غلامحسین ساعدی که از خلاقترین داستاننویسان معاصر ایران به شمار میرود، آثارش دستمایه خلق آثار سینمایی شده که از جمله آنها میتوان به فیلم موفق «گاو» ساخته داریوش مهرجویی اشاره کرد که در این فیلم جمعی از ستارگان بزرگ سینمای ایران از جمله عزتالله انتظامی، علی نصیریان، جعفر والی و جمشید مشایخی نقشآفرینی کردند.
داستان با به تصویرکشیدن علاقه زیاد و رابطه صمیمی و نزدیک یک مرد روستایی میانسال به نام مش حسن با «گاو» عزیزش آغاز میشود. مش حسن که متاهل و بدون فرزند است، تنها دارایی ارزشمند خود را همین گاو میداند. زمانی که مش حسن برای مدت کوتاهی روستا را ترک میکند، گاوش میمیرد. دوستان مش حسن، نگران از واکنش او به این اتفاق، زمانی که مش حسن برمی گردد، به او میگویند که گاوش فرار کرده است. اما پذیرش این حرف و مواجهه با این غم بزرگ، آن قدر برای مش حسن دشوار است که او رفته رفته دچار فروپاشی روانی میشود.
در ادامه تلاشهای روستاییان و همسر مش حسن، برای نجات او از این شرایط و بازگرداندن وی به زندگی پیشینش به تصویر کشیده شده است. درمان وی یعنی بردن به درمانگاه شهردر آخر داستان اتفاق میافتد زمانی که دیگر کار از کار گذشته است و همه به دیوانگی مش حسن واقف هستند. در مسیر شهر مش حسن به درهای سقوط میکند و داستان به انتها میرسد یعنی ترک آذربایجانی با تعویض هویت خود سقوطش حتمی ست.
“در این داستان وقتی مشد حسن در قالب ذهنی یک گاو از خودش کمک میخواهد و میگوید «مشد حسن بلوریها ریختند اینجا، میخوان منو بدزدن، میخوان منو بندازن تو چاه، میخوان سر منو ببرن، مشد حسن، به داد گاوت برس» از هویت قبلی خود تقاضای یاری دارد.
«گاو» قصه چهارم مجموعه «عزاداران بیل» است، مجموعهای که به نوعی انتقاد به وضع بیسوادی و فقر در جامعه روستایی دورانش را در خود دارد. در بَیَل نه از جوانی و طراوت خبری هست و نه از تولد. بَیَل پوسیده و متروک است. روستا زیر آوارِ بیماری، مرگ، حادثه و غارت کمر خم کرده و همینطور خانه است که درش گِل گرفته میشود. زمینهای بیمارگونه در هر هشت قصه حکومت میکند (مشهدی حسن با مرگ گاوِ عزیزش چنان ضربهای میخورد که آرام آرام مبدل به گاو میشود). بیماریها، وضع زیست درمانگران و آداب رسوم مردم روستای بَیَل همه با هم میخوانند و هماهنگاند. ننه خانوم و ننه فاطمه نمایندگان آن اعتقادات جادوگرانه و خرافهآمیزی هستند که ریشه در زندگانی بشر ابتدایی دارد. آنها با علم و کتل و شمعدانها خود نقش پزشک را بازی میکنند، به هنگام مصیبت ظاهر میشوند و برای از بین بردن بلا میخواهند از نیروهای مرموز طبیعت کمک بگیرند.
منبع: ایبنا