به گزارش صاحب دیوان، فتحی در حوزه شعر و ادبیات نیز، از سال 81 وارد انجمنهای ادبی شده، فعالیت ادبی خود را به طور جدی آغاز کرده است. شاعر و نقاش تبریزی، در قالبهای بسیاری طبعآزمایی کرده است، اما بیشتر ادبدوستان این شهر او را با اشعار نیماییاش میشناسند. در سال 1397 اولین مجموعۀ شعر او با نام «نازکا» توسط انتشارات شانی چاپ شد.
- در مورد وضعیت امروز شعر تبریز چه نظری دارید؟
در این باره نمیتوان نظر کامل و جامعی داد، در حالت کلی میشد از این بهتر باشد. اما برای بررسی جزئیترِ این مسأله، باید بین این دوره و ادوار پیشین قیاسی داشته باشیم. اگر ادبیات چند دهه قبل را در نظر بگیریم، میبینیم که افراد گوناگونی با شاخصهای ادبی مختص خود در ادبیات این شهر فعالیت دارند. ما میتوانیم بعضی از این افراد را نه تنها در حوزۀ ادبیات تبریز، بلکه در ادبیات ایران جریانساز بدانیم؛ اشخاصی مثل پروین، تقی رفعت، شهریار، غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی و دیگران. اگر آثارشان را بررسی کنیم، تأثیر آنها بر ادبیات دورههای بعد به خوبی مشهود است. ویژگی دیگر این افراد در پر کار بودن آنهاست. پس میبینیم که آفرینشهای ادبی آن دوران از کیفیت و کمیتِ بالایی برخوردار بود. ما این مسأله را در مورد شاعران پایتختنشین آن روزگار نیز شاهد هستیم. حلقههای ادبی متفاوتی در تبریز یا شهرهای دیگر وجود داشت. مثلا در تهران یک حلقهی ادبی را تصور کنید که شاملو و کسرایی و نادرپور و سایه عضو آن هستند. مشخص است که همفکری بین اعضای این گروه چه تاثیری بر روند فکری ادبیات گذاشته است.
بر شاعران همدورهی ما (ادبیات تبریز) از نظر من این نقد وارد است که آثارشان به لحاظ کمیت پایین است. اما از لحاظ کیفیت اینطور نیست و این ادعا قابل بررسی است. به عقیدهی من آثار این دوره به لحاظ کیفی در حد بالاتری نسبت به دورههای پیشین قرار گرفته است. ولی باز هم مستعد پیشرفت است. نباید فراموش کنیم که شعر تبریز به دو بخش تقسیم میشود: شعر فارسی و شعر ترکی.
در هر دو بخش فضای فکری شعر غالبا از فکر سنتی عدول کرده و امروزیتر شده است. به عنوان مثال شعر ترکی امروز بسیار متفاوتتر و امروزیتر از فضای حاکم بر شعر سی سال پیش است. سرعت این تغییر نیز بسیار بالا بوده است. شما ببینید از زمان علی آقا واحد تا زمان شهریار زبان شعر ترکی عموما چندان تغیری نکرده است. البته بودند کسانی که جریان ادبی متفاوت و بزرگی ایجاد کردند. جریانی را که تقریبا در دههی چهل در شعر تبریز ایجاد شد، نمیتوان نادیده گرفت و امروز تأثیر آن به خوبی پیداست.
- از تغییر شعر ترکی در این سی سال اخیر گفتی. آیا مخاطب هم با این تغییر همسو بوده است؟
تاثیر جریانات اجتماعی بر هنرمند و متقابلا تاثیر هنرمند بر فکر جامعه، غالبا بصورت همزمان اتفاق نمیافتد. تاثیری را که مخاطب (به معنی عام) از آثار هنری میگیرد چه بسا چند دهه بعد از آن میتوان دید.
- قبلا در تبریز یا در بیشتر شهرها شاعرانی بودند که اسم و شهرت آنها برای پر کردن جلسات و سالنها کافی بود. چرا در این شهر جایگزینی برای این افراد تربیت نشده است؟
حقیقتا هم اینطور است. شاید دلایل مختلفی وجود داشته باشد. به عنوان مثال بعد از شهریار، مرحوم استاد شیدا در راس جلسات قرار داشت و به مثابه استاد شعر حرفش حجت شاعران بود. به احتمال زیاد در دهههای اخیر سلایق و نگرشهای شخصی در حوزهی ادبیات موجب شد که هنرمندان در انزوا یا بصورت پراکنده کار خود را پیش ببرند.
- آیا میتوان به محوریت یک شخص در راس جلسات، به عنوان مزیت نگاه کرد؟ این محوریت چه مزایا و معایبی میتواند داشته باشد؟
در مورد شخص استاد که در راس قرار میگیرد این نقطه حائز اهمیت است که بایستی جامع الاطراف باشد و سلیقهی خود را به هنرآموزان یا شاعرانی که وارد حلقهی جلسات ادبی میشوند تحمیل نکند و بدون غرض ورزی تجربیات و معلومات خود را ارائه دهد.
شاید این نکته را بتوان به عنوان مزیت در نظر گرفت، کسانی که بصورت آکادمیک امکان تحصیل در دانشگاه ادبیات را ندارند، میتوانند از این جلسات بهرهمند شوند و با انواع شعر با مضامین و قالبهای متفاوت آشنا شوند و معیارسنجشی برای آثار خود پیدا کنند.
مسالهی دیگر اینکه با تغییر نسل و تغییر سبک زندگی و پیشرفت جامعه و علم، مخاطبان فنی شعر و شاعران انتظار بیشتری از استاد دارند که اگر آنکه در راس قرار گرفته پاسخگوی نیازها و چالشهای ادبیات امروز نباشد متاسفانه نه تنها جلسات کیفیت مناسب نخواد داشت، بلکه آنهایی که تازه وارد حیطهی خلق اثر ادبی شدهاند نیز مسیرشان ناهموار خواهد شد.
- ادبیات امروز با چه نیازها و چالشهایی روبروست؟
این طبیعی است که استفاده از تجربیات دیگران در تکامل افکار و اعمال نقش بسزایی دارد، اما در قضیهی خلق اثر و بررسی کم و کیف آن، استاد باید راهنما و منقد مناسبی برای هنرمندان شاعر باشد تا ادبیات و سلایق نسلهای بعد به کج سلیقگی و انحراف ذائقه دچار نشود .این موضوع در زمینه نقاشی هم صادق هست.
البته هنرمند قبل از پاسخ گرفتن برای نیاز خود باید (به چه چیزی نیاز داشتن) را نیز مورد توجه و بررسی قرار دهد. و اما چالش؛ ما در عصری قرار داریم که به جرات میتوان گفت که هنرها در حال ادغام شدن هستند و اغلب بخشی از انواع ادبی را میتوان از این حیث مطالعه کرد. برای نمونه: تصویر در شعر، موسیقی در شعر، فضادر شعر. علاوه بر ساختار محتوای اثر، چیدمان واژهها و ترکیبات بصورت مجزا مورد بحث و بررسی قرار گیرد. در کل هر هنرمندی در تعامل با جامعهی خود معنی پیدا میکند، هر چند در انزوا خلق اثر کند و این تعامل است که موجب به چالش کشیدن هنرمند و نهایتا خلق اثری فاخر میشود.
- اگر شعر فارسی تبریز را به سه شاخهی مختلف تقسیم کنیم، بخش اعظم آن را شعر کلاسیک (بخصوص غزل) به خود تخصیص خواهد داد. در دو بخش دیگر شاید هستیم که سهم شعر سپید از شعر نیمایی بیشتر است. چرا کمتر شاعری در این روزگار به سراغ شعر نیمایی می رود؟
من قبل از آنکه به این سوال پاسخ دهم، باید به چند مورد مهم درباره شعر نیمایی اشاره کنم. چرا قالب نیمایی:
نخست اینکه در بررسی ادوار مختلف شعر فارسی، ما با انواع و اقسام قالبها روبرو هستیم و هر قالبی ساخت درونی و بیرونی خاص خودش را دارد. مثلا مثنوی برای سرودن روایات و داستانها بهکار میرفت و غزل بیشتر به عاشقانه و مضامین اجتماعی میپرداخت و قصاید بیشتر مدح و ستایش را دربرمیگرفت و …
اما در شعر نیمایی این پتانسیل وجود دارد که بتوان به تمام موضوعهای مرتبط با تجربه، کشف و شهود و مسائل اجتماعی پرداخت، بی آنکه قالب را تغییر بدهیم. قالب نیمایی از این منظر حائز اهمیت است که بخش اعظمی از شاخصههای شعر گذشته را دارد، اعم از صنایع بدیعی، وزن، قافیه و … همچنین بستر پرداخت آزادانهی شاعر را به موضوعات متنوع فراهم میکند. شاعر با شعر نیمایی میتواند آزادانه به هر موضوعی بپردازد؛ یعنی شاعر محدویتی در ارائهی ذهنیت و جهان بینی خود ندارد.
دوم این که، عصری فرا رسید که شعر فارسی نیازمند تغییر بود، در زمان مشخصی که شعر و مفاهیم و مضمونهای مرتبط با آن دچار تکرار شده بود و جامعه و هنرمندان نوعی دیدگاه و شیوهی تازه ای را برای خلق آثار میطلبیدند تا مفاهیم عمیقی مانند تنهایی، ترس، اضطراب، عشق و جهانبینی را در آثار خود نشان دهند. قالب نیمایی یک قالب با بستری مناسب برای تجربهگرایی است؛ چه تجربه در افکار و چه تجربه در رفتار.
از طرفی بهنظر من، قالب نیمایی، زایش طبیعی شعر فارسی است و این کودک صدساله بعد از نیما، اخوان، نادرپور و چند تن دیگر هنوز پتانسیل رشد و گسترش را در خود دارد که ابعاد دیگری از این جهان وسیع را ترسیم کند. شعر نیمایی هم مانند اکثر نوآوریها در حیطههای مختلف، در این مدت دستخوش مخالفتها و سختگیریهای زیادی قرار گرفته است. اما مسالهی حائز اهمیت، این است که زبان، موسیقی و خیال در این قالب حفظ شده است که نه دور از سنت شعر فارسی ست و نه دور از شعر امروز.
اما اینکه چرا سهم شعر سپید در این دو سه دههی اخیر بیشتر است. این سوال را با سوالی دیگر پاسخ میدهم. اگر شعر سپید بیشتر از نیمایی طرفدار دارد، بعد از احمد شاملو و شاید چند تن دیگر، کدامیک از سپیدسرایان، موسیقی را، که جزو عناصر جداییناپذیر شعر است، توانستهاند با رویکردی متفاوت به آن بپردازند و آن را با فرم دیگر در شعر اجرا کنند. شعر سپید، شعر بدون وزن و قافیه نیست، وزن و قافیه در این قالب که من میگویم (پسا نیمایی) جای سخن دارد که در این مجال نمیگنجد. شعر نیمایی یا حتی سپید، شعر فرم و اندیشه است و هر دو قالب از یک جنس، شعر آزاد محسوب میشوند، یعنی شعری که به قافیه و وزن تکیه نمیکند. قافیه در آن زنگ کلام است نه عنصر جهت دهی به افکار شاعر. شاعر اگر حرفی برای گفتن نداشته باشد، نمیتواند شعری در این قالب با مختصات تعریف شده بسراید. اما در قالبهای ماقبل، قافیهها به داد شاعر میرسیدند و شاعر را برای تمام کردن شعر یاری میکردند. در نهایت اینکه، بهنظر من شعر سپید با متن ادبی که بیدلیل پاره پاره روی کاغذ نوشته و خوانده میشود، فرسنگها فاصله دارد.
- شاید دلیل سوق بعضی از شاعرها به سمت قالب شعر سپید سهل انگاشتن شعر سپید باشد. اصلا خود شعر نوشتن میتواند کار سادهای باشد؟
شعر بدون وزن و قافیه شعر سپید نیست. در کل، به نظر من، لازمهی شعر سرودن، تجربیات عمیق شخصی شاعر از محیط پیرامون و جهانبینی ژرف او نسبت به رخدادها و اتفاقات ملموس و ناملموس، ادراک و بیان واکنشهای ذهنی و عاطفی و دیگر لازمه، انتخاب شیوهی بیان مناسب برای خلق اثر هنری است. هر موضوع و مطلبی را میتوان به عنوان شعر از شاعران پذیرفت، اما نمیتوان بهراحتی آن نوشته را در جرگهی آثار هنری و ادبی قرار داد.
- شعر شاعر نیمایینویس تبریزی چه فرقی با شعر نیمایینویسان سایر شهرها میتواند داشته باشد؟
در خصوص شعر نیمایی یا شعر آزاد، شاعر با تجربیات و جریانات اجتماعی و پدیدههای منحصر به فردی روبروست و در نتیجه هر اثر ممتازی مختص زمان و مکان معینی است. نه تنها شعر تبریز با شعر شهرهای دیگر ایران، بلکه حتی در تبریز شعر شاعران دیگر نیز میتواند متفاوت باشد، هم از لحاظ ساخت بیرونی و هم از نظر محتوا و نوع برخورد با کلمات. شاعری که در طول عمر تلخی و ناکامیها و شکستهای زیادی را تجربه کرده، قطعا زبان و فرم اثر هنریاش متفاوت از شاعری خواهد بود که در عمرش چنین مواردی را تجربه نکرده است. مثال، شعر جنگ ساختار و مختصاتش متفاوت از شعر عاشقانه است. اما شعر نیمایی در تبریز، به نظر من، درست است که تبریز چند تن از پیشگامان شعر آزاد را قبل از نیما در خود دیده است و راهگشای بزرگی برای اهداف نیما بودند و شکوه و بزرگی این پرچمداری در شعر نو، در خصوص شعر نیمایی تبریز کافی است، اما بعد از ظهور شاعرانی چون نیما و اخوان و… قطعا در حوزهی شعر نیمایی، شاهد دگردیسیها در فرم و محتوا هستیم.
شعر نیمایی شهریار با شعر اخوان ثالث یا نیما قطعا متفاوت است. اگر بنشینیم و دقیق بررسی کنیم، میبینیم عواطف شهریار در(ای وای مادرم) سیطرهی بیشتری بر سایر ارگانهای شعر دارد. شاید این حجم از احساس و عاطفه را نتوانیم در شعر اخوان و نادرپور مشاهده کنیم. تجربیات و جهانبینی شخصی، اثر مستقیمی در شعر آزاد یا نیمایی دارد، از این رو، شعر نیمایی تبریز نیز جغرافیای ادبی متفاوتی نسبت به سایر شهرها میتواند داشته باشد.
- تبریز همیشه در هنرهای مختلف، هنرمندان شاخصی داشته است. در هنرهایی چون ادبیات، خوشنویسی، تئاتر و … هنرمندان تبریزی همواره مکتبساز بودهاند. یونس فتحی در کنار شعر، در هنرهای تجسمی نیز حرفی برای گفتن دارد. آیا برای هنرهای تجسمی نیز میتوان مکتب تبریز را تعریف کرد؟
نخست باید بگویم اولین مکتب نگارگری ایران، مکتب اول تبریز است که در دورهی ایلخانان مغول در تبریز بهوجود آمد و بعد از چند قرن مکتب دوم نگارگری تبریز در دوران حکومت صفویان با حضور کمالالدین بهزاد پایهریزی شد و این خود تاثیر بزرگی است در بهوجود آمدن سایر مکاتب در دورههای مختلف. دوم اینکه، با ورود تودهی عظیمی از جریانات فکری مدرنیتهی غرب در مقابله با آن، در سال ۱۳۴۰مکتبی به عنوان مکتب سقاخانه بهوجود آمد، آن هم با تکیه بر سنت و مذهب و المانهای شاخص ایرانی و خوشنویسی، که منصور قندریز یکی از بنیانگذاران این مکتب بود که درسال ۱۳۱۴ درتبریز بهدنیا آمد. او همراه چند تن از هنرمندان دیگر هنر مدرن ایرانی را پایهگذاری کردند، با عنوان مکتب سقاخانه که بعدها هر کدام راه و سبک شخصی خود را جدا کردند و شیوهی اختصاصی خود را ادامه دادند و تا حدودی جریانهای فکری تازهای را به جامعهی هنری تزریق کردند. اما امروز سیطرهی هنر غرب در آثار هنرمندان معاصر بیشتر از تاثیر مکاتب هنری تاریخ خودمان است. درحالیکه هنر مدرن اروپا ریشه در مینیاتورها، نقوش و نگارگریهای جهان شرق دارد. با این اوصاف ما تاثیر مکاتب تبریز را در عرصههای فرهنگ و هنر ادوارهای مختلف میتوانیم مشاهده کنیم.
- در نقاشیهای یونس فتحی شاعر هم ویژگیهای مکتب تبریز وجود دارد؟
امروز صحبت کردن از مکاتب کمی پیچیدهتر شده است. طی دهههای اخیر با ورود مستقیم تکنولوژی در هنر شیوهی کار هنرمندان تغییر کرده است از متریال گرفته تا تکنیک و کانسپت. قطعا این پدیدهی جهانی (تکنولوژی) تاثیر شگرفی را در حوزهی هنرهای تجسمی گذاشته و شکل و شمایل تازهای را به هنر بخشیده است. از این رو، سعی کردم کار هنری من از قطار جریانات بروز جهانی جا نماند. اما این را هم در نظر داشته باشیم، شخصیسازی در خلق اثر، امروزه خود مکتبی است و تفاوت میان کار هنرمندان و شیوهی بیان و نگرش متفاوت میتواند سبکی نوین در چهارچوب جغرافیای جهان بهوجود آورد با نقشمایههایی از هنر و ادبیات بومی.
- با مطالعهی کتاب نازکا چیزی که ذهنم را مشغول کرد، تصویرگری و نمود زندگی هنری شاعر در کتابش بود. نقاشی و خلق آثار تجسمی تا چه حد در شعر و شاعری تاثیر داشته است؟
هر واژه در شعر به اعتقاد من رنگی است در نقاشی که نهایتا به فرم و مفهوم منتهی میشود. در طی ترکیببندی این واژهها و چینش کلمات، فضایی در چهارچوب مفهوم شکل میگیرد و این فضا ایجاب میکند که تصاویری از پنداشتهها را در جریان مفهوم شعر به کار بگیریم. بهنظرم شعر نیمایی بیشتر قابلیت این پروسه را دارد. هر اثری قطعا متاثر از محیط در افکار، رفتار و کنشهای اجتماعی است، پس در این صورت هر اثر حامل تجربهها و اندیشههای هنرمند میتواند باشد؛ از این رو، هنر هر فرد نمود زندگی اوست. هر پیام ذهنی ابزار خاص خودش را دارد. برای مثال پیامی را که موسیقی میتواند بهتر برساند، بهتر همان که با موسیقی این کار را انجام دهیم. اما اینکه هنرها با همدیگر میتوانند تعامل و همزیستی داشته باشند، انکار ناپذیر است.
باید تلاش کرد این همزیستی و ارتباط را هر چه بهتر و بیشتر در آثار خود بکار بگیریم تا بتوانیم برای نسلهای دیگر آثار قابل توجهی را ازخود بجای بگذاریم.
گفتگو: جعفر پوررضوی