به گزارش صاحب دیوان، این تمبر 27 شهریور سال 99 با پرتره ای که استاد جمال حسینی از چهره خندان شهریار ترسیم کرده بود، چاپ و منتشر شد و بنا به گفته جمال حسینی، اولین تمبر یادبودی است که نقاشی آن توسط همشهری خود استاد شهریار رسم شده است.
در ادامه، گفتگوی صمیمیمان با استاد جمال حسینی را میخوانید:
-لطفا خودتان را بیشتر برای مخاطبان صاحب دیوان معرفی بفرماید؟
جمال حسینی هستم، متولد 19 اسفند 54 و 47 ساله. از 9 سالگی نقاشی را شروع کردهام. در واقع باعث ترقی بنده، دایی مادرم استاد آفاق بودند. طبق روال همه خانواده ها که بایستی به علایق فرزندانشان پاسخ بدهند، مرا هم نزد استاد آفاق برای آموزش نقاشی فرستادند. آن زمان، کلاس سوم بودم و در واقع شروع نقاشی بنده از همانجا زده شد تا اینکه وارد هنرستان شهید بهشتی شدم. این هنرستان الان تبدیل به پژوهشکده تعلیم و تربیت شده است. هنرستان بزرگ و قدیمی بود که تا دهم در آنجا تحصیل کردم. آن زمان رشته های هنری زیادی برای انتخاب نبود اما الان با ورود کامپیوتر و دیجیتال، رشتههای هنری به صورت تخصصی تفکیک شدهاند. با ورود به هنرستان رشته نقاشی را به صورت حرفهای ادامه دادم. دو بار آموزشگاه نقاشی تاسیس کردم، اولین بار سال 77-87 آموزشگاه باز کردم اما چون خیلی جوان و بی تجربه بودم متاسفانه کارها آنطور که باید جلو نرفت. همان موقع تصمیم گرفتم آموزش را کنار بگذارم و برای خودم در حد سفارش کار کنم. تا اینکه سال 94، دوباره آموزشگاهی تاسیس کردم و اینبار پخته تر و شناخته شده تر بودم و تا به امروز در آموزشگاه در خدمت هنرجویانم هستم.
– دانشگاه چطور؟ در همین رشته ادامه تحصیل دادید؟
من دانشگاه نرفتهام، خوشبختانه البته با اساتید مختلفی کار کردهام. بعد از استاد آفاق که می توان گفت اولین استاد نقاشیام بودند با استاد محله پرور کار کردهام. بعدها با استاد رسام که مرحوم شده اند و استاد نجف زاده که اکنون در استانبول هستند و آنجا گالری دارند، کار کردهام.
– گفتید از سن 9 سالگی شروع کردید. چطور این استعداد در شما کشف شد؟ چه کسی این استعداد ا درشما کشف کرد خودتان یا اطرافیان؟
اصولا تا 7 سالگی همگی بچهها به نقاشی علاقه دارند. اگر توجه کنید همه بچهها چه روی کاغذ و چه روی دیوار نقاشی میکشند، اگر این علاقه از طرف اطرافیان کشف شود، پیشرفت خواهند کرد اما در جامعه ما این موضوع زیاد جدی گرفته نمیشود و والدین بیشتر به دنبال آموزش زبان و ریاضی برای فرزندانشان هستند تا نقاشی.
معمولا کودک تا 7 سالگی هر چیزی که ترسیم میکند از طرف والدین و اطرافیان مورد تشویق قرار میگیرد ولی بعد از 7 سالگی که البته آموزشی هم داده نمیشود، بالطبع سن کودک بالا رفته اما نقاشیاش در حد 6-7 سالگی باقی میماند. این کودک نه تنها مورد تشویق قرار نمیگیرد بلکه از نقاشیهایش ایراد گرفته میشود. تا اینکه به سن نوجوانی و جوانی میرسد و وقتی صحبت از نقاشی میشود دیگر علاقهای به نقاشی نشان نمیدهد. اما به طور طبیعی امکان ندارد کسی به نقاشی علاقه نداشته باشد چون هنر نوعی زیبایی است. خوشبختانه والدین بنده این علاقه را در وجود من دنبال کردند و پیگیر آموزشم بودند. علاقه و استعدادش را داشتم و به مرور با آموزش و پیشرفت تبدیل به عشق شد. بعد از ازدواج مدتی به علت مشغله کاری نقاشی را کنار گذاشتم اما احساس میکردم چیزی در وجودم گم شده است. البته اکثر هنرمندها این چنیناند. یعنی اگر ادامه ندهند انگار چیزی را گم کردهاند و خلایی در زندگیشان حس میکنند. وقتی دنبال هنری میروید باید تا انتها ادامه دهید. میتوان گفت اگر هنرمند روزی هنرش را زمین بگذارد آنروز روز مرگ هنرمند است.
– خاطرهای هم از آن دوران دارید؟
خوب به خاطر دارم زمانی که در کودکستان بودم، عروسک های خرگوشی بودند که با فشار دادن صدا میدادند. تصویر این عروسک خرگوشی را با مداد نقاشی کرده و به مهد کودک برده بودم. آن موقع مربیام خانم اسکویی بودند. به خانه که برگشتم، مادرم دفترم را دید و گفت؛ خانم مربی زیر نقاشیات نوشته «والدین محترم لطفا اجازه دهید جمال خودش نقاشی بکشد». من با شنیدن این جمله تا فردای آن روز که با پدرم نزد خانم اسکویی رفتیم، گریه میکردم. پدرم پاسخ جالبی به مربیام در مهد داد و گفت؛ «ای کاش میگفتید جمال همین نقاشی را جلوی چشم شما همین جا دوباره کار میکرد» و این خاطره و حرف های پدرم هیچوقت از ذهنم پاک نمیشود.
– به عنوان هنرمندی که چندین سال تجربه تعلیم دارید، تعریف شما از هنر نقاشی چیست؟
نقاشی جزو اولین هنرهاست. میدانید که هنرها را تقسیم بندی کردهاند مثلا به سینما میگویند هنر هفتم و … اما به نظرم در این تقسیم بندی اولین هنر نقاشی است. قبل از اینکه کودک زبان به صحبت باز کند میتواند با نقاشی منظورش را برساند. حتی با رجوع به تاریخ؛ انسان های اولیه هم قبل از اینکه سخن گفتن را کشف کنند با نقاشی بر روی دیوار غارها با هم حرف میزدند. آن زمان نه موسیقی وجود داشت و نه زبان برای صحبت کردن و نه خط و نوشتار. هیچ وسیله ارتباطی نبود اما نقاشیهایی کشف کردهاند که انسانهای اولیه وقتی میخواستند به شکار بروند تصویرش را بر روی دیوار غار میکشیدند و منظوشان را میرساندند. دلیلی محکم تر از این برای هنر اول بودن نقاشی نمیتوان بیان کرد. با نقاشی چیزی را خلق میکنید البته تمام هنرها اینگونه اند. خداوند خودش فرموده که ای انسان تو از خود منی، همان طور که من خلق میکنم تو هم میتوانی خالق باشی و خلق کنی. این گونه است که انسان برای خلق کردن و یادگیری هنر آفریده شده است. چه این هنر موسیقی باشد یا نقاشی و یا هنرهای دیگر. فکر میکنم زندگی بدون خلق هنری معنی ندارد. اینکه انسان به دنیا بیاد، بخورد و بیاشامد و ازدواج کند و دوتا فرزند بیاورد و تمام. پس مفهوم زندگی کجاست؟ شاید خنده دار به نظر بیاید ولی این کارها را گربه های محله هم بلدند میخورند؛ میخوابند؛ بچه میآورند و بعد هم مرگ. تنها تفاوت بنده و گربه محله، همین خلق هنر است. نقاشی برایم عشق است عشق. چیزی خلق میکنی و از اثری که خلق کردهای هم خودت لذت میبری و هم دیگران.
– گفتید نقاشی هنر خلق کردن است؛ جایگاه این هنر را در مدارس چگونه میبینید؟
متاسفانه در مدارس در حد صفر است. همیشه تاکید کردهام تحصیل و دانشگاه چیز بدی نیست اما حداقل در کشور ما، آنگونه که باید یک دانشجوی هنر را بار نمیآورند. هنر چیزی نیست که بصورت تئوری آموزش داده شود یعنی با خواندن کتاب کسی هنرمند نمیشود. هنر فن است؛ حرفه است. متاسفانه در این مورد سهل انگاری وجود دارد.
خوب به خاطر دارم؛ در زمان تحصیل ما که نظام قدیم بودیم، دوران راهنمایی زنگ هنرمان یا خالی بود یا دبیر هنر نداشتیم و یا معلم دیگری جایگزین میکردند و یا میگفتند بروید حیاط بازی کنید. در مورد ورزش هم متاسفانه همین طور بود. ولی خوشبختانه آنگونه که شنیدهام الان به این موضوعات کمی اهمیت میدهند. کمترین کاری که میتوانند انجام دهند این است که حداقل در ساعات هنر از اساتید خود هنر استفاده کنند همانند اروپا. به قول دکتر شریعتی امروز جامعه ما بیشتر از دکتر و مهندس به هنرمند نیاز دارد وگرنه جامعه پر از دکتر و مهندس است. متاسفانه هنر را خیلی سطح پایین میگیرند و کتاب های هنر هم خیلی خلاصه و ناقص هستند. مثلا در مورد کتاب های هفتم و هشتم در طول سال هر هفته یک جلسه یا یک زنگ به هنر اختصاص میدهند که چند رشته هنری را در یک کتاب جمع کرده اند و میخواهند در طول 7-8 ماه همه آن مطالب را به دانشآموزان آموزش دهند؛ مسلم است که این کار امکان پذیر نیست و فقط در حد حرف باقی میماند. متاسفانه حتی در هنرستانها هم اساتید آنچنانی نداریم.
– وضع هنرستان ها در این زمینه چطور است؟
افتضاح است. من هنرجوهای زیادی دارم که در حال تحصیل در رشته های هنری و گرافیک هستند ولی در حد صفرند. پرسپکتیو ساده را نمیدانند یعنی ابتداییترین الفبای طراحی را نمیشناسند. هنرجوهای ما در بدو ورود به آموزشگاه در سه الی چهار جلسه پرسپکتیو و الفبای نقاشی را آموزش میبینند. وقتی از هنرجویی که سه سال در هنرستان آموزش دیده می خواهم یک مکعب طراحی کند متاسفانه چیزی نمیداند و نمیتواند. در واقع دانش آموزان و هنرجویان اغلب به خاطر نمره درس میخوانند و روال طوری شده که همه فقط برای گرفتن مدرک درس میخوانند.
– برگردیم به آن زمان که تابلو ترسم میکردید و میفروختید. اولین تابلوتان را به چه کسی فروختید؟ اصلا از چه زمانی توانستید آثارتان را به فروش برسانید؟
اولین نقاشیام را دایی دومم برای منزلشان سفارش دادند. بعد یکی دیگر هم سفارش دادند. پدر خدابیامرزم بازنشسته نیروی هوایی ارتش بود و در شهرک پرواز زندگی میکردیم. طبقه بالا مستاجری داشتیم که با دیدن کارهایم دو-سه تابلو هم آنها سفارش دادند. سنم کم بود و در خانه کار میکردم و با پول سفارش هایم وسایل نقاشی برای تابلوهای دیگر میخریدم. بعضی از هنرجوهای من میگویند که ما دوست نداریم آثارمان را بفروشیم، تابلوهایمان مثل بچه هایمان هستند. چرا؟ چون آموزش این زمان با زمان ما در دهه 60 تفاوت زیادی دارد. الان که هنرجو برای ثبت نام میآید لوازم مورد نیازش را که لیست میکنیم 6-7 میلیون هزینه اش میشود. والدین تهیه میکنند و میآورند. دهه شصت، رنگها را دانهای میخریدیم. آن زمان رنگ مانی می فروختند که کارخانهاش هم در تبریز بود که بعدها به دلیلی که نمیدانم کارخانه را بستند. از آن رنگ های مانی میخریدیم و تابلو رسم میکردیم و بعد میفروختیم و به فرض با پولش سه تا رنگ دیگر میخریدیم. خوب به خاطر دارم که روی بومها چندین بار نقاشی می کشیدم. بوم را با رنگ معمولی سفید میکردم و دوباره روی آن نقاشی میکشیدم و تمرین میکردم. یعنی اگر تابلو را میتراشید، زیرش چهار-پنج تابلو بیرون میزد. بعدها از استاد محله پرور سوال کردم که استاد به جای بوم روی چیز دیگری میتوان کار کرد. ایشان گفتند میتوانی روی کارتن کار کنی منتها باید از نفت برای حل کردن رنگ استفاده کنی. آنقدر خوشحال شدم از اینکه میتوانستم با هزینه کم و در تعداد زیاد تمرین کنم و محدودیتی نداشتم. بله اینگونه بود که وقتی تابلویی را میفروختم خیلی خوشحال میشدم چون میتوانستم با پولش وسایل جدید بخرم. ولی بچه های امروزی چون نیاز مالی ندارند دوست ندارند آثارشان را بفروشند.
– در مورد سبک کاریتان هم بفرمایید؟
سبک رئالیست کار میکنم یعنی من نقاش رئالیسمم. البته مدرن هم کار کردهام ولی بیشتر رئالیسم را دوست دارم. البته ایراد و اشکالی به کارهای مدرن نمیگیرم آنها را هم خیلی دوست دارم. در کنار نقاشان رئالیسم کارهای پیکاسو؛ ونگوک؛ سالوادور دالی را هم دوست دارم که نقاش مدرنند. ولی عقیده دارم؛ اورجینال و طبیعی هر چیزی زیباست یعنی خداوند منتهای زیبایی هر چیزی را خلق کرده است و نیازی نیست ما دستکاریش کنیم. فلسفه کاریم این است که رئال کار میکنم و چهره هایی که کار میکنم فتورئال؛ هایپررئال و یا خود رئال هستند.
– برویم سراغ اصلی ترین سوالمان که به خاطرش به دیدارتان آمدهایم. پرتره استاد شهریار چگونه خلق شد؟
شهریار از کودکی در زندگی من و خدابیامرز پدرم جایگاه خاصی دارد. افراد خیلی کمی پیدا میشوند که منظومه حجیم حیدربابای شهریار را حفظ باشند ولی پدرم آن را حفظ بود. به همین دلیل من از کودکی با کتابهای شهریار مانوس بودم حتی شب های چله هم به جای دیوان حافظ که اکثرا الان بر سر سفره چله شان میگذارند؛ ما بر سر سفره دیوان شهریار میگذاشتیم. من با چنین علاقهای بزرگ شدهام. به یاد دارم وقتی که دانش آموز هنرستان بودم و سه سال از فوت شهریار میگذشت، بند اول شعر حیدربابا را «حیدربابا ایلدیریملار شاخاندا سللر سولار شاقیلداییب آخاندا» را به تصویر کشیدم. بعد همین تابلو را به منزلشان تحویل دادم که اکنون موزه شهریار شده است و مدتها همانجا بود و بعدها نفهمیدم که چه شد.
پرتره شهریار را هم شش-هفت سال قبل ترسیم کردم. در حد طراحی و با مداد ترسیم کرده بودم. عکس اورجینال این پرتره را که لبخندی بر لب داشت و آن کلاه بافتنی معروفش هم بر سر کرده بود در اینترنت دیدم و خیلی خوشم آمد و با مداد شروع به ترسیمش کردم. حدودا سه سال قبل از شرکت یکتانوین تمبر شرکت ملی پست جمهوری اسلامی ایران با من تماس گرفتند و گفتند برای بزرگداشت استاد شهریار تمبری میخواهند چاپ کنند. گفتند؛ میخواهیم از نقاشی پرتره شما استفاده کنیم. ما به دنبال پرتره نقاش از چهره استاد بودیم که نقاشش هم اهل تبریز باشد. آثار زیادی از هنرمندان را دیدهایم اما اثر شما را پسندیدهایم؛ در مورد چاپ تمبر از شما اجازه میخواهیم. به این ترتیب چاپ تمبر بزرگداشت استاد شهر با پرتره ای که کشیده بودم کلید خورد و بعد از مدتی هم چاپ شد و خبرگزاری ها و سایت های خبری متعدد، این خبر را اطلاع رسانی کردند.
– بعد از چاپ تمبر چه بازخوردهایی داشتید؟
متاسفانه از طرف همشهری های خودمان مورد اعتراض قرار گفتم که شما از بین اینهمه عکس استاد که با کت وشلوار و صورت مرتب، چرا این عکس را با این کلاه انتخاب کردید؟! ولی در کنار چنین انتقاداتی، مورد تشویق هم قرار میگرفتم. متاسفانه برخیها تعصب بیهودهای دارند که فقط خودشان را برتر میدانند و فکر میکنند فقط خودشان به فرهنگ شهرشان تعصب دارند. این انتقادات درحالی بود که بنده این تصویر را اصلا برای چاپ بر روی تمبر طراحی نکرده بودم. این کار حداقل چهار سال قبل از چاپ تمبر طراحی شده بود و از طرفی من نقشی در انتخاب این پرتره نداشتم و ادره پست و شرکت مذکور انتخاب کرده بودند. این نقاشی که ترسیم کردهام از روی عکس واقعی کشیده شده و تجسمی نیست، حتی دستی که استاد بر چانه دارد در عکس اصلی هم هست و البته چهره خندان ایشان که در تصاویر به یادگار مانده از ااستاد کمتر دیدهایم.
– پس میتوان گفت چهره خندان استاد شهریار، شما را ترغیب به رسم تقاشی کرده بود؟
بله خنده ایشان و کلاهی که به سر داشتند مرا جذب کرد. همانگونه که من جذب این تصویر صمیمی و بی ریا شدم، اداره پست هم مجذوب این پرتره شده که سراغ بنده آمدند. مطمئنا مستقیما به سراغ من نیامده اند و کار چندین هنرمند را دیده اند تا بالاخره به این طرح رسیده اند.
– از علاقه تان به اشعار ترکی شهریار گفتید. این اشعار چه تاثیری در روحیه و کارتان داشت؟
البته؛ من به اشعار ترکی علاقه زیادی دارم و مطالعه میکنم همانطور که دیدید در بین کتابهایم مجموعه حیدربابا را دارم. میدانید شهریار در زمان خودش آنچنان که باید شناخته نشد مانند اکثر هنرمندها و شعرای دیگرمان که بعد از مرگ ارزشمند میشوند. او شاعری توانمندی بود که به نظرم در غزل سرایی هم استاد بود. فکر نمی کنم بعد از شهریار شاعری بیاید و به این زیبایی و سلیسی غزل بسراید. میدانید چیزی که شهریار را خاص کرده چیست؟ همه میدانند که حافظ و سعدی از شعرای بزرگند ولی شما اگر بیتی از حافظ بخوانید باید 3 صفحه هم تفسیر و توضیحش را بخوانید تا متوجه شعرش شوید اما شهریار شاعری است که اگر اشعارش را برای کودکان و نوجوانان هم بخوانید مفاهیم آن را درک میکنند. دلیل علاقه بنده به شهریار هم همین موضوع است. وقتی در کودکی اشعارش را میخواندم متوجه میشدم و با این اشعار زندگی میکردم. خاطرات و روایاتی که شهریار در اشعار ترکیاش سروده همواره مرا جذب میکرد. شهریار شخصیت خاصی بود که اگر بخواهیم از شهریار صحبت کنیم باید ماهها صحبت کنیم.
– پرتره های دیگری هم از استاد رسم کردهاید؟
بله قبلا چند پرتره از شهریار رسم کردهام اما آخرینش همین پرتره ای است که بر روی تمبر چاپ شد.
– کدام اشعار شهریار را بیشتر میخوانید؟
از اشعار ایشان، «بهجت آباد خاطره سی»، «آغیز یئمیشی» و «تورکون دیلی» را بیشتر دوست دارم و زمزمه هم میکنم.
– این اشعار در آثارتان هم الهام بخش بودهاند؟
بله زمانی بود که با الهام از آثار استاد نقاشی میکشیدم اما الان نود درصد از دنیای نقاشیام به آموزش اختصاص یافته است. همان طور که پیش تر هم گفتم قبلا آنقدر ذهن آمادهای داشتم که منظومه حیدربابا را به تصویر میکشیدم اما الان بیشتر وقتم صرف آموزش هنرجوها میشود.
– تابلوهایی که از منظومه حیدربابا ترسیم کردهاید، هنوز دارید؟
نه متاسفانه ندارم، یکی از تابلوها را که توضیح دادم با الهام از بند اول حیدر بابا رسیم کرده بودم به خانه استاد شهریار اهدا کردم. بقیه تابلوها را هم ندارم چون اغلب سی سال قبل از زمان رسم تابلوها میگذرد.
– بعد از چاپ تمبر از طرف اطرافیانتان چه بازخوردی دیدید؟
خودم حس غرور داشتم، اطرافیان، فامیل و دوستانم هم، همین حس را داشتند. آن زمان، خبر چاپ تمبر را استوری کرده و اطلاع رسانی میکردند. خدا بیامرز پدرم هم خیلی افتخار میکرد؛ ذوق و شوق عجیبی داشت. حس خیلی خوبی بود. طرحی که از ته دلت نشات گرفته بود، روی تمبر نقش بسته بود. قبل از آن، کارهای زیادی کرده بودم مثلا در هتل فرهنگیان نقاشی مسجد کبود را در ابعاد بزرگ و به صورت برجسته کار کرده بودم. چندین اثر طراحی انجام داده بودم اما چون این کارم با شهریار عجین شده بود، برایم خاص بود.
– گفته میشود همیشه دلبستگی بین هنرمند و آثارش به وجود میآید. شما در کدامیک از آثارتان این دلبستگی را بیشتر احساس کردهاید؟
بله به وجود میآید. من در اکثر آثارم همین حس را دارم یعنی میتوان گفت اگر نیاز مالی نداشته باشم حاضر به فروش آثارم نمیشوم. چون گاهی برای یک اثر یک سال وقت میگذرید و این دلبستگی به وجود میآید. مثل تابلوی استاد شهریار که اصلا قابل فروش نیست و جایگاه ویژهای نزد من دارد.
– از نمایشگاه هایتان هم صحبت کنید.
من اغلب نمایشگاه گروهی برگزار کردهام. اما امثال سعی میکنم یک نمایشگاه خصوصی برگزار کنم. در طول این یکی دوماه یعنی انشاالله در پاییز برای برگزاری نمایشگاه انفرادی آماده میشوم. اکثر کارها و طرح های نمایشگاه هم آماده است. کارها همگی اورجینال هستند و تعدادی را هم در حال اجرا هستم. اغلب تابلوها رنگ روغن و تعدادی هم آبرنگ خواهد بود.
– زمانی تبریز مکتب هنری خاص خود را داشت تبریز بود. اکنون وضعیت هنر نقاشی تبریز را چگونه میبینید؟
تبریز یا بهتر بگویم آذربایجان مهد هنر است و خطه هنرپروریست. اما اغلب ساکنینش هنردوست نیستند. اساتید معاصری میتوانم نام ببرم مثل؛ مرحوم استاد ایرانی، استاد رحیم نوه سی که اهل خوی بودند، استاد آداش جمیشیدزاده که برای اولین بار نقاشی با قهوه را در دنیا ابداع کردند که آثارشان در خانه همشهریانشان وجود ندارد. متاسفانه امروزه کسی پولی بابت نقاشی پرداخت نمیکند. در حالی که بزرگترین اساتیدمان یا از تبریز برخواستهاند و یا از سایر شهرهای آذربایجان اما در خود تبریز آنچنان که باید شناخته نشدهاند. کسی هم اگر بخواهد تابلویی برای منزلش تهیه کند به سراغ تابلو فرش میرود. اصلا منظورم این نیست که تابلوفرش بد است همانطور که میدانید تبریز در صنعت فرش هم معروف است ولی خوب نقاشی هم جایگاه خود را دارد و باید به عنوان هنر برای عموم ارزشمند باشد. در تهران شرایط کمی فرق دارد، در تهران خانه ای نیست که در آن تابلوی نقاشی وجود نداشته باشد. شخصی که خانه جدیدی میخرد برای تم و دیزاین آن حتما تابلوی نقاشی تهیه میکند ولی اینجا چنین فرهنگی هنوز جا نیافتاده است.
برای رواج این فرهنگ چه باید کرد؟
خود ما هنرمندها باید کاری بکنیم و به کارهایمان ارزش بدهیم. وقتی میگوییم نقاشی در جامعه ارزش ندارد، مسئول این اتفاق کیست؟ مردم؟ نه، مردم که اصلا هنر را نمیشناسند. ما باید به آنها این هنر را بشناسانیم. امروز ارزش بالا یا پایین بودن یک اثر مستقیما به خالق خود آن اثر بر میگردد. وقتی نقاش برای هرکسی تابلویی یا پرترهای بصورت رایگان طراحی میکند، ارزش واقعی آن اثر را پایین میآورد چون هر چیزی، بها و هزینهای دارد که برای به دست اوردن آن باید بهایش پرداخت شود. خود ما هنرمندان عامل پایین آمدن ارزش هنر نقاشی هستیم. من از تمامی هنرجویانم در بدو ثبت نام این قول را میگیرم که اول به خودتان قول دهید که برای هیچ کسی مجانی کار نکنید چون ارزش کارتان را متوجه نمیشوند. چون متاسفانه مردم ارزش هر چیزی را با پول میسنجند.
– و سوال آخر اینکه آرزوی هنریتان برای تبریز چیست؟
ای کاش روزی برسد که همزمان با اینکه تبریز شهر هنرپروری است شهر هنردوست هم باشد. آرزویم فقط همین است. یعنی وقتی کسی برای سه ماهه تابستان فرزندش را برای آموزش به اینجا میآورد بعد از بازگشایی مدارس نگوید نقاسی بس است، کلاس زبان مهمتر از آموزش نقاشی است. ای کاش والدین ما به چنان درک و فهمی برسند که بفهمند هنر در زندگی یک انسان حداقل به اندازه آموزش زبان مهم است حتی ارزشی بالاتر از آن دارد. با یادگیری هنر، احساسات، عشق و شور به زندگی و آرامش درونی هر فردی رشد میکند. انسان های هنری وقتی شکست و تنهایی را تجربه میکنند ارزش واقعی هنر را میفهمند. تنهایی یک هنرمند با تنهایی یک انسان معمولی فرق اساسی دارد. انسان معمولی در زمان تنهایی و شکست به روانشناس مراجعه میکند ولی هنرمند به هنرش رجوع میکند و هنرش او را درمان میکند. آن زمان ارزش هنر مشخص میشود.
در مورد هنرجوهایم باید بگویم که هرگز این هنر را رها نکنند چون همان طور که گفتم زمانی میرسد که احساس خلایی در خود حس میکنند و این خلا با هیچ چیزی پر نمیشود و دوباره برای پر کردن این خلا بباید به سمت هنر برگردند.
گفتگو: مریم چرخ انداز
عکس: فریبا اسدی