یاد تبریزِ محرم پیشه

✍ مصطفی قلیزاده علیار

تبریز شهری بزرگ، سهمگین، غرورآفرین، آرامبخش، تاریخ، خاطره‌انگیز، رویایی، تکیه‌گاه، قابل افتخار، وطن، و حتی زادگاه حساب می‌شود.

تبربز‌ برای همگان شهری متفاوت است، به تعبیر مرحوم استاد مفتون امینی: “تبریز بزرگ قهرمان” است؛ برای امثال من که اصالتاً تبریزی نیستیم اما بچه تبریز و بزرگ شده یِ تبریزیم، شهری بزرگ، سهمگین، غرورآفرین، آرامبخش، تاریخ، خاطره‌انگیز، رویایی، تکیه‌گاه، قابل افتخار، وطن، و حتی زادگاه حساب می‌شود! من از ۱۲ سالی در تبریز مقیم و بزرگ شده، نشو و نما یافته ام، به قول خودمان: “بویا، باشا چاتمیشام”؛ از حدود ۱۳۵۳. قدیمی‌ترین تابلوهایی که به صورت رنگ و رو رفته از تبریز قبل از انقلاب اسلامی، از دیوار تالار ذهنم هنوز آویزان است، تابلوهایی از محرم و مراسم عزاداری حسینی (ع) محله شتربان و “قوری چای” و محله “شاه‌آباد و “میصیر قهوه‌سی” خودمان است. بعدها ظاهر برخی این محلات تغییر یافته اند و اسامی جدیدی بر آنها گذاشته شده؛ اما آن اسامی قدیمی هم غالبا به شکل شفاهی سینه به سینه مانده است.  عزاداری من از سال ۱۳۵۴ بیشتر عزاداریهای محله شتربان و بازار تبریز و محلات خودمان را به یاد دارم، دسته‌ های عزاداری به صورت زنجیر زنی، سینه زنی، شاخسی، واخسی، چهل شمع روشن کردن در چهل مسجد در عصر تاسوعا (شب عاشورا)، احسان شیر و شربت و آب خنک و چایی و طعام دادن (صبحانه نذری، ناهار و شام)، برپایی هیئتهای‌ عزا در خانه ها و مساجد و حسینه ها و کوچه ها و خیابانها‌. همچنین سیاه پوش شدن به رسم عزاداری و یا بر اساس نذر. البته نذر قمه زنی را هم به یاد دارم! هر چند نذر خوب و عزاداری مطلوب و مناسب شآن عاشورا و قیام حسینی (ع) نبوده و نیست، … از عزاداریهای خانگی که خوب به یاد دارم، در منزل مرحوم “مشهدی قربان یاوری” بود که ما هم در آن خانه دو سال مستاجر بودیم و من و برادرم آقا رضا در کارگاه قالی بافی کوچک وی در یک گوشه حیاط قالی می بافتیم! با پسرش مرحوم حمید… (ایندی دئسک، احوالاتی، ناغیلدی…) مرحوم قربان یاوری، شبهای دهه اول محرم را در خانه‌اش هیئت مذهبی داشت که نامش به قول صحیح و دقیق و درست آن سالها: “سیره” بود، سیره یعنی هیئت مذهبی که در آن حتماً یک عالم و روحانی دعوت می‌شد و از سیره و سنت اهل بیت (ع) برای حاضران سخن می‌گفت. (سیره گفتن به این محافل مذهبی، به تعبیر اهل ادب: ” تسمیه المحلّ باسم الحالّ بود، و چه پر معنی و پیامدار‌!) مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید علی اصغر حسینی لیلابی‌ (بعدها افتخار پدر دو شهید شدن در سالهای دفاع مقدس را داشت). در مراسم دهه اول سیره منزل قربان یاوری، صحبت و سخنرانی میکرد، از احکام شرعی و تاریخ اسلام و سیره و سنت و اخلاق حضرات معصومین و انبیاء و اولیاء علیهم السلام و از مسائل اجتماعی؛ و در پایان توسل و روضه خوانی و دعا بود. بعد از آن، جماعت حاضر سینه می‌زدند و شاخسی و واخسی به حالت نشسته روی دو زانو.  از عزاداریهای ایام محرم که قبل و بعد انقلاب در خانه ما (کوی مفتح، همان شاه آباد سابق، کوچه باقلاچیلار) با میزبانی شادروان مادرم بانو “محترم آقایی” برای خانمها برگزار می‌شد، روضه خوانی بود و چایی و خرما؛ مرحوم حجت الاسلام میرزا محرم محمدی مهر و مرحوم میرزا اسماعیل اسماعیلی مازگر، دعوت می شدند و باز هم سخنرانی مختصر و احکام شرعی و روضه خوانی. مراد از یادآوری این خاطرات شخصی از سالهای بسیار دور و دراز، بیان این واقعیت تاریخی است که در طول دو ماه عزاداری حسینی محرم و صفر (محرم‌لیک) در تمام تبریز آن سالها، هر روز و شب دهها و شاید بیشتر هم، این قبیل عزاداریها و سیره ها برپا می‌شد.  گفتنی است از دیدگاه ادبیات آیینی و عاشورایی، شهر تبریز در دویست سال اخیر، پایتخت ادبیات آیینی بوده با ظهور شاعران بزرگی مثل راجی تبریزی، نیّر، صراف، صافی، صحاف، هندی، شهاب، شهریار، عابد و … هیئتهای اسم و رسمدار بزرگی هم از قدیم در تبریز بوده. من که در دو سه سال منتهی به انقلاب، نوجوان بودم خوش داشتم به عزاداری های بازار تبریز بروم که در تیمچه‌ها و رسته‌های مختلف بازار تاریخی شهر به پا می شد و عالمان و روحانیون مشهور منبر می‌رفتند. البته در دو روز تاسوعا و عاشورا بیشتر حال و هوای عزاداری و گریه و روضه‌خوانی و ذکر مصیبت بود و شاخسی و واخسی و سینه زنی و زنجیر زنی. اشعار و ابیات مشهور آیینی و عاشورایی به زبان ترکی در زیر سقف بازار با صدای مردان سوگوار و مداحان و مرثیه خوانها چنان طنین انداز می شد که احساس میکرد‌م علاوه بر انسانها، تمام زمین و کوهها و دریاها و جنگلها و آسمانها در مصیبت حضرت ثارالله شهید، حسین بن علی (ع) گریه می کنند!حسینه یئرلر آغلار،گؤیلر آغلار رسول مصطفی پیغمبر آغلار 🔹 حسینن باشی یوخدی یا محمد! مگر قارداشی‌ یوخدی، یا محمد! 🔹 آخدین عالمده ندن کوه و بیابانه فرات اولمادین قسمت حسینه، دؤنه‌سن قانه فرات 🔹 حسینیم وای، حسینیم وای … 🔹 گل گلزار رسالت بو گئجه شمردن ایسته دی مهلت بو گئجه

یک پاسخ

  1. خیلی جالب و تامل بر انگیز بود تنها ایرادی که داشت اسم خاص مکانی به نام دوه‌چیلر رو شتر بان قید کرده‌اند که باید اصلاح شود
    با تشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت