از ۳۰۰ تن اعضای فوج تنها ۴۰ تن ، به رغم مخالفت خانواده خود، موفق به پیوستن به آموزگار خود شدند و در نخستین حمله از این عده تنها ۲۰ تن و به قولی ۱۱ تن باسکرویل را همراهی کردند.
پیش از دمیدن آفتاب روز ۳۰ فروردین ۱۲۸۸، باسکرویل در نخستین دقایق نبرد، که در دشت باز و کشتزارهای قراجه ملک رخ داد، با گلوله طرفداران دربار از پا درآمد. او هنگام مرگ ۲۵ سال داشت . دو تن از همراهان او، میرزاحاجی آقا (صادق رضازاده شفق) و حسین خان کرمانشاهی بزحمت و با استفاده از فرصتی که بر اثر حمله حاجی خان، پسر علی موسیو، به سنگرهای طرفداران دربار، پیش آمد، موفق شدند که پیکر او را از میدان نبرد بیرون برند.
پیکث باسکرویل چند روز بعد، با شکوه فراوان ، در میان تأثر اهالی تبریز و با حضور گروههای مجاهدان و فداییان ارمنی و امریکاییان، تشییع شد و مراسم به گردهمایی سیاسی بزرگی انجامید که در آن سیدحسن تقی زاده طیّ سخنانی از فداکاری امریکایی جوان تجلیل کرد.
بعدها بر مزار باسکرویل در گورستان امریکاییان لوحی نصب شد که اشعاری از عارف قزوینی بر آن حک شده بود. عارف این اشعار را در ۱۳۰۲ هنگام سفر به آذربایجان و حضور بر سر خاک او سروده بود.
نیم قرن بعد، در ۳۰ فروردین ۱۳۳۸، شاگردان و همرزمان باسکرویل مراسم پنجاهمین سالروز مرگ او را در تالار باسکرویل مدرسه پروین (مموریال سابق ) برپا داشتند.
بانوان تبریزی، برای ارج گذاردن به مشارکت انسانی آن آموزگار شریف که بی هیچ توجهی به ملیت خود، آزادیخواهی را تجربه کرد و در تبریز، فرسنگها دورتر از میهنش، به “شهادت” رسید، قالیچهای با طرح سیمای او و با اسلوب نزدیک به “فرش تبریز” بافتند تا به دست مادرش در نبراسکا برسد که بگویند، “در شهامت تو، ما هم سهیم هستیم و لالاییهایمان مشترک است.” امری که هرگز محقق نشد و معلوم نشد قالیچه، کدام کجا مفقود شد و اکنون دست کیست.
سالروز درگذشت این «گل نصرانی»
پارک طوبی، در دسترسترین نماد از باسکرویل
یادش سبز باد
منبع: کانال رساله احسانیه / احسان شامی