یکشنبه, 2 دی, 1403

هوارد باسکرویل؛ معلم آمریکایی شهید راه مشروطه

در سحرگاه روز دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۲۸۸ مطابق با ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ میلادی، باسکرویل پس از نبردی شجاعانه به عنوان یکی از نخستین افراد فوج نجات، در آستانه ۲۵ سالگی بر اثر تیری که بر قلبش اصابت کرده بود به شهادت رسید.

دهم آوریل  1885 میلادی در محله پلت شمالی در ایالت نبراسکا ایالات متحده پسری به نام هوارد چشم به جهان گشود. احتمالا در لحظه تولد وی به ذهن کسی خطور نمی کرد که این نوزاد سالها بعد در قامت یک جوان رشید و جسور، کیلومترها دور تر از خانه جان خود را برای آزادی و رهایی یک ملت از ظلم و ستم فدا کند.

«هوارد باسکریول» معلمی که از او با عنوان شهید آمریکایی مشروطه ایران یاد می شود، در سال 1907 بعد از پایان تحصیلات در دانشگاه پرنستن به دعوت مدرسه امریکایی مموریال به تبریز آمد. وی به همراه افرادی همچون سید حسن شریف زاده و  میرزا عبد الحسین به تدریس در این مدرسه مشغول بود و بعد از مدت کوتاهی بین شاگردان به محبوبیت زیادی دست یافت. حضور باسکرویل در تبریز مقارن با دوره استبداد صغیر و برچیده شدن مشروطه توسط محمدعلی شاه قاجار بود. تماشای مبارزه مشروطه خواهان با حاکمان مستبد و از خودگذشتگی ایشان در راه آزادی روح آزاده خواه وی را بیدار و شور شعفی خاص در او به وجود آورد.
باسکرویل به دلیل انجام خدمت نظامی در کشور خود با فنون نظامی آشنا بود. کشته شدن دوست صمیمی اش سید حسن شریف زاده و شور و اشتیاق نوجوانان و جوانان تبریزی در راه مشروطه خواهی موجب شد این جوان جسور و شجاع تدریس در مدرسه را رها کرده، به آموزش و مشق این جوانان بپردازد و گروه خود به نام فوج نجات را تشکیل دهد.

گروه فوج نجات از شاگردان وی در مدرسه مموریال و اکثرا فرزندان تجار و بازرگانان بودند. از این رو علیرغم شور و اشتیاقی که داشتند، گروه ها و مبارزان مشروطه خواه امید چندانی به کارایی این گروه نداشتند.  امیرخیزی در کتاب قیام آذربایجان و ستارخان نیز به این مورد اینگونه اشاره کرده که “مرحوم ستارخان به فوج مستر باسكرويل اعتماد نداشت و می گفت که افراد این فوج اغلب از کسانی می‌باشند که نازپرورد تنعم هستند. غریو کوس جنگ و نعره دلیران بگوش ایشان نرسیده است و عزیز پدر و مادرند؛ می ترسم که جنگ نا کرده راه فرار پیش گیرند و رئیس خودشان را به کشتن دهند” اما شور و اشتیاق باسکریول و روح آزاده خواه وی مانع از این بود که پا پس بکشد.

هنگامی که در سربازخانه  به مشق و آموزش فنون نظامی گروه خود مشغول بود، کنسول آمریکا به وی هشدار داد اگر به اینکار ادامه دهی نزد دولت آمریکا مقصر هستید و از تبعیت دولت آمریکا خارج خواهید شد. پاسخ این جوان شجاع که در روزنامه تبریز سال یازدهم شماره 47 درج شده بسیار شنیدنی و به قرار زیر است:
“من شرافت انسانیت را در خدمتگذاری نوع خود میدانم. من از تبعیت دولت خود خارج میشوم و شرافت خدمت را به مظلومین تبریز که اسیر پنجه استبداد هستند برای خود می پسندم، می‌خواهم جان خود را فدای برادران خود بنمایم.”

در روزهایی که  اوضاع تبریز از حیث آذوغه بسیار وخیم بود، ستارخان طی جلسه ای با موافقت روسای مجاهدین و سران انجمن تصمیم گرفت تا به شنب غازان حمله کند تا ارتباط بین صمدخان شجاع الدوله و قراملک قطع و بعد از آن به دفع صمدخان بپردازد. از این رو قرار بر این شد گروه فوج نجات نیز در این حمله حاضر باشد. با اینکه مشهور است گروه فوج نجات نزدیک به دویست الی سیصد نفر بودند اما در موعد حمله بیشتر از بیست نفر نتوانسته بودند حاضر شوند.
30 فروردین 1288 هوارد باسکرویل به عنوان اولین نفر پا در میدان جنگ گذاشت و به گروه خود فرمان حمله داد. در همان نخستین دقایق جنگ باسکرویل با گلوله ای که به وی اصابت کرده بود جان سپرد و اندوه فراوانی سراسر جان مجاهدان مشروطه خواه را فرا گرفت.
امیرخیزی در کتاب خود از تشیع پیکر باسکرویل در سی و یک فروردین این چنین می نویسد:
” روز سه شنبه ۲۹ ربیع الاول ۱۳۲۷ در تبریز بدون مبالغه روز ماتمی بود مردم شهر از وضیع و شریف ماتمزده بودند، آثار حزن و اندوه از سیمای هر کس ظاهر بود و کلیه آزادیخواهان از پیر و جوان برای مشایعت جنازه باسكرويل حضور داشتند. در طرفین جنازه مجاهدین و شاگردانش تفنگ های خود را وارونه بدوش انداخته با چشم اشکبار رهسپار بودند و در چند جا از جماعت عکس برداشتند. آمریکائیان و ارامنه و سایرین همه با چشم گریان جنازه را مشایعت می‌کردند نگارنده که از جمله مشایعت کنندگان بود تا آنروز ندیده بود که بدان تجلیل جنازه ای را تشییع کنند”
اینگونه بود که جوان 24 ساله که کیلومترها دور از وطن شعله نوع دوستی در جانش زبانه گرفته بود و روح آزاده وی طاقت تحمل ظلم و ستم بر مظلومین را نداشت، دست از جان شسته و جان شیرین خود را فدای راه آزادی نمود.
سالها بعد در سال 1338 در پنجاهمین سالگرد شهادت هوارد باسکرویل مجلس یادبودی با حضور مهمانان داخلی و خارجی در دبیرستان دخترانه پروین محل سابق مدرسه مموریال برپا شد و تالار این دبیرستان به نام تالار باسکرویل نامگذاری شد.
مشهور است شعر زیر در وصف رشادت های باسکریول و بارانش سروده شده:
سیصد گل سرخ یک گل نصرانی
ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟
ما گر ز سر بریده می‌ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم
به قلم علی صابریان دلجوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت