به گزارش صاحب دیوان، روایت حوادث و رخدادهای محله دوه چی در مشروطه میرهاشم در محله دوه چی انجمن اسلامیه به راه انداخت در روایت محله دوه چی که با حضور پژوهشگران و علاقهمندان مباحث تاریخی در خانه موزه سفال تبریز برگزار شد و کریم میمنت نژاد به عنوان سخنران تاریخی با اشاره به اهمیت مسایل مشروطه گفت: میرهاشم دوه چی از روحانیان بانفوذ تبریز که در ابتدا از بانیان مشروطه خواهی در تبریز بود و بعد به صف مخالفان پیوست در ۱۲۸۹ در تبریز به دنیا آمد. در آغاز جوانی شاگرد بزاز بود و در ۱۳۱۸ به نجف رفت و در آنجا به تحصیل پرداخت. در ۱۳۲۳ به تبریز بازگشت و در محله دَوَچی (شتربان) به امامت جماعت و تصدی امور دینی پرداخت. ورود میرهاشم به عرصه فعالیت سیاسی هم زمان با جنبش مشروطه خواهی در ایران بود. به تأسی از جنبش تهران، در تبریز نیز تعدادی از روشنفکران و روحانیان ازجمله میرهاشم ــکه از رفتار محمدعلی میرزای ولیعهد ناراضی بودندــ انجمن اسلامیه را تشکیل دادند.
اعضای انجمن به تأسی از تحصن مخالفان در سفارت انگلیس و نیز به دلیل ممانعت محمدعلی میرزا از برگزاری تجمعات اعتراضی، در کنسولگری انگلیس در تبریز تحصن کردند. تلاش میرهاشم برای اقناع کنسول انگلیس در تبریز برای موافقت با تحصن مخالفان و نیز سخنرانیهای پرشورش در دفاع از اندیشه مشروطه خواهی سبب شهرت وی شد. با این همه، چندی بعد تغییر موضع داد و به دشمنان مشروطه پیوست. سخنرانی او در مسجد صمصام خان تبریز و جانب داریش از محمدعلی میرزا و منحصر کردن اصول مشروطه به نظریات و افکار شخصی خود، نقطه آغاز این تغییر موضع بود. میرهاشم گروهی از بستگان خود و لوطیان و سادات محله دوچی را مسلح کرد و هنگام تردد در شهر آنها را با خود همراه کرد و به شیوه ولیعهد حکمرانی میکرد.
نزدیک شدن میرهاشم به محمدعلی میرزا و تعدی اطرافیانش، خشم مردم را برانگیخت چنان که با تحصن در مساجد و بستن بازار خواستار خروج او از شهر شدند. درنتیجه این اعتراضات میرهاشم به تهران رفت. هنگام حضور میرهاشم در تهران، اعضای انجمن باتوجه به خدماتی که میرهاشم در آغاز مشروطه خواهی کرده بود، در انتخابات نخستین مجلس شورای ملی وی را به نمایندگی از تبریز برگزیدند. میرهاشم در اوایل محرّم۱۳۲۵ قمری، به دلایلی نامعلوم از مجلس کناره گرفت و به تبریز بازگشت.
اعضای انجمن بار دیگر برای دلجویی از مردم محله دوچی با بازگشتش مخالفت نکردند. میرهاشم با تشکیل انجمن اسلامیه به مخالفت خود با مشروطه ادامه داد و مخالفتش با ناکامی وی در راهیابی به انجمن ایالتی تشدید شد. محمدعلی شاه نیز، که در پی برانداختن مجلس بود، با ایجاد آشوب و نابسامانی در تبریز قصد داشت اوضاعی برقرار کند تا مشروطه خواهان تبریز فرصت کمک به مشروطه خواهان تهران را نداشته باشند. ازهمین رو به تقویت و حمایت مالی میرهاشم پرداخت. جبهه گیری موافقان و مخالفان مشروطه به بروز دودستگی در محلات تبریز انجامید.
اهالی محله دوچی و سرخاب از میرهاشم و اعضای انجمن اسلامیه حمایت کردند و دیگر محلات به حمایت از انجمن ایالتی برخاستند. محمدعلی شاه بلافاصله پس از به توپ بستن مجلس در تلگرافی از میرهاشم خواست تا در تبریز مخالفان را از بین ببرد. بدین ترتیب تبریز محل درگیری دو گروه مشروطه خواهان و مخالفان مشروطه شد. محمدعلی شاه پس از تعطیل کردن مجلس به قصد تحکیم موقعیت خود در تبریز و از بین بردن مشروطه خواهان تبریزی، عین الدوله را به سمت فرمانفرمایی کل آذربایجان به تبریز فرستاد. او با سپاهیانش در قریه باسمنج مستقر شد.
حضور عین الدوله موضع اعضای انجمن اسلامیه را تقویت کرد، اما مقاومت سرسختانه آزادی خواهان تبریز مانع از موفقیت عین الدوله شد. اعضای انجمن اسلامیه پس از کنارهگیری عین الدوله از رویارویی با مجاهدان، از ترس انتقام مجاهدان تبریز را ترک کردند. میرهاشم در ۱۷ رمضان ۱۳۲۶ همراه شمار زیادی از مبارزان محله دوچی به تهران رفت. روز بعد محلات دوچی و سرخاب به تصرف مشروطه خواهان درآمد و خانه برخی از سران انجمن اسلامیه ازجمله میرهاشم و محمدتقی صراف به آتش کشیده شد. میرهاشم در تهران نزد محمدعلی شاه رفت. پس از فتح تهران و روی کارآمدن مجدد مشروطه خواهان، میرهاشم از ترس محاکمه و مجازات به سفارت روسیه پناه برد. عاقبت او بعد از شناسایی و دستگیری در میدان توپخانه تهران اعدام شد.
روایت حوادث و رخدادهای محله حکمآباد
میمنتنژاد در محله حکم آباد با اشاره به اهمیت این محله کهن ادامه داد: در روزگار مشروطه محله حکم آباد از نقاط استراتژیک تبریز بود چرا که سربازان ماکویی از سمت آجی چای و قوای صمدخان و سالا ارفع از سمت قراملک برای دست یافتن به محله امیرخیز و شکست ستارخان چاره نداشتند جز اینکه از حکم آباد عبور کنند و به این خاطر حکم آباد مهم بود و جنگی که در این محله درگرفت سرنوشت مشروطه را مشخص می کرد. این محله مجاهدان بسیاری را به خود دیده است از نائب یوسف خان که در بیشتر جنگهایی که مرتبط با مشروطیت و هکماوار بود، شرکت داشت و از جمله آنها، جنگ روز بیستم شهریور ماه، (مصادف با ۱۴ شعبان) سال ۱۲۸۷ ه.ش بود، آن روز، روز بسیار سختی برای تبریز بود، چرا که لشکریان دولتی میخواستند به هر طریق که ممکن بود تبریز را تحت تصرف خود درآورند.
ناتوانی و وحشت همه جای حکم آوار را فرا گرفته بود تا جاییکه عدهای از مردم بیدفاع محله قصد بیرون رفتن از منطقه از طریق باغها و امان خواهی از فرمانده سپاه ماکو را داشتند، در این حین نائب یوسف به یکباره با تفنگدارانش شلیک کنان از پشت سر ماکوئیان سررسیده و با پراکنده کردن آنها از ذلت و خواری هم محلهایهایش در آن زمان جلوگیری کرده و مانع ویرانی هکماوار و تسلیم شدن اهالی شد. پس از مقاومت شدید نایب یوسف در جنگ دوازدهم ماه صفر سال ۱۲۸۷ هجری شمسی (۱۳۲۷ ه.ق) که منجر به گریز حاج صمد خان شجاعالدوله از محله حکمآوار شد، صمدخان همواره کینه این ننگ را در دل پنهان داشت تا اینکه به والیگری آذربایجان منصوب شد، و انتقام آن روز را گرفت.
یوسف خان حکم آبادی در هجدهم دی ماه ۱۲۹۰ در ورجیباشی (ویجویه) به طور فجبع به دار آویخته شد، او را سربریده و سپس بدن او را به دو نیم کرده و یک پای او را از این سر و پای دیگرش را از آن سر دروازه آویزان کردند تا مردم تبریز یک هفته شاهد عاقبت مجاهدان باشند و بترسند. مردم تا یک هفته شاهد این اتفاقهای فجیع بودند، پیکر یوسف خان را با گچ یک جا جمع کرده و در گورستان قدیمی حکم آباد دفن کردند، این گورستان در سال ۱۳۳۰ به مدرسه نیر تبریزی تبدیل شد، مقبره یوسف خان در بخشی از حیاط مدرسه قرار داشت که امروز هم به مدرسه محدثه شهرت دارد.
روسها در طول مدتی که در تبریز بودند، صمد خان شجاعالدوله را که بسیار بیرحم، سنگدل و خونخوار بود، به عنوان والی انتخاب کردند، تماشای مرگ مردم، بزرگترین لذت برای صمدخان بود، به این ترتیب آخرین نفسهای آزادیخواهی و دموکراسی را اینگونه در ایران خفه کردند. روسها هشت نفر از بزرگان تبریز را که سه نفر از آنها جزو مجتهدان مسلم شهر بودند در دی ماه ۱۲۹۰ ه.ش مصادف با دهم محرم ۱۳۳۰ ه.ق در روز عاشورا اعدام کرده و زهر چشم گرفتند و در طول چند ماه بسیاری از بزرگان و معتمدین را در تبریز کشتند.