برای شروع گفتگو مقدمه ای از زمینه های ایجاد و استقرار مشروطیت را بیان فرمائید.
در مورد تاریخ انقلاب مشروطیت بارها مطالبی بیان شده و کتابها و مقالات مختلف به رشته تحریر درآمده است و من هم اینجا به اختصار به روند شکلگیری انقلاب مشروطیت و زمینههای آن اشاره مینمایم اما صحبت اصلی من امروز حول وقایع سال ۱۲۹۰ ه.ش خواهد بود.
برای ایجاد تحولی به معنا و مفهوم مشروطیت چندین عامل دست به دست هم داد که میتوان از زمینه های داخلی و خارجی و اجتماعی آن مواردی را بیان کرد همچون سفر ایرانیان به کشورهای مترقی و مشاهده رشد و پیشرفت آن ها در عرصههای گوناگون و همچنین افزایش تعداد دبستانها و شیوه آموزش به شکل امروزی و به دنبال آن بالا رفتن سطح سواد عمومی جامعه و افزایش امکان و علاقه مردم به مطالعه روزنامه ها و جراید و مطالعه وقایع و مقایسه رتبه کشور ایران با سایر کشورهای آن دوره، درکل باعث گردید مردم دنبال تحقق واقعی کلمات عدالت، مساوات و آزادی باشند و حاکمیت موجود را غیر قانونی بدانند. در ابتدا مردم تهران به رهبری آیت الله طباطبائی و بهبهانی درخواست هایی را به عرض شاه رسانیدند که عبارت بود از تأسیس مجلس ملی و انتخاب نمایندگانی از مردم به منظور دخالت در سرنوشت کشورشان و نیز نوشته شدن قانون اساسی برای مملکت که نهایتاً با تحت فشار قراردادن مظفرالدین شاه از هرسو، خصوصاً تلگراف های مکرر ولیعهدش محمد علی میرزا مبنی بر موافقت با برقراری مشروطه که بعد از مظفرالدین شاه به عنوان دشمن در مقابل مشروطیت قرار گرفت. بالاخره در تاریخ سیزدهم مرداد ماه ۱۲۸۵ مصادف با چهارده جمادی الثانی ۱۳۲۴ قمری فرمان مشروطیت از جانب مظفرالدین شاه صادر گردید که در این فرمان مظفرالدین شاه با تشکیل مجلس شورای ملی متشکل از منتخبین شاهزادگان قاجار و علماء و ملاکین و تجار و اصناف موافقت نمود و بدین ترتیب ایران در زمره کشورهای مشروطه قرارگرفت.
تبریز در این جنبش چه نقشی داشت؟
همانطور که گفتم در سایه تلاشهای مردم و بزرگان و علمای تهران مشروطه در ایران پدید آمد لیکن نیاز به پاسداری و مقاومت داشت که این امر را تبریز قهرمان به گردن گرفت. تبریز شهر حماسه ها، پیش از آنکه با موقعیت خاص جغرافیایی، سیاسی خود شناخته شود در پرتو حماسه های تاریخی که مردمانش طی ادوار مختف آفریده اند به شهری تاریخی لقب یافته است و درخشانترین بخش در شناسنامه تاریخی تبریز، قیام های تبریزیان در دوره مشروطیت است که این امر با توجه به موقعیت جغرافیایی خاص تبریز و موقعیت سیاسی ولیعهد نشین بودن و همچنین همجواری با کشورهای روس و عثمانی باعث شد شهر تبریز همواره در متن مبارزات قرار گیرد.
بعد از اینکه مشروطه اعلام گردید پس دلیل آن که مجلس را به توپ بستند چه بود؟
۵ ماه پس از امضای فرمان مشروطیت با توجه به بیماری مظفرالدین شاه وی درگذشت و پسرش محمدعلی میرزا به جایش به پادشاهی رسید و در این زمان کمکم محمدعلی میرزا که روحیه مستبدی داشت آهنگ مخالفت با مشروطه خواهی آغاز کردو برخلاف سوگندی که در مجلس مشروطه خورده بود که «تمام همّ خود را مصروف حفظ استقلال ایران نماید و قانون اساسی و مشروطیت ایران را نگهبانی نماید» عمل کرد تا اینکه در سال ۱۳۲۶ قمری شاه با همراهی لیاخوف روسی، مشروطه و مجلس را به توپ بست و این را به عنوان پایانی برای دوره اول مشروطیت محسوب میکنند بعد ازاین، دوره دوم انقلاب مشروطه و جنگهای خونین آذربایجان مابین دولتیان ضد مشروطه به سرکردگی «عین الدوله» و مجاهدان به رهبری ستارخان و باقرخان آغاز میشود.
بعد از این اقدام جسورانه و گستاخانه محمدعلی میرزا چند شهر به مقاومت برخواستند که ازجمله شهرهای اصفهان و رشت و تبریز و بختیاری را میتوان عنوان کرد. باید ذکر کنم که شهر رشت فقط سه روز توان مقاومت پیدا کرد و این شهر تبریز بود که با مباره یازده ماهه توان و قوای نظامی دولت جابر غیرقانونی را به سخره گرفت و مشروطیت را دوباره جان تازه ای بخشید. اما همواره در کنگره ها و همایش ها، صحبت و عنوان مقالات تا این قسمت انقلاب را شامل میشود و نقاط بسیار حساس و درخشانی که تبریز قهرمان بار آن را به دوش کشیده است همواره مورد غفلت قرار میگیرد و یا کمترین میزان بخش این مقالات و همایش ها را به خود اختصاص میدهد که جای بسی تأسف است و تکلیف بر محققان و تاریخ پژوهان را بیشتر مینمایاند که در این بخش کار بیشتری انجام دهند. و من امروز قصد دارم به تاوانی که مردم تبریز برای به دست آوردن این ثمره ارزشمند مشروطیت پرداختند، بپردازم.
از حوادث پس از به توپ بسته شدن مجلس و نحوه ورود قوای روسی به ایران بفرمائید.
پس از آنکه محمدعلی میرزا مجلس را به توپ بست و بساط مشروطه را برچید گروهی از اصفهان و رشت و تبریز به مقاومت و مقاوله با این اقدام برخاستند و با دستخط علمای نجف که سلطنت محمدعلی میرزا را غیرشرعی و غیرقانونی اعلام کرده بودند با جهاد به طرف تهران حرکت کردند. دراین یازده ماه لشگر دولتیان دورادور تبریز را محاصره کرده بود و سر صحبت ما امروز مربوط به حوادثی است که بعد از این ۱۱ ماه محاصره تبریز توسط قوای روسیه اتفاق افتاد. عین الدوله از طرف محمدعلی میرزا مأمور شد تا چراغ آزادیخواهی ایران را که در تبریز جان میگرفت خاموش گرداند. وی راه آذوقه را بر روی تبریزیان بست تا بلکه مردم تبریز را به تسلیم وادارد. روس ها از این جنگ داخلی ایرانیان سوءاستفاده کردند و به بهانه بازکردن راه آذوقه شهر به سمت ایران لشگرکشی کردند. مجاهدین و سرداران و علماء که جان و مال مردم تبریز را در خطر میدیدند از روی مصلحت ستارخان و باقرخان را به بهانهای به تهران کشانیدند تا در موقع حضور نیروهای روسی در تبریز نباشند و عدهای از سران مجاهدین نیز به شهبندری عثمانی هجرت نمودند. روسها تأمین آذوقه را بهانه قرارداده بودند و هدفشان افزایش قوای نظامی دولتیان برای شکست مجاهدین تبریز بود و شاید اگر این گسست اجتماعی در شاکله سیاسی سران مجاهدین و آزادیخواهان و مصلحتاندیشها درخصوص حفظ جان برخی از سران مجاهدین نبود قوای روسها جرأت اشغال ایران را نمیکردند و فجایعی که در آینده به آنها اشاره خواهم نمود پیش نمیآمد.
به نظر شما دلیل این اقدامات وحشیانه روسها در ایران چه بود؟
برگردیم به زمانی که روسها آذربایجان را اشغال نمودند. همانطور که میدانیم نهضت مشروطیت در تضاد با منافع روسیه تزاری بود و انگلستان هم که به صورت دایه مهربانتر از مادر در نقش حمایت از مشروطه طلبان همواره در ایران عمل میکرد در مقابل این جنبش عدالتخواهی مردم ایران با قرار داد ۱۹۰۷ نسبت به تقسیم ایران به سه قسمت در مقابل آرمان و اراده مردم ایران قرارگرفت و به قول ادوارد براون که در نامه ای به سر ادوارد گری وزیر امور خارجه انگلستان مینویسد که: «شک نیست که اکثر مردم انگلستان، از هر حزبی که باشند صمیمانه آرزو دارند حیثیت و نام نیک انگلستان بیش از هر چز دیگر حفظ گردد و به آن کشور به عنوان دشمن ظلم و بیدادگری و حامی مظلومان و ناتوانان نگاه شود ولی وقت آن رسیده که مردم انگلستان بدانند از وقتی که شما وزیر امور خارجه شده اید رویه عوض شده و خلاف این آرزوی مردم انگلیس عمل گردیده و با توافق و سازش با دولت روسیه باعث بدبختی های مردم ایران شدید.»
این ورود بیگانه به مملکت ما بسیار سنگینتر از حاکمیت جابر و استبدادی بود و بسیاری از بزرگان و عالمان تبریز و نجف ازجمله ثقه الاسلام به این نکته واقف بودند و به وسیله تلگرافی تلاش کردند که پای روس ها به سرزمین ما باز نشود. در تلگرافی شهید ثقه الاسلام به محمدعلی میرزا مینویسد: «شاها ما هرچه میخواستیم از آن میگذریم و چشم پوشی میکنیم و شهر را به اعلیحضرت میسپاریم تا هر رفتاری با ماها میخواهید بکنید ولی بیدرنگ دستور دهید راه خواربار باز شود تا بهانه ای برای گذشتن سپاهیان روس به خاک ایران باقی نماند.»
اما روسها به ایران وارد شدند و عید سال ۱۲۸۹ را مردم عید نگرفتند. درباریان و وزراء و دولتیان در فکر تثبیت پایه های تاج و تخت خودشان بودند و غافل از چشم طمع این بیگانگان و به خیات از تمامی همتی که عباس میرزا در مقابل پیشروی قوای نظامی روس از خود نشان داده بود با چراغ سبزی راه را باز گذاشتند. برخی از سران مجاهدین هم در تهران بودند و عده ای هم هجرت نمودند به شهبندری عثمانی. اما در این میان بودند کسانی که در تبریز ماندند. به استناد مدارک تاریخی کسانی که در تبریز ماندند میدانستند که کشته خواهند شد و امسال سال ۱۳۹۰ یکصدمین سالگرد اتفاقاتی است که این غیورمردان در مقابل قوای بیگانه از خود به یادگار گذاشتند. روس ها پس از اشغال آذربایجان به سوی تبریز پیشروی کردند و در کنار پل آجی چای و باغشمال اردو زدند و فجایعی به وجود آوردند که تاریخ تبریز تا آن روز به خود ندیده بود. یک سال پس از شکست محاصره تبریز، حاج صمدخان شجاع الدوله به عنوان والی وارد تبریز شد و در عرض چند ماه با معاونت روس ها در حدود پنجاه نفر از سران مجاهدین و علماء بزرگ و مجتهدین شهر را که در مقابل مقاصد طمع کارانه روسها پاسخ منفی داده بودند به فجیع ترین شکل ممکن شهید نمودند صمدخان با سرهم کردن داستانی ازاینکه محمدعلی میرزای مخلوع به زودی مجدداً وارد ایران میشود و ریشه مشروطه را خواهد سوزاند با لشگری که در اختیار داشت به سمت تبریز آمد و با کمک روسها به تبریز مسلط گردید.
از اقدامات روسها بعد از تسلط برتبریز چند مورد را بیان فرمائید.
از شب ۲۹ آذر ماه ۱۲۹۰ روسها علناً به جنگ با مجاهدان تبریز پرداختند و تبریز تبدیل شد به رزمگاهی که با رشادت مجاهدان تصاویر درخشانی بر تارک تاریخ تبریز ثبت گردید. روسها در خیابانها و کوچه های تبریز هر که را میدیدند با تیر میزدند و تمامی همتشان را جمع کرده بودند که رعب و وحشتی را در دل تبریزیان ایجاد کنند. در گام اول سربازان روس به خانه تاجر ختایی که نزدیک باغشمال، لشگرگاه روس بود، یورش بردند و هفت تن از خانواده ختایی را از زن و مرد و کودک شهید کردند. روز نهم دی ماه ۱۲۹۰ زمانی که مجتهد اعظم شهر میرزا علی ثقهالاسلام از خانه خود میخواست به خانه دکتر علینقیخان برود توسط افسر روسی به کونسول خانه برده میشود. هم چنین روس ها یکی دیگر از علمای بزرگ تبریز ضیاءالعلما و شیخ سلیم و صادق الملک و آقا محمد قفقایچی و حسن و قدیر دو پسران ۱۶ و ۱۸ ساله مرحوم علی میسیو را گرفته و به کونسول خانه بردند و از آنجا به باغشمال فرستادند. روز دوشنبه دهم دیماه مصادف با روز عاشورای ۱۳۳۰ قمری صحنه ای بسیار دردناک در میدان دانشسرای فعلی تبریز، محل سربازخانه وقت رقم خورد.
هشت نفر از بزرگان و مجتهدین و سرداران نام آور تبریز، ثقه الاسلام و ضیاءالعلما و شیخ سلیم و صادق الملک و محمدقلیخان و آقامحمد ابراهیم قفقایچی و حسن و قدیر را در مقابل چشم عزاداران حسینی تبریز بر دارکردند. تاریخنگاران نوشته اند وقتی حسن، جوان ۱۶ ساله کربلائی علی میسیو بالای کرسی رفت با آواز بلند داد زد «یاشاسین ایران، یاشاسین مشروطه» و خود با دستان خودش ریسمان در گلو انداخت. روس ها با چشمان باز این بزرگمردان را شهید کردند و جالب آنکه دورتادور چوبه های دار را با پرچم روسیه تزئین کرده بودند و در کشور ما مقابل چشمان مردم چنین اعمال وحشیانهای را مرتکب شدند.
شیخ سلیم تقریباً پنجاه سال سن داشت و درس خوانده حوزه نجف بود و در مسجدحاج عبدالعلی پشت مقام صاحب الامر پیشنماز جماعت بود. همچنین وی سمت نماینده انجمن ایالتی را داشت. نوشته اند در نفس آخرش پیش از اعدام همینقدر گفته بود: «ای ملت در راه شما جان میدهیم.»
میرزا علی ثقه الاسلام همواره به عنوان یکی از رهبران فکری مشروطیت بود و زمانیکه روس ها وی را اسیر کردند کونسول روس «میلر» نوشته ای را که از پیش آماده کرده بود با مضمون اینکه «جنگ را مجاهدان تبریز آغاز کرده اند و روس ها به ناچار به دفاع برخاسته اند.» جلو ثقه الاسلام گذاشته و از او میخواهد که آن را مهر کند اما ثقه الاسلام با شهامت، رشادت و ایمان پاسخ میدهد که هرگز چنین کاری انجام نمیدهم. میرزا صادقالملک جوانی از اهالی سلماس بود و در شهر استامبول درس خوانده و از آنجا به تبریز آمده بود و زمانی هم حکمران اردبیل بود؛ همچنین وی سمت نمایندگی انجمن ایالتی را داشت.
آقامحمدابراهیم قفقایچی پیشه بازرگانی داشت و مرد ثروتمندی بود و همواره پشتیبان مالی جنبش مشروطیت محسوب میگشت. حاجی محمد قلیخان دائی ضیاءالعلما بود که پیرمرد سالخوردهای بود که به وساطت خواهرزادهاش به باغشمال رفته بود و وی را گرفتار کرده به دارش زدند.
فرزندان علی میسیو را بنا به کینهای که از پدرشان داشتند کشتند. مرحوم علی میسیو مغز متفکر جنبش مشروطه و مؤسس مرکز غیبی تبریز بود.
بعد از روز عاشورا باز این کشتار روسها ادامه پیدا کرد؟
بلی، روسها و دست نشانده ایرانیشان صمدخان که به خونخوارترین انسان شهرت یافته بود با کینه به دنبال مجاهدین و افرادی بود که در سالهای گذشته به نحوی صدای آزادیخواهی و عدالتخواهی مشروطیت را طنین انداز کرده بودند. شاید روس ها به دنبال هدفی بزرگ بودند شاید میخواستند جرأت کار گروهی سیاسی را در ریشه تبریزیان خشک کنند و شاید بنا به نظر پطر بزرگ با نظر به آب های گرم خلیج فارس دنبال انجام اقداماتی جدی بودند که توان مقابله را از توده مردم سلب کنند. چراکه بیشتر کشتار آنها به شیوه های بسیار ددمنشانه ای انجام گرفته است. اگر بنا باشد در این گفتگو تمامی شهدایی که بعد از استیلای قوای روس در تبریز یادی کرده باشیم مطول خواهد شد و مجال آن نیست و من فقط به چند عنوان اشاره میکنم که نفرت و کینه این بیگانگان که روزی به بهانه کمک به بازکردن محاصره تبریز و آوردن آذوقه وارد ایران شدند بیشتر معلوم گردد. محمدخان امیرتومان و کریم خان که برادرزاده های ستارخان بودند که هر دو را روس ها به دار زدند. حاجی علی دوافروش که یکی از پیشگامان جنبش مشروطه و مرکز غیبی تبریز بود دار زدند. میرزا احمد سهیلی که جوان و اهل قلم بود و کتابی هم از شعرا چاپ نموده بود و خود شاعر بود و سهیلی تخلص مینمود و به عنوان یکی از نویسندگان روزنامه شفق بود گرفته و به دار زدند.
روز هجدهم دیماه ۱۲۹۰ مصادف با هجدهم محرم ۱۳۳۰، نائب یوسف حکم آبادی را در ویجویه که محل عبور حکماوار به بازار بود آورده نخست سرش را بریده و سپس از پاهایش آویزان کردند که دژخیمی به نام «محمد میرغضب» از وسط آن مجاهد دلیر را به دو شقه شهید نمود. نائب یوسف و دائی او به نام حاجی محمود جزو سران شیخیه تبریز بودند و به سبب قرابتی که با شهید ثقه الاسلام داشتند از ابتدای جنبش مشروطیت همگام و جزو یاران ستارخان محسوب میشدند. ادوارد براون علت این آدمکشی بسیار دردناک نائب یوسف را در کینه عمیق صمدخان از وی میداند و مینویسد که در جنگ ماه صفر ۱۲۸۷ وقتی صمد خان از طرف قراملک به سمت تبریز پیشروی کرد و تا میدان حاج حیدر حکماوار موفق به تصرف شد نائب یوسف دفاع شدید نموده و نقل است که وقتی صمدخان فیروزمندانه در میدان حاجی حیدر بر سفره ناهار نشسته و قلیان میکشید نائب یوسف از بالای دروازه حکم آباد تیری به سر قلیان صمدخان میزند و با آمدن ستارخان و قوت گرفتن مجاهدان صمدخان با خواری پابه فرار میگذارد که ناهار وی هم نصیب مجاهدان میشود و به کینه این حقارت صمدخان وی را کشت. چند روز بعد روس ها آقامیرزا علی واعظ ویجویه ای که یکی از علمای ویجویه بود و همواره با نطق و سخنرانی در مساجد تبریز از مزایای مشروطیت خطابه ها میخواند به همراه حاجی صمد خیاط و حاجی خان قفقازی و مشهدی شکور خرازی به دار زدند و بنابه نوشته مورخان وقتی که جنازه این رادمردان را سوار بر ارابه روس ها نموده و میخواستند از ارابه تحویل خانواده هایشان دهند سربازان روسی مزد درخواست میکردند و این صحنه را احمد کسروی به چشم دیده بود.
امسال یکصد سال از آن رشادتهای این رادمردانی که در تبریز ماندند و مقابله با دشمن اجنبی را به شیرینی جان خریدند و در آخر نیز در ماه محرم خویش را بر سر دار دیدند، میگذرد. به دیگر بیان؛ امسال یکصد سال از حماسه بزرگی که تبریز را به عنوان شهر مجاهدت، غیرت و آزادگی در عرصه جهانی مطرح ساخت میگذرد و این هویت شهر ماست و باید از این حماسه ها یاد کرد، فیلم ها ساخت، کتاب ها و داستان ها نوشت و این قهرمانان را به نسل جوان معرفی کرد و این بایسته مسئولان و مدیران است که در اقدامی شایسته و در شأن نسبت به زنده کردن نام و یاد بزرگمردان و شهداء سال ۱۲۹۰ شهر در جدال با روس همت نمایند.
من متأسف میشوم وقتی میبینم صحبت و حرف بیشتر نوجوان ما الگوهای خیالی ساخته هالیوود شده است در حالی که در گذر از کوچه های تبریز قدم در جای پای مردانی میگذاریم که یک صد سال پیش با چه شجاعت و شهامتی، غیرت ایرانی را به رخ جهانیان کشیدند و انتظار درستی است که امسال دولت روسیه به خاطر این اقدامات یک صد سال پیش از ایران عذرخواهی کند قبل ازخاتمه بحث و قبل ازاین که به یاد همه آن روزهای پر التهاب تبریز اسامی شهدای آن دوره مشروطیت را بیان کنم میخواهم چند جمله ای هم در خصوص جو آن روزها در تبریز سخن بگویم. نوشته اند که آن روزها همه ایادی و مأمورین صمدخان بازوبند سربازان روسی را به بازوهایشان سنجاق کرده بودند و در روی خانه حکومت صمدخان هم بیرق روس نصب بود. همچنین آورده اند که بر روی پشت بام ارک و دارالحکومه و اداره مالیه و کل ادارات دولتی همچون نظمیه، بلدیه، عدلیه، توپخانه و قورخانه بیرق روس نصب بود و همه در تصرف آنها بود. ببینید این در حالیست که سیاست مداران ما در تهران در کشمکش های سیاسی غافل از وضعیت داخلی مملکت بودند.
در خاتمه ضمن درود به روان پاک تمامی شهداء وطن، به خصوص شهیدان راه مشروطیت و آزادی ایران فهرستی از اسامی این بزرگمردان تارخ ایران تقدیم میگردد:
علی ثقه الاسلام، میرزا ابوالقاسم ضیاءالعلما، شیخ سلیم، محمدقلی خان، حسن پسر ۱۸ ساله علی مسیو، قدیر پسر ۱۶ ساله علی مسیو، صادق الملک، مشهدی ابراهیم قفقایچی، نایب یوسف هکماواری، میرزا احمدخان، مشهدی حاجی ویجویه ای، حاجی شکور فرازی، حاجی صمد خیاط، میرزا علی ویجویه ناطق، آقامیر کریم بزاز، نائب احد خیابانی، حاج علی دوافروش، میرزا احمد سهیلی، میرزا محمود سلماسی، مشهد محمد اسکوئی، مشهدی عباسعلی قندفروش، میرزا آقابالاخانی خیابانی، محمدخان امیرتومان برادرزاده ستارخان، کریم خان برادر زاده ستارخان، مشهدی غفار برادر ستارخان، حاج نقی جواهرفروش،هاشم حراجچی، پطروس خان آندرئاسیان، تقی خان یوزباشی، محمد دائی معروف به آجودان، غلام خان چرندابی، محمدآقا خان باغمیشهای، تقی اوف خیابانی، میرزا آقا خسروشاهی، چاپخ محمد، یونس اردبیلی، حسین خان مارالانی، مشهدی احمد قهوه چی، مشهدی محمد چرندابی، احمد برادر مشهدی حاجی ویجویهای، کربلایی محمد جعفر دلاک و شاگردش، خانواده حاج علی ختایی و به یاد همه بزرگان و سرداران مشروطیت ستارخان، باقرخان، حسین خان باغبان، علی میسیو، حاج رسول صدقیانی و…
منبع: هفته نامه آذرپیام شماره ۳۷۷