صـفی الدّین در ایام کودکی از آذربایجان به بغداد رفت و در مدرسهء مستنصریّه بغداد مشغول کسب کمالات و تحصیل علوم و فنون شد.در اندکزمانی علوم عربی فقه و ادبیّات و خطاطی و موسیقی را بطور اکمل یاد گرفت و از همکنان بالاتر شـد کمکم در محافل و مجالس ادبا و شعرا حاضر میشد و استادان شعر و ادب مقدم وی را گرامی میداشتند.
در بغداد مغنیهء صاحبجمالی بود که از صفی الدین عبد المؤمن علم موسیقی میآموخت و این مغنیّه در اثر حب و میل مستعصم خـلیفه صـاحب ثروت و مال زیادی شده بود.روزی در حضور خلیفه مشغول ساز آواز و نواختن بربط بود.خلیفه بسیار محظوظ و خوشحال شده از استادش پرسید جواب داد معلم من صفی الدین عبد المؤمن است.فورا خلیفه امـر بـاحضار وی کرد.صفی الدین در حضور خلیفه مشغول نواختن عود و ساز و آواز شد و مورد توجه خلیفه واقع گردید.
بالجمله در اثر شایستگی خود در حضور خلیفه کسب حرمت زیاد نمود و تقدم بر دیگران را بـدست آورد و از مـقربین دربار خلیفه شد.در اثر حسن خط و صحت عمل و آداب و اخلاق و علم به ادبیّات و استعداد هنری اعتماد خلیفه بوی زیادتر شد بحدّیکه کلیدهای خزانة الکتب خود را بوی تسلیم کرد تا در آنـجا مـشغول تـرتیب و تنظیم کتابخانه باشد و چندنفر خـطاط و نـساخ چـون شیخ زکی الدین و شیخ صدر- الدین علی بن النیّار در تحت نظر وی مشغول استنساخ کتب بودند.
صفی الدین اغلب در ملازمت خلیفه بـود و در حـق وی عـطایای بیشماری مبذول میشد.در اغلب مسافرتها با خلیفه هـمراه بـود بعضا مشکلات و احتیاجات مردم را با تقرّب خود نزد خلیفه مرتفع میساخت و هرسال پنج هزار دینار که در آنزمان مطابق شـصتدرهم بـود مـقرری میگرفت.صفی الدین در فن خطاطی در زمان خود بیمثل و نظیر بـود.نوشتهاند که از خطاطان درجهء اول دورهء مستنصر و مستعصم خلیفه بوده. جمال الدین یاقوت مستعصمی معروف متوفی 698 از شاگردان وی بود.یـاقوت غـلامی بـود که مستعصم او را خرید و بشاگردی پیش صفی الدین عبد المؤمن گذاشت و او در اثـر مـراقبت استاد در اندک زمانی در حسن خط مهارت تمامی بدست آورد.صفی الدین در علم موسیقی سرآمد امثال خود بـود و در ایـن عـلم تألیفات نیز دارد.در دانشمندان آذربایجان مسطور است که خواجه عبد القادر مراغهای در مـقاصد الالحـان نـوشته که صفی الدین در زمان مستعصم جامع بین علم و عمل بوده و چهار شاگرد داشته:شـمس الدیـن سـهروردی،علی ستائی،حسن زامر و حسام الدین قتلغ بوغا.بالجمله زبدهء آثار این موسیقیشناس مـعروف رسـالهء شرفیه است که بنام شرف الدین هارون پسر خواجه شمس الدین صاحبدیوان تـألیف کـرده اسـت و نسخهء نفیسی از این کتاب که در تاریخ 674 تحریر شده در کتابخانهء ملی برلین موجود است ایـن کـتاب وی رسائل موسیقی ابو نصر فارابی و ابن سینا را ثالث ثلاثه واقع شده و یکی از مـعروفترین کـتب ایـن فن است. از جملهء تألیفات وی یکی هم«رسالة الادوار فی حلّ الاوتار»است که بسیاری از عـلمای ایـن فن آنرا بپارسی شرح و ترجمه کردهاند،سه نسخه از آنها یکی شرح شـهاب الدیـن صـیرفی و دیگری شرح لطف اللّه سمرقندی و سیّمی شرح عبد القادر مراغهایست.غیر از این دو کتاب رسالهای هم بـعنوان ایـقاع بـزبان پارسی نوشته است و آنرا یکنفر از موسیقی شناسان عثمانی موسوم بشکر اللّه احمد اوغـلی در اوایـل قرن نهم هجری بزبان ترکی ترجمه کرده است.
باالجمله پس از فتنهء هولاکو که دولت عباسیان بزوال انـجامید و بـغداد بتصرف هولاکو درآمد صفی الدین بخارج بغداد رفته در حوالی خیمه و خرگاه هـولاکو مـشغول نواختن بربط شد.در مهارت و استادی صفی الدیـن در عـلم مـوسیقی و نواختن بربط در پیش هولاکو مؤلف و صاف الحـضرة شـرحی نوشته که خلاصهء آن از این قرار است:
«صفی الدین عبد المؤمن»که بـا تـوغل در فنون آداب فیثاغورس ثانی و محیی مـراسم دوارس فـن موسیقی بـود مـصنفات مـتقدمانرا متروک گردانیده بالحان محیّره از منشئات و مـعمولات خـود غزلی را در پردهء نوا کشیدی و بقول راست بر نشاط ابو نصر فارابی جـای گـرفته بودی در مساق این احوال ببندگی سـریر دولت پادشاه شتافت و از صـدر النـهار تا وقت غروب بیرون بـارگاه فـلک شکوه ایستاده بر بط مینواخت و هیچ آفریدهای نظر بوی نمیانداخت چون حال او عـرصه داشـتند ایلخان او را خوشتر از بربط او بنواخت و هـزار دیـنار از مـستغلات بغداد بطریق ادرار رسـما مـقرر فرمود که سالها بـر او و فـرزندان او بدهند».
پس از غائله هولاکو و قتل مستعصم صفی الدین بخدمت خاندان جوینی خواجه شمس الدین و عـطا مـلک پیوست.عطا ملک پسران خود و بـرادر زادهـاش خواجه هـارون را بـرای آمـوختن حسن خط و بعضی آداب و عـلوم و فنون به پیش صفی الدین گذاشت و ریاست دار الانشاء بغداد را بوی تفویض نمود.عطا ملک و خـواجه شـمس الدین غیر از مقرری همهگونه انعام و احـسان وافـر در حـق وی مـبذول مـیفرمودند.در زمان آن دو برادر صـفی الدیـن در کمال عزت و دولت در بغداد بود.در زمان اباقا خان 663-680 که شهر تبریز پایتخت مملکت و وزارت بخواجه شمس الدین صـاحبدیوان مـحول شـده بود صفی الدین از بغداد بملازمت خواجه شـمس الدیـن شـتافت.صـاحب فـوات- الوفـیات را در سال 689 با صفی الدین در تبریز ملاقاتی اتفاق افتاده و شرح حال او را مفصلا بیان کرده که در آن کتاب مسطور است.بعد از مرگ عطا ملک جوینی در ارانّ(سال681)و قتل خواجه شـمس الدین در اهر(سال683)ستارهء اقبال صفی الدین عبد المؤمن رو بزوال گذاشت و دورهء پیری و ناتوانی فرا رسید.سنش بهشتاد بالغ شد و بمناسبت کبر سنّ از کوشش و سعی و عمل باز ماند.بالجمله در نـتیجهء زیـادی مخارج و کثرت اولاد مدیون شد و از پرداخت دین خود عاجز تااینکه در مقابل سیصددینار قرض به مجد الدین نامی بحبس افتاد و در 18 صفر سال 693 در حبس وفات یافت.
این اواخر در محلهء سرخاب حوالی مـقبرهء سـید حمزه در یکی از ساختمانهای شخصی سنگ مزار بزرگی قریب بدومترطول و نیم متر عرض مربع مستطیل از زیر بنائی کشف گردید،صاحب خانه آن سنگ را بـا زحـمات زیاد از زیر بنا بیرون آوردهـ جـلو خانهء خود در خیابان گذاشته بود.کتیبهء آن سنگ بنام(صفی الدین عبد المؤمن) بود و واضح و روشن خوانده میشد و من آن سنگ را دیدم و خواندم حتی تاریخ آن نـیز بـعد از چند کلمه که مـحو شـده بود(ستمائه)خوانده میشد.باحتمال قریب بیقین این سنگ مزار همین(صفی الدین عبد المؤمن ارموی)بوده است که شرح زندگانی وی بنظر قارئین محترم رسید چه غیر از او صفی الدیـن عـبد المؤمن نامی در آذربایجان در قرن هفتم سراغ نداریم.چندی آن سنگ جلو عمارت آن شخص بود و ما درصدد بودیم که توسط ادارهء فرهنگ یا دانشکدهء ادبیّات آن سنگ را بمحل محفوظی حمل نمائیم لیکن کـمی بـعد معلوم شـد که صاحبخانه آن سنگ را بیکصد و پنجاهریال یعنی به ثمن بخسی بیکنفر سنگتراش فروخته و سنگتراش آن را از آنجا به محل نـامعلومی برده است!
به قلم دانشمند توانا مرحوم حاج حـسین نخجوانی-منتشر شده در سال 1322 دی ماه شماره 67 مجله یغما