودش برای ساختن آلات جنگی سپاه حاكم مفيد است، متقاعد میكند كه چشم‌هايش را لازم دارد.
آهنگر وقتی نجات می يابد که حاكم را به درآوردن چشم ميرشكار راهنمایی مي‌كند؛ به اين دليل كه میرشکار در هنگام نشانه روی به سمت شكار، يك چشمش را می بندد و لذا چشم ديگرش كاملاً بی مصرف و اضافی است…!
اما ميرشكار نيز به حاكم می‌گویدكه او برای ديدن و پيدا كردن شكار از هر دو چشمش استفاده ميكند و فقط برای زدن شكار است كه يك چشم برايش كافی است و سرانجام، ميرشكار برای راضی تر كردن حاكم، او را به چشمهای نی زنِ بارگاه هدایت ميكند، با اين استدلال كه او هنگام نواختن نی، هر دو چشمش را می بندد و لذا اصلا نيازی به آنها ندارد!
بدین ترتیب سرانجام، نی زن یعنی هنرمند مقصر شناخته می‌شود و چشمانش اضافی تشخیص داده می‌شود!

ساعتی بعد، جلاد هر دو چشم نی زن را جلوی چشم حاكم و ديگران از حدقه در می آورد و حاضران در مجلس به خاطر اجرا شدن عدالت به پايكوبی و شادمانی می پردازند که :

«عدالت اجرا شد!  عدالت اجرا شد!  عدالت حاكم اجرا شد!»

علی مرادی مراغه ای

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت