ستارخان مدتی به تفنگچیان سواره نظام خراسان پیوست و از آنجا به عراق رفت؛ اما نتوانست آنجا بماند و به تبریز بازگشت و مباشر محمد تقی صراف در امور املاک شد. بعد از آن، به سفارش رضاقلی خان به ژاندارمری رفت و منصب راهداری مرند و خوی به او واگذار شد. ستارخان در این زمان، مورد توجه مظفرالدین شاه قاجار قرار گرفت و با اخذ عنوان «خان» وارد گروه تفنگداران مخصوص ولیعهد در تبریز شد.
ستارخان که با سلوک لوطیگری پرورش یافته بود، نمیتوانست در برابر زور بیتفاوت باشد. از اینرو، در یک قضیه برای دفاع از حق مظلوم در مقابل ماموران ولیعهد ایستاد. نیروهای ولیعهد به تعقیب او رفتند و ستارخان مجبور به ترک تبریز شد. ستارخان در این مدتی که از مشاغل حکومتی دور بود، عیاری را پیشه کرد، او از ثروتمندان میگرفت و به فقیران کمک میکرد؛ اما پس از چندی با وساطت برخی بزرگان به تبریز بازگشت و به خریدوفروش اسب مشغول شد.
ستارخان پیشه عیاری و لوطیگری داشت و از ثروتمندان میگرفت و به فقرا کمک میکرد
ستارخان به امانتداری در تبریز شهرت یافت. مالکان برای حفظ اموال خود از دستبرد دزدان، مالشان را به او میسپردند. علت شهرت ستارخان، ایستادگی در برابر قشون محمدعلی شاه بعد از به توپ بستن مجلس بود. محمدعلی شاه پس از به توپ بستن مجلس و تعطیلی آن، برای دستگیری مشروطهخواهان، قشون خود را راهی تبریز کرد. ستارخان مردم را بر ضد قشون محمدعلی شاهی فرا خواند و رهبری آنها را عهدهدار شد. ستارخان با همراهی باقرخان و همراهان خود، بهمدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستاد و تبریز را از اشغال نیروهای دولتی حفظ کرد. ستارخان استعداد و شجاعت زیادی در امور جنگ داشت. وطن دوستی، شهامت و مردمداری او سبب شد که عنوان «سردار ملی» ایران را از آن خود کند.
ستارخان و انقلاب مشروطه
ستارخان شخصیتی مذهبی داشت و با فرمان علمای نجف مبنی بر ایستادگی در مقابل دستگاه محمدعلی شاه قاجار، به جرگه مخالفان او پیوست. اولین برخورد او با دستگاه حاکمیت قاجار در سال ۱۳۰۴ هجری قمری است. در این حادثه وی در دفاع از پناهندگان، تیر خورد و پایش زخمی شد. بعد از این بود که به جرگه تفنگداران ولیعهد پیوست. پس از آن مدتی کناره گرفت و به سامرا رفت. در این شهر بهدلیل بدرفتاری خدمه حرم عسگری با زائران ایرانی، با آنها برخورد کرد و دستگیر شد؛ اما با شفاعت میرزای شیرازی آزاد شد و به ایران بازگشت. روحیه ظلمستیز او اجازه تحمل ظلم را به او نمیداد؛ از اینرو با شکلگیری نهضت مشروطه به صف مدافعین مشروطهخواهی پیوست.
ستارخان شخصیتی مذهبی داشت و بهدلیل روحیه ضد ظلم، برای اطاعت حکم علما، به مخالفین استبداد پیوست و با باقرخان راهی تهران شد
تبریز را میتوان کانون اصلی مشروطهخواهی در ایران دانست. این کانون ماهیتی دینی داشت؛ اما با ورود سوسیالدموکراتهای قفقازی به شهر تبریز درگیری به تبریز رسید و با حمله به مجلس، ابعاد نزاع، عمیقتر شد و مردم تبریز با سلایق مختلف به میدان آمدند. برخی از مردم تبریز برای حفاظت از دین و اطاعت از علمای نجف و برخی دیگر برای پیروزی مشروطه آمدند، بعضی نیز کینه محمدعلی شاه را داشتند و برای کنار گذاشتن او مشروطهخواهان را همراهی میکردند. ستارخان برای اطاعت از فرمان علمای نجف در مبارزه با دستگاه استبداد صغیر وارد میدان مبارزه شد و تا جایی که میتوانست برای آزادی ایران از ستم استبداد جانفشانی کرد.
در این زمان، سوسیالدموکراتها در تبریز و همفکران آنها در تهران، قصد داشتند اوضاع ایران را به نفع خود تغییر دهند. قصد آنها حذف استبداد و پیادهسازی مشروطه نبود؛ اما ستارخان بهدنبال ایجاد مشروطه خواهی در ایران، با دستگاه قاجار مقابله کرد. ستارخان با نیروهای تبریز وارد تهران شد. مخبرالسلطنه که حاکم منصوب از جانب مشروطه خواهان در تهران بود، مقدمات حضور وی در تهران را فراهم کرد. کنسولگری روس و انگلیس خود را با مخبرالسلطنه یک صدا نشان دادند؛ اما افرادی هم بودند که با حضور سرداران مشروطه در تهران مخالف بودند و در این راه سنگاندازیهایی کردند تا مانع شکلگیری مشروطهخواهی در ایران شوند.
ستارخان و باقرخان
وقتی ستارخان با یارانش بهسمت تهران حرکت کردند، باقر خان نیز به او پیوست. هنگامی که مجاهدان تبریز با نیروهای محمدعلی شاه میجنگیدند، یپرم خان ارمنی یک کمیته با نام «کمیته ستار» در رشت تشکیل داد و به حمایت محمدولی خان تنکابنی زمیندار بزرگ شمال، با نیروهای خود وارد تهران شد. بختیاریها به سرکردگی سردار اسعد از اصفهان، برای کمک به مشروطهخواهان وارد تهران شدند. تهران سقوط کرد و به دست مشروطه خواهان افتاد.
پس از فتح تهران، مهدی قلی خان هدایت که قبل از روی کار آمدن محمدعلی شاه استاندار تبریز بود، دوباره سکان اداره شهر تبریز را به دست گرفت. وقتی مهدی قلی خان هدایت که به مخبرالسلطنه نیز شهرت داشت، وارد تبریز شد، روسها با بهانه حمایت از بورژوازی و برقراری نظم، نیروهای نظامی خود را در شهر تبریز مستقر کردندو شهر شکل حکومت نظامی گرفت. مخبرالسلطنه از روسها خواست نیروهای خود را از تبریز خارج کنند؛ چون با روی کار آمدن مشروطه و شکلگیری قانون جدید نیازی به نیروهای بیگانه در شهر دیده نمیشد، روسها نپذیرفتند و حضور افراد مسلح غیر دولتی در شهر تبریز را سبب ایجاد اختلال در شهر و وجود بینظمی تلقی کردند. روسها وجود ستارخان و باقر خان و مسلح بودن آنها را بهانه کرده و حضور آنها در تبریز را سبب به وجود آمدن بینظمی و اغتشاش دانستند.
روسها حضور ستارخان و باقرخان در تبریز را تحمل نمیکردند، چون معتقد بودند این دو سردار حکومتی جداگانه در درون آذربایجان دارند
روسها از حضور سرداران مشروطه در شهر تبریز راضی نبودند؛ چون اعتقاد داشتند که ستارخان و باقر خان در درون آذربایجان، حکومتی جداگانه تشکیل دادهاند و طرفدارانشان در درون شهر با نام نیروهای روسی از مردم پول میگیرند و آنها را بر علیه روسها میشوراندند.
مخبرالسلطنه در خاطراتش میگوید: ستارخان و باقرخان در تبریز پیروانی داشتند و هر یک کدخدایی محلهای را بر عهده داشتند. وی ذکر کرده که پیروان این سرداران به جان مردم میافتادند تا از آنها مالیات بگیرند. آنها پیروان خود را به خانه ثروتمندان میفرستادند تا از آنها پول بگیرند و آسایش را از مردم سلب کنند.
مزاحمت این افراد سبب شد اکثر مردم شهر در پی آرامش و آسایش، در اطراف کنسولگریهای روس، خانه اجاره کنند. واضح است که ستارخان و باقرخان بعد از ایجاد دولت مشروطه، در تبریز مخالفانی داشتند که علیه آنها تبلیغ میکردند تا شاید آنها را از تبریز بیرون برانند.
تلاش مخالفان ستارخان و باقرخان به ثمر نشست. نزاع و درگیری بالا گرفت و آتش تفرقه تندتر شد. مشروطهخواهان تهران وارد عمل شدند و با وساطت سردار اسعد بختیاری و آخوند خراسانی، ستارخان و باقرخان تبریز را ترک کرده و بهسمت تهران حرکت کردند تا آرامش بر شهر تبریز حاکم شود. ستارخان و باقرخان بههمراه پیروان و قشون مسلح خود بهسمت تهران حرکت کردند و در چهارم فروردین ۱۲۸۹ هجری شمسی بعد از یک هفته به تهران رسیدند.
ستارخان و باقرخان به تهران رفتند و در آنجا خلع سلاح شدند
پس از گذشت مدتی از حضور سرداران مشروطه در تهران، مجلس مشروطه، قانون خلع سلاح را به تصویب رساند و قرار بر اجرای آن صادر شد. ستارخان و باقرخان قانون را پذیرفتند؛ اما بعد از مدتی از قبول آن سرباز زده و حاضر به تحویل اسلحههای خود به دولت مشروطه نشدند. مخالفت این دو سردار اثری نداشت و بعد از چندی به ناچار وزارت کشور اسلحههای آنها را با اعمال زور از ستارخان و باقرخان و اطرافیان آنها گرفت.
مرگ ستارخان
قوای سه هزار نفری مشروطه خواهان در ماه شعبان سال ۱۳۲۸ هجری قمری به فرماندهی یپرم خان ارمنی، باغ اتابک را محاصره کردند و بعد از اینکه چندین بار که برای تخلیه باغ پیغام ارسال کردند و موثر واقع نشد به باغ اتابک حمله کردند و باغ به تصرف نظامیان مشروطه درآمد. در جنگی که برای تصرف باغ اتابک شکل گرفت، از چندین عراده توپ و ۵۰۰ مسلسل ۶۰ تیر استفاده شد. استفاده از این تجهیزات سبب شد در حدود پنج ساعت، ۳۰۰ نفر کشته شوند. در این جنگ ستارخان از ناحیه پا تیر خورد و زخمی شد و به دست قوای دولتی افتاد. قوای دولتی، ستارخان را که بهعلت جراحت قادر به فرار نبود، دستگیر کردند و در منزل صمصامالسلطنه بختیاری او را بههمراه تفنگدارانش خلع سلاح کردند.
با حوادثی که رخ داد، ستارخان خانه نشین شد. پزشکان در شهر تهران برای مداوای زخم پار او تلاش زیادی کردند؛ اما عفونت پای او در اثر شکستگی استخوان ایجاد شده بود، قابل مداوا نبود. ستارخان دوبار عمل جراحی شد و عفونت پای او را پاکسازی کردند. او پس از مدتی بهبود یافت؛ اما بدون عصا نمیتوانست راه برود.
ستارخان بعد از چهار سال، در اثر آسیبی که از ناحیه پا دیده بود، درگذشت
ستارخان یک بار در چهار سال پایانی عمرش تلاش کرد تا با روسها روبهرو شده و تبریز را از دست آنها خارج کند؛ اما عینالدوله او را همراهی نکرد و نیرو و تجهیزات لازم را در اختیار وی قرار نداد؛ ازاینرو ستارخان نتوانست هدفش را دنبال کند. با این اتفاق، ستارخان از دولت مشروطه کنار گذاشته شد. بعد از این در حدود چهار سال زندگی کرد و در سال ۱۲۹۳ هجری شمسی در تهران درگذشت.
به مناسبت 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت