صمد بهرنگی پس از اتمام دانشسرای مقدماتی به تاریخ خرداد 1336 هجری شمسی، با فتخار معلم روستاهای آذربایجان شد. وی فولکلور، قصهها و ترانههای عامیانه مردم را اززبان روستائیان شنید و یادداشت کرد. همزمان با تحقیق در مسائل تربیتی، حقایقی در مورد آموزش و پرورش فاش کرد. ضمن تدریس و نویسندگی، ششم متوسطه زا به صورت متفرقه گذراند و موفق به ورود به دانشکدهی ادبیات تبریز شد. در 12 اردیبهشت 1340 هجری شمسی در اعتصاب معلمان نقش موثری ایفا کرئ و در 24 شهریور 1341 هجری شمسی، در رشتهی زبان انگلیسی به اخذ لیسانس نائل گردید، اما همچنان در کلاسهای اول تدریس میکرد. به علت برقراری رابطهی عاطفی شدید بین او و دانشآموزان، بهرنگی را بیشتر دانشآموزان صمد عموجان میشناختند.
در سال 142 هجری شمسی و با نوشتن اولین کتاب به نام “پاره پاره”، برای اولین بار پای صمد بهرنگی به ساواک باز شد و وی طی چند روز از خدمت منفصل گردید. “پاره پاره” مجموعهای از شعرهای آذربایجانی با معیارها و ارزشهای متفاوت به امضای مستعار “ص.قارانقوش” و ناشر “ابن سینا” تبریز مورد استقبال شدید فرهنگیان و دانشجویان و مردم عادی قرار گرفت.بعد از این همه صمد را شناختند و نوشتههای وی در مجلات و روزنامههای معتبر چاپ میشد. صمد بهرنگی تحقیقات فراوانی در زمینهی زبان ترکی آذربایجانی انجام داد و دستور زبان آن را مشخص کرد.
صمد بهرنگی مبتکر روش آگاهی دادن به کودکان از طریق قصه در ایران زمین است. وی داستانهای کودکانه را چنان زیبا و شیرین نوشت که بزرگترها نیز از خواندن قصهها میتوانند بهرهمند گردند. از کتابهای قصه کودک بهرنگی میتوان”اوادوز و کلاغها”، “اولدوز و عروسک سخنگو”، “کچل کفترباز”، “پسرک لبو فروش”، “ماهی سیاه کوچولو” و “تلخون” را نام برد. بهرنگی با آگاهی از این که باید مردم را نسبت به مسائل آگاه نماید، با همکاری چند تن از دوستانش، از تاریخ 5 مهر ماه 1344 هجری شمسی، انتشار اولین شماره روزنامه مهد آزادی آدینه را آغاز کرد که شماره 17 آن به تاریخ 18 شهریور 1345 هجری شمسی توقیف شد.
در اواخر عمر، دستخطهایی به زبان ترکی در مورد افسانههای آذربایجان به امانت نزد دوستش قرار داد و علت این کار تهدیدهای دائم از طرف رژیم وقت بود. مرگ صمد بهرنگی بسیار مشکوک و رازآمیز است و وی در اوایل شهریور 1347 هجری شمسی همراه با “حمزه فراهتی” که در آن زمان مقیم آلمان بود و در کودکی در محله “سامان میدانی” تبریز در کوچه “آیرانچیلار” ساکن بود، به مسافرت ارس رفت ولی پیکر غرق شده در آبش درروستای “شام گووالیک”، تا حوالی پاسگاه “کلاله” رفته بود. برادرش “اسد بهرنگی” و اعضای خانوادهاش، جسم بیجان وی را از ارش گرفته به تبریز آوردند و در “قبرستان امامیه تبریز” به خاک سپردند.
رضوانه امامیپور