چهارشنبه, 7 آذر, 1403

بزرگترین چهره های شعرطنزترکی در ادبیات آذربایجان

میرزا علی‌ اکبر صابر آغاز گر رئالیسم در ادبیات و طنز آذربایجان:

میرزا علی‌‌اكبر طاهرزاده، متخلص به صابر، متولد(1241 ش) در «شاماخی»، بنیان‌‌گذار شعر واقع‌گرای آذربایجان و شاعر طنزپرداز چیره‌دست، بدون تردید یكی از برجسته‌ترین و بزرگ‌ترین شعرای طنز پرداز مشرق زمین است كه شعر و قلمش هر دو به مفهوم واقعی، در خدمت مردم ستم‌كشیده و رنج‌دیده و در دفاع از آزادی و عدالت اجتماعی قرار داشت.
صابر چندی در مكتب‌‌خانه‌‌های قدیم و سپس در مكتب «سید عظیم شیروانی» كه با اصول جدید اداره می‌شد آموزش دید. هشت ساله بود، سید عظیم به استعداد و نبوغ او در شعر پی برد و او را به ادامۀ كار تشویق کرد وی در رشد و پیشرفت صابر به عنوان شاعر، نقش مهمی داشت. صابر به زودی زبان‌های فارسی و عربی را فرا گرفت و اوقات فراغت خود را صرف سرودن شعر و مطالعه می‌کرد.
در سال (1263ش) صابرِ بیست و دو ساله به خراسان سفر کرد و مدتی در شهرهای عشق‌آباد، بخارا، سمرقند، مرو، مشهد و سبزوار زندگی كرد. پس از بازگشت به شاماخی اشعار و مقالاتش را در مطبوعاتی چون حیات، فیوضات، رهبر، الفت، گونش، ارشاد، زنبور، دبستان و… به چاپ می‌رساند اما همكاری او با روزنامۀملانصرالدین و ناشر آن جلیل محمدقلی‌زاده كه همفكر صابر و از دوستان او بود، در دوران اوج شكوفایی و پختگی صابر بود و از شمارۀ چهارم این روزنامه كه در (سال 1906) انتشار یافت، آغاز شد و تا پایان زندگی او ادامه داشت. صابر افزون بر نام مستعار «هوپ‌هوپ»، اشعار خود را با نام‌هایی چون «دین دیره‌یی، بوینو بوروق، سودایی، مرات، فاضل، ابونصر شیبانی، آغلار گولن» امضا میکزد.
شهرت صابر با «هوپ‌هوپ‌نامه» اوج گرفت و اشعار این كتاب به استثنای چند شعر، مربوط به سروده‌‌های او در میان سال‌های ( 1911ـ 1905 )را در‌بر‌می‌گیرد. شعر صابر واقعیتی است تلخ و دردناك. او با بازتاب درد و رنج مردم زمانۀ خود، ناراستی، دورویی، ستم، نابرابری، زهدفروشی و جهل و نادانی را به بهترین شكل و با زبانی ساده و همه‌پسند، به تصویر می‌كشد. صابر شاعری پیشرو و متجدد است كه با زبان و قلم به پیكاری سخت علیه خرافه‌پرستی و واپس‌گرایی برمی‌خیزد و چهرۀ كریه استبداد و ناآگاهی را آشكار می‌سازد.
در سال 1908، صابر در شاماخی، مدرسه‌ای به نام «امید» دایر نمود كه با اصول جدید اداره می‌شد اما زیر فشار كهنه‌پرستان و واپس‌گرایان مجبور به تعطیل کردن آنجا شد. او برای تأمین هزینۀ زندگی خانوادۀ پر‌جمعیت خویش كه متشكل از یك همسر و هشت دختر بود، پیشتر یك دكان صابون‌پزی دایر كرده بود و در كنار سرودن شعر و همكاری با مطبوعات، به آن كار هم اشتغال داشت. صابر دربارۀ كار صابون‌پزی خویش، میگفت:چون از دستش برنمی‌آمد كه لوث باطنی مردم را پاك كند، پیشۀ صابون‌پزی در پیش گرفت تالااقل چرك ظاهری آنان را بشوید.
سرانجام اندیشۀ او به مذاق خرافه‌پرستان و جاهلان خوش نیامد و او را به كفر و الحاد متهم کرده و عرصه را بر وی تنگ نمودند؛
در اثر همین فشارهاصابر در (سال 1910 )به باكو کوچ کرد و در آنجا در تحریریۀ روزنامه‌های «حیات نو» و «حقیقت» به عنوان مصحح به كار پرداخت
به گفته زنده‌یاد دهخدا: «او مبتكر طرز ادا و شیوۀ بیان مخصوصی شد. وی طفل یك‌شبه‌ای بود كه دورۀ صد ساله را پیمود و از افكار و از نویسندگان عصر خود قرن‌ها پیش افتاد.»
بن‌مایۀ اصلی شعر او، مردم و انتقاد از مناسبات نادرست میان آن‌‌هاست و صابر دغدغه‌ای جز افشای این كژی‌ها و ناراستی‌ها و مبارزه با مفاسد اجتماعی و مناسبات كهنه و پوسیده ندارد. زبان شعر او، همان زبان مردم بود و به گفتۀ برخی، او نخستین كسی بود كه زبان محاوره را وارد زبان ادبی کرد. او در بیداری و آگاهی مردمان شرق، به ویژه آذربایجان، ایران و تركیة عثمانی نقش به سزایی داشت.
صابر شاعری واقع‌گرا و متجدد بود كه دگرگونی گسترده‌ای در ادبیات و شعر طنز نه تنها آذربایجان بلكه ایران و برخی دیگر از كشورهای شرق ایجاد کرد. به گفتۀ عباس صحّت، «صابر میان شعر كهن و شعر جدید، فاصله‌ای به وسعت یك سده ایجاد کرد كه دیگر بار كسی را یارای بازگشتن و پریدن از آن نیست». او بر بسیاری از شعرا و نویسندگان و روزنامه‌نگاران هم‌دورۀ خود و پس از خود تأثیر گذارده است.
سرانجام میرزا علی‌اكبر صابر، در فقر و تنگ‌‌دستی و در اوج شكوفایی خویش، در (سال 1290ش) چشم از جهان فروبست و از رنج تن آسود. او در آخرین شعر خود، دمی پیش از مرگ، این رباعی را به زبان فارسی سرود:
راهم بدهید، روبه‌‌راه آمده‌ام
بر درگه حضرت اله آمده‌ام
بی‌تحفه نیامدم، نه دستم خالی‌‌ست
با دست پر از همه گناه آمده‌ام.

نمونه شعر صابر:

1
ای پول!ای ذوق دل و روح تن و قوّت جان
بابی انت و امّی سنه جانیم قوربان
اهل عالم آراییب آختاریر، ای جان، سنی،
هره بیر نوع قیلیر دردینه درمان سنی،
بیر پارا شخص ائله‌ییر مایه‌ی احسان سنی.
قدرینی بیلمز ائدیر ملّته قوربان سنی؛
عاشقم من سنه آنجاق اولاسان مونس جان،
بابی انت و امّی سنه جانیم قوربان
مایلم، جمله بیلیر، دولت دیدارینا من
کی باخام صبح و مسا شوق ایله رخسارینا من،
دینیمی، مذهبیمی صرف ائدم ایثارینا من،
دَیمه‌یم باتسا جهان درهم و دینارینا من،
مستحق‌لر قالا صندوقونه یکسر نیگران
بابی انت و امّی سنه جانیم قوربان

2
سس اوجا‌لاشدی، قویمایین
ملّت اویاشدی، قویمایین
رشته‌ی درسه، مکتبه
جمله دولاشدی، قویمایین
ایش یاوا‌لاشدی، قویمایین
ائل اویوشوب آزان‌لارا
گونده قزئت یازان‌لارا
اود وورولوب قازان‌لار
قاینادی، داشدی، قویمایین
حدّیدن آشدی، قویمایین
ترک ائله‌یین جاوان‌لاری
ذرّه‌جه یوخدو قان‌لاری
سؤزلری دوغرو ایسه ده
باش‌لاری ساشدی، قویمایین
چؤهره تراشدی، قویمایین
سحری، فسونو خوشلایین،
شاعری، شعری بوشلایین،
مکتب ایله بو فیرقه‌نین
باغری باداشدی، قویمایین
نکبتی وار، سسین کسین
قارغا، دولاشدی، قویمایین
چوخ پیس اولاشدی، قویمایین
کافر اولوب، وورون، وورون!
رشته‌ی الفتین قیرین
یازدیغی شعرینی جیرین
دینه ساتاشدی، قویمایین
کفره بولاشدی، قویمایین

3
نه روادیر اغنیالر باخا آج قالانه، یارب!
بو نه سؤز کی، آج قالانه اولونا اعانه یارب!
چیخا جانی آج قالانین گؤزونون ببک‌لریندن
گئدیب ایشله‌سین، قازانسین الینین امک‌لریندن
نه‌دیر اغنیایه خیری اولارین یئمک‌لریندن
یئمه‌ییب آجیندان اؤلسه دخی خوش بهانه، یارب
منه بؤیله-بؤیله ایشده دئمه‌یین سؤز، ای جماعت
نه‌ییمه گرک کی، یکسر قیریلیب اؤلور ده ملّت
یارادان خدای رازق ائده‌جک اؤزو کفالت
نه روا باخام فقیره، اوره‌ییم بولانه یارب
بو قزئتچی‌لر دئییل‌می کی، سالیب بیزی بلایه
ائله بیر ایش اولمامیش هئی وئریلیر صدا صدایه
کی گرک کمک اولونسون فقرای بینوایه
ائله پولدو گؤندریلسین او یانا – بو یانه، یار
سنه نه، ائوین ییخیلسین، فقرا اوچون یانیرسان
آتان اوغلو قارداشین‌دیر، نه ده هئچ بیرین تانیرسان
ایکی گؤزلریمدی پولوم، کیشی، بیر مگر قانیرسان
اونو وئرمک اولور آخیر هر اؤلن – قالانه، یارب…

صالح سجادی
@salehsajadi

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت