حمیدرضا حسینی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر/ موزه هنر ایران که اواخر سال 1398 در کاخ مرمر گشایش یافت، جدیدترین موزه تهران است. کاخ مرمر در دهه 1310 ساخته شد و تا دهه 1340 مورد استفاده دو شاهِ پهلوی بود. در دهه 1350 «موزه پهلوی» در آن برپا شد و پس از انقلاب سال 1357 با برچیدن آن موزه، در اختیار نهادهای حاکمیتی قرار گرفت که آخرین آنها مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. این کاخ در سال 1397 به بنیاد مستضعفان، که مدعی مالکیت کاخهای پهلوی است، واگذار شد و در بهمنماه سال گذشته «موزه هنر ایران» در آن گشایش یافت.
اگرچه کاخ مرمر به سبب ارزشهای معماری و هنری به تنهایی یک موزه محسوب میشود، اما نمایش آثار هنری ایران از هزاره پنجم پیش از میلاد تا دوره معاصر، اهمیت موزهای آن را دو چندان ساخته و بر اهمیت رواییِ آن افزوده است. بدینسان، میتوان بارها به کاخ مرمر رفت و هر بار از منظری تازه بدان نگریست.
روایت اول
روایت باغ بزرگی است که کاخ مرمر در میانه آن جای گرفته و بهرغم دگرگونیهای بنیادین، پیشینه آن به دوره قاجار بازمیگردد. اینجا، به عنوان بخشی از املاک میرزا عبدالحسینخان فرمانفرما، داستانهایی شنیدنی دارد که جسته و گریخته در خاطرات فرزندان او بازتاب یافته است.
روایت دوم
روایت معماری کاخ و هنرهای به کار رفته در آن است که امضای معماران و هنرمندان بزرگی مانند لئون تادوسیان، حسین لرزاده، حسین طاهرزاده بهزاد، و محمدحسین صنیع خاتم را در پای خود دارد. ضمن آنکه کلیّت بنا، پارهها و گرایشهایی از معماری دوران تحول را بازمیتاباند.
روایت سوم
روح دمیده در کاخ مرمر یا همان پیام سیاسی آن است که بر شالودهای از «باستانگرایی» و «شاه پرستی» استوار شده است. (این موضوع را در دو گفتار دیگر شرح دادهام که میتوانید در اینجا https://t.me/nafetehroon/851 و اینجا https://t.me/nafetehroon/885 بخوانید.)
روایت چهارم
روایت رویدادهای تاریخی پرشماری است که از اواخر دهه 1310 در این کاخ رخ داده و برخی از آنها مانند ترور محمدرضا پهلوی در فروردینماه سال 1344 شهرت فراگیر دارند. اگرچه بخش مهمی از رویدادهای تاریخی کاخ مرمر مربوط به دوره پس از انقلاب است، اما این نگرانی وجود دارد که این رویدادها به سبب نزدیکی به زمان حاضر مورد غفلت قرار گیرند و به تدریج دلالتهای خود را از دست بدهند یا تحتالشعاع روایتهای دوره پهلوی قرار گیرند.
روایت پنجم
روایت آثار هنری به نمایش درآمده در کاخ مرمر است که سیر هنر ایران از هزارههای دور تا عصر حاضر را مرور میکند. در این بخش، نه فقط مجموعه آثار، بلکه تک تک آنها صاحب روایتهای جذاب هستند: روایت ارزشهای هنری، روایت آفرینندگان، روایت نسبت هر اثر با روح تاریخی دوران خود، روایت کشف برخی آثار در کاوشهای باستانشناسی و از این قبیل.
روایت ششم
روایت حضور آثار تاریخی و هنری یاد شده در کاخ مرمر است که به باور نگارنده، از پارهای جهات، نابتر و نوتر از سایر روایتهاست. میدانیم که هرآنچه از آثار تاریخی و هنری در اختیار بنیاد مستضعفان قرار دارد، حاصل مصادره داراییهای خاندان پهلوی و وابستگان آنهاست. بنابراین، اگر پیکرکهای عیلامی، سفالهای چشمهعلی، ظروف زرین و سیمین ساسانی، آبگینههای سدههای نخستین اسلامی و آثاری از این دست را که عمدتا حاصل کاوشهای باستانشناسی هستند در کاخ مرمر میبینیم، بدان معناست که هرکدام زینتبخش خانه یا دفتر یکی از وابستگان خاندان پهلوی بودهاند. در نتیجه، این پرسش به ذهن خطور میکند که چرا مواریث ملی در تملک اشخاص بوده است و آن اشخاص دقیقا چه کسانی بودهاند؟ در اینجا برای مخاطب ایرانی که هنوز در ذهن خود با دوره پهلوی کلنجار میرود، اینکه سفالهای چشمهعلی از چه کسی مصادره شده و چرا در اختیار او بوده، به اندازه وجوه تاریخی و هنریِ اثر یا حتی بیشتر، اهمیت دارد.
احتمالا میتوان به این شش روایت، روایتهای دیگری را افزود و در دل هر روایت، روایتهای فرعی را جستوجو کرد و تا افقی بیانتها پیش رفت. از همینروست که کاخ مرمر ظرفیتی وسیع برای جذب مخاطب دارد، اما بخش بزرگی از این ظرفیت هنوز بالقوه باقی مانده و بالفعل کردن آن نیازمند ایجاد یک واحد پژوهشی در ساختار موزه هنر ایران است.