سه شنبه, 13 آذر, 1403

مضراب عشق/ یادنامه سالروز درگذشت استاد غلامحسین بیگجه خانی

کریم میمنت نژاد

به سال 1297 خورشیدی در کوچه تارزن لر ، کوی قره چی لر، در محله سنجران تبریز از خاندانی که منتسب به ایل « بیگجه خان» بود کودکی چشم به دنیا گشود نامش را غلامحسین نهادند  خانواده ایی که وی به آن تعلق داشت  سالیان متمادی در هنر موسیقی بخصوص  تارنوازی شهره بود. پدرش میرزا حسینقلی استاد مسلم تارنوازی بود و نقل از درویش خان مشهور است که به حسینقلی آذربایجان شناخته میشد . حسینقلی خان در مراسم های رسمی قارجاری و اشراف و اعیان آن روزگار تار می نواخت همچنین عمو و عموزاده ها و برادر غلامحسین بیگجه خانی هم نوازنده بودند و گوش و روح و روان و جان وی از بدو تولد با نواها و گوشه های موسیقی سنتی آهنگین شده بود . تا سیزده سالگی نزد پدرش تارنوازی آموخت و دیگر فرصت فراگیری از پدرش را نداشت چراکه حسینقلی خان در سال 1310 خورشیدی بر اثر ابتلاء به سرطان حنجره درگذشت.

 کاش صاحب هنر را زندگان مرده دوست / در زمان زنده بودن مرده می پنداشتند

سالهاست کسی نه حزن اندوهبار صوت او را می شنود و نه زخمه های تارش را، چونان که هرگز نبوده است او را چه در دورانی که اوج شکوه هنرش بود قدر نداشتیم و امرار معاشش به سختی بود چه امروز که فراموشش کرده ایم همه و همه تا زیانه جفایی است که نمی دانم چگونه از عهده پاسخش خواهیم برآمد .

سخن از زندگانی هنرمردی است که عمری در مسیر اعتلای موسیقی ایرانی و آذربایجانی با جان و عشق دست افشانی می کرد و درد درون نهان می ساخت .

استاد غلامحسین بیگجه خانی ، سلطان بلامنازع تارنوازی ایران سالهاست که دیگر زخم از گوهر شناسان کارنابلد شهرمان نمی خورد و آسوده و آرمیده ، چشم نگران نسل من است که مبادا به تکرار ، داشته های ناب و ارزشمند فرهنگ اصیل را به هیچ معامله کنیم  و می کنیم و او می نگرد و ماچشم بسته و مغرور در پیچاپیچ هیچ.

 

 

 

کودکی:

به سال 1297 خورشیدی در کوچه تارزن لر ، کوی قره چی لر[1]  ، در محله سنجران تبریز از خاندانی که منتسب به ایل « بیگجه خان» بود کودکی چشم به دنیا گشود نامش را غلامحسین نهادند  خانواده ایی که وی به آن تعلق داشت  سالیان متمادی در هنر موسیقی بخصوص  تارنوازی شهره بود. پدرش میرزا حسینقلی استاد مسلم تارنوازی بود و نقل از درویش خان مشهور است که به حسینقلی آذربایجان شناخته میشد . حسینقلی خان در مراسم های رسمی قارجاری و اشراف و اعیان آن روزگار تار می نواخت همچنین عمو و عموزاده ها و برادر غلامحسین بیگجه خانی هم نوازنده بودند و گوش و روح و روان و جان وی از بدو تولد با نواها و گوشه های موسیقی سنتی آهنگین شده بود . تا سیزده سالگی نزد پدرش تارنوازی آموخت و دیگر فرصت فراگیری از پدرش را نداشت چراکه حسینقلی خان در سال 1310 خورشیدی بر اثر ابتلاء به سرطان حنجره درگذشت.

 

جوانی و استعداد سرشار:

غلامحسین بیست ساله بود که اقبالی شگرف به او روی آورد.استاد آواز ایران ابوالحسن خان اقبال السلطان[2] به تبریز برگشته بود و گروه هنری ساز و آواز در سطح خود را در تبریز مهیا می ساخت.محمود فرنام استاد دایره(قاوال) که تا آخر زندگی استاد بیگجه خانی همراه و همدم او بود برای همراهی آواز اقبال ،غلامحسین را پیشنهاد می دهد و سالها بعد خاطره آن روز را آقای اصغر فردی از قول استاد بیگجه خانی چنین آورده اند:«در درگاه حیاط کفش هایم را کندم و پابرهنه به منزل جناب ابوالحسن خان وارد شدم .درباغچه دور میزی نشستیم تا آقا با وقاری سلطانی آمدند و از حاجی محمود پرسیدند: بودور[3]؟ رو به من کرد و گفت:یک رهابی[4]بزن.زدم و ناگاه نوایی جادویی از حنجره آقا برخاست .آقا بر سر ذوق آمده بود.تا آخر مجلس زبانم بند آمده بود و بی آنکه چیزی بگویم زدم و او نیز دلم نشکست و خواند:

شب است و چهچهه اقبال سر به عرش فراز

افق شکافد و مرغان قاف در پرواز[5]

شامگاهان شادان و دست افشان و بشکن زنان به خانه آمدم و تا صبح ساز زدم و بی آنکه پلک بر هم نشانم گاه در پیشگاه او خرد می دیدم خود را و گاه از اینکه به خانه زادیش پذیرفته شده بودم غروری می ورزیدم که بیا و ببین ».

استاد بیگجه خانی تا آخر عمر استاد آواز ایران در ملازمت او ماند و چند صفحه با اقبال السلطان ضبط کرد.

 

تشکیل ارکستر ملی تبریز

در دوره یکسالی که سید جعفر پیشه وری با اعلام خود مختاری مابین سالهای 1324 تا 1325 برای آذربایجان حاکم بود جهانگیر جهانگیراف از جمله مشاهیر هنر موسیقی باکو به تبریز آمد و ارکستر ملی تبریز را از بهترینهای هنر موسیقی تشکیل داد که استاد بیگجه خانی از جمله شاخص ترین این ارکستر بود و این ارکستر با شکوه بسیار در محل باغ گلستان تبریز بارها اجراء داشت و خواننده معروف باکو « بلبل » در آن ترانه های معروف « قاراگیله » و « سودان گلن سورمه لی قیز » را اجراء نمود.

تاسیس رادیو تبریز

یکی از اقدامات پیشه وری تاسیس رادیو تبریز می باشد که با این اقدام ، استاد بیگجه خانی به رادیو دعوت و در آنجا مشغول می شود در مدتی که با رادیو همکاری داشته اقدامات بسیاری از جمله تاسیس مرکز موسیقی رادیو تبریز را به جد پیگیری می کند روزها می گذشت و نوازنده جوان ما به دانسته های هنری خود می افزود و در یادگیری دستگاهها و گوشه های موسیقی ایرانی نیز همپای موسیقی آذربایجانی همت وافر و شوق زاید به خرج می داد . گه گاهی در کنار بهترین رفیق خود حاج محمود فرنام در مجالس عروسی شرکت می کرد و گه گاهی تارنوازی به هنرآموزان خانه موسیقی تبریز آموزش می داد و امرار معاش می کرد و روزگار می گذرانید.

اما بستر نامرادیها و تنگ نظریهای تبریز باعث می شد قدر هنرش شناخته نشود تا اینکه در جریان برگزاری جشنهای هنر حافظیه شیراز در سال 1354 با همراهی استاد فرنام بصورت دونوازی ، محشری برپا کردند که حیرت بزرگان موسیقی ایران را در پی داشت . حاج محمود فرنام با رقص دایره اش و ذوق و شوق پنجه های ظریف و با وقار استاد بیگجه خانی آوازه شهرت خودشان را در میان اساتید فن ایران بر سر زبانها آوردند و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران به سرپرستی نورعلی خان برومند از استاد دعوت به همکاری نمود و یکسالی نیز زندگی استاد به تدریس تار در تهران گذشت.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تعطیلی برخی مراکز موسیقی و قطع حقوق ماهیانه استاد سختی های زندگی رو به فزونی نهاد و با ترک آپارتمان سازمانی صدا و سیما به محله پدری خود در خیابان ملل متحد تبریز بازگشت و شروع دوره نامهربانیها و زخم زبانها و خانه نشینی و سکوت استاد مهر تائیدی شد بر خلوص و خضوع بی بدیل استاد در مقابل قضای الهی که مسلک درویشان بی ادعاست.

نقل است که آن هنگام که خورشید غروب می کند سایه ها بزرگ و بزرگتر می شوند و با غروب خورشید اقبال استاد بیگجه خانی عده ای که همواره در کنار این بزرگان به نان و نامی می رسند شروع به رویش کردند همانهائی که در اطراف استاد شهریار  نیز جولان ده اسم و رسم خودشان بودند بی آنکه بدانند که همچون ماه نور از خورشید می گیرند و خویش بی بهره از نورند . در جریان تحقیق این چند خط مقال که با فقد نظر استاد و فقر قلم من همراه بود با برخی از این افراد مصاحب شدم و از کارها و منت هایی که بعد از حدود 25 سال سکوت ابدی استاد بر ذمه اش می گذاشتند دل چرکین از سنت روزگار این مقاله را نوشتم .

استاد بیگجه خانی هم در این فضای رخوت و تهمت با صبر و شکیبایی حضور این مگسان گردشیرینی را تحمل می کرد و می سوخت و هر روز نحیف تر می شد و همواره گلایه ها و درد دل خویش را نه با زبان بلکه با سوز نغمه های تارش بیان می کرد . چند سالی به عمر استاد باقی بود که همت مرحوم جوادآقا آذر برای ضبط آلبوم « بیداد » استاد محمدرضا شجریان با همراهی تار استاد بیگجه خانی در دستگاه همایون کارگر افتاد.

 سرانجام استاد در روز چهاردهم فروردین 1366 بعلت سکته قلبی در بیمارستان 29 بهمن تبریز بستری شد. روح بزرگ استاد بیگجه خانی دیگر تاب قفس زندگی را نداشت و جسم را همچون قفسی می دید تنگ و تار،  ده روز بیشتر تاب این دنیا را نیاورد و در سحرگاه 24 فروردین ماه پیکرش را در قطعه هنرمندان وادی رحمت تبریز به شکلی که گویی تار می نواخت بی جان ساخت و آزاد شد .

مکتب تارنوازی استاد

نوع تارنوازی استاد غلامحسین بیگجه خانی از لحاظ مکاتب موسیقی در مکتب شهنازی قرار می گیرد ولی با سبک منحصر به خودش که گویاترین بارزه های موسیقی مکتب تبریز را در خود دارد .از فیلمهایی که از تارنوازی استاد در دست است می توان به نحوه استثنایی نگه داشتن تار و استفاده از تمامی دسته تار را هنگام اجرای قطعه ای به خوبی دید.

ضربه های استاد بر سیم ها چابک و تند پرتکنیک و صدایی ملیح دارد . به قول استاد پیرنیاکان « هیچ نتی در ساز بیگجه خانی نیست که شنیده نشود » . سرعت تحرک پنجه مضراب استاد نمونه بارز تبعیت از مکتب منحصر به تبریز دارد .

مرحوم غلامحسین بیگجه خانی در کنار نواختن ساز ، آهنگ سازی هم می کرد . در بداهه نوازی بسیار چیره دست بود و اجرای قطعات ضربی با ریتمی پر تحرک و خلاقانه محلی او را در زمره بزرگان موسیقی مکتب تبریز قرار می دهد.

شهریار شعر ایران در خصوص تارنوازی استاد بیگجه خانی جمله معروفی دارد که به عنوان حسن ختام این مقال می آورم . « آقا غلامحسین به تار آرشه می کشد و آبشار نت ها را سرازیر می سازد  چه با مضراب مجبوری نقطه چینی کنی ولی با آرشه خط می کشی » .

منابع :

1 –  دیوان استاد محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار )

2 –  مصاحبه با آقای اصغر و فواد فردی

3 – گفتگو با جناب آقای جمشید وجدنیا

4 – گفتگو با آقای رسول و محمدعلی جدیدالاسلام

5- فیلم گرامیداشت استاد بیگجه خانی،ساخته شهزاد قریشی

6- تصاویر از آرشیو جناب آقای محمود رنجبر فخری-آقای علیپوران و کریم میمنت نژاد

[1]  –  قره چی در زبان آذری به معنای کولی های عشایر می باشد.

[2] – استاد ابوالحسن خان،در دوران قاجار لقب اقبال السلطان را از دربار قاجار گرفته بود که بعدها به آقبال آذر نام خانوادگی گرفت.

[3] – به زبان ترکی یعنی :همین است؟

[4] – رهابی گوشه ای از دستگاه نواست.

[5]  – قصیده ای از استاد شهریار که تحت تاثیر شبهایی که صدای مناجات اقبال آذر در سکوت شب تبریز در فضا طنین انداز بود سروده شده است.

 


آلبوم ارزشمند تصاویر زندگی استاد بیگجه خانی تقدیم علاقمندان تاریخ و فرهنگ و هنر

 

 

 

 


 

 

منزل پدری استاد

 

 

ارکستربزرگ تبریز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت