آه که در این جهان دون، از صدمات این غما
عالم روز واپسین، گشت عیان به عالما
خاک ملال از جهان، رفت به هفتمآسمان
رفت به گلشنِ جنان، وارثِ آصفِ جما
کارگشای متقی، حارسِ ملک دین، تقی
آنکه زسهم او شقی، شد بسوی جهنما
رادامیرِ دادخواه، میرِ جهانیانپناه
آنکه بسوخت نظم او، خَرگهِ تُرک و دیلما
دولتِ خسروِ عجم، کرد چنان بری زغم
کز کف دیو، دست جم، بازگرفت خاتما
تیغِ یلانِ تیزرو، ماند بهکف چو ماهِ نو
رفت به قلعهای گرو، نیزه و گُرزِ رُستما
آه زچرخِ واژگون، کز حرکات بیسکون
کرد به خاک سرنگون، سروِ سهی، دمادما
خاصهاتابکِ زَمَن، بندۀ خاص ذوالمنن
کرد سیاه، تن به تن، رستم و سام و نِیرما
دادگری بنای او، ابرِ کرم، عطای او
شعر من و ثنای او، هست چه قطره و یما
بست چه بار زین سفر، روحِ امیرِ نامور
شد مدار تا مدر، ماه صفر، محرما
هاتفِ رحمت خدا، خواند به گوش، این ندا
کز در بندگی درا، تا که شوی مکرما
سال وفات او ز غم، کِلکِ سرور، زد رقم
گفت که بی زیاد و کم، آهِ امیر اعظما