دوشنبه, 5 آذر, 1403

باغ‌موزه اموات در اصفهان، از بابارکن الدین تا مشروطه‌خواه تبریز

تخت فولاد اصفهان یکی از قدیمی‌ترین قبرستان‌هاست که تکیه‌های مختلفی را در خود جای داده است، عالمان، روزنامه‌نگاران و افراد بزرگی در این قبرستان مدفون هستند که داستان زندگی هرکدام شنیدنی و مایه عبرت است.

حوالی چهار بعد از ظهر بود که قدم‌زنان از کنار مقبره‌های تخت فولاد عبور کردم. هنوز تابستان نشده اما هرم گرمای آفتاب زودتر خودش را رسانده است. چند قدم مانده بود به مقبره بابارکن‌الدین. گنبد فیروزه‌ای رنگش زیر نور خورشید، جلوه‌نمایی می‌کرد. گونه‌هایم از گرمای هوا گل‌انداخته بود که رفتم داخل بقعه بابارکن‌الدین. خنکای فضای درون بقعه،  خوشایند بود. صدای زمزمه از بلندگوی مقبره به گوش می‌خورد. زنی چادرش را کشیده روی صورتش، پایین مزار بابارکن‌الدین تسبیح به دست گرفته، عاجزانه دانه‌ها را یکی یکی رد می‌کرد. فاتحه‌ای به روح بابارکن‌الدین فرستادم و نشستم یک گوشه به تماشای آدم‌ها.

کم کم بر تعداد مشتاقان و زائران بابارکن‌الدین افزوده می‌شد. دور مزارش دیگر جایی برای نشستن نبود. دختری نوجوان، چادرش را کشید روی سرش، زانوهایش را بغل گرفت، سرش را گذاشت روی زانوها. یک دستش به مزار بابارکن‌الدین بود. سرش را که بلند کرد، چشمان غرق در اشکش را دیدم.

بیرون رفتم تا کمی حیاط مقبره را ببینم. شدت آفتاب کم شده بود. روی یکی از نیمکت‌ها نشستم. فضا آنقدر آرامش‌بخش بود که کتاب همراهم را باز کردم و چند صفحه‌ای از آن را خواندم، کتاب از داستان‌ها می‌گفت، داستان‌های موثر در زندگی آدم‌ها. یاد داستان‌های تخت فولاد افتادم، داستان‌هایی از بطن زندگی. داستان آدم‌هایی که هزاران سال پیش، در اصفهان بودند و حالا در تخت فولاد که به آن وادی‌السلام ثانی هم می‌گویند، آرمیده‌اند.

نمایش‌ شغل‌ها روی قبور

تخت فولاد یکی از قبرستان‌های قدیمی اصفهان است. در گذشته‌های دور که اصفهان چنین وسعتی  نداشت، تخت فولاد، بیرون از دروازه‌های شهر بود. مردم، اسباب سماور جمع می‌کردند و  پنج‌شنبه جمعه می‌آمدند به مزار عزیزانشان سر بزنند. بیشتر قبرستان‌ها توی شهر بود ولی در دوره پهلوی در اثر ساختمان‌سازی‌ها و خیابان‌کشی‌ها از بین رفت.

کنار نیمکتی که نشسته‌ام، چند قبر خودنمایی می‌کند. سال‌های فوت به قمری است. با خودم فکر می‌کنم تخت فولاد، باغ‌موزه اموات است، گویی از میان درختان سر به فلک کشیده، قبرهایی روییده‌اند که هرکدام تاریخی را پشت سر گذرانده. روی قبری شانه و قیچی حک شده و روی قبری دیگر دوچرخه. باید حدس بزنم که میت، با این اشکال روی قبرش، چه شغلی داشته؟  به گمانم تراشکار ماهری آن‌ها را حجاری کرده است.

نجات مسجد جامع عباسی با پول فروش خانه

دستانم را روی گل‌های حجاری روی قبور می‌کشم. برجستگی‌اش صاف و صیقلی است. حجار، به ظرافت گلبرگ‌های توی گلدان را درآورده است. این قبرستان آنقدر وسیع است که بیش از ۲۵۰۰ نفر از نوابغ در رشته‌های مختلف را در خود جای داده. روزنامه‌نگاران، معماران، نقاشان و خطاطانی که روزی برای اصفهان، خون دل خوردند و دردی را دوا کردند. مثل آن معماری که خانه‌اش را می‌فروشد و با پول فروش خانه، مسجد جامع عباسی را مرمت می‌کند تا از مرگ حتمی نجاتش دهد.

از روی نیمکت بلند می‌شوم. کمی میان قبرها و سنگ‌های عجیبش تاب می‌خورم تا اینکه به چند پله می‌رسم، درست در غرب بقعه بابارکن‌الدین. پله‌ها مرا به سمت زیرزمین هدایت می‌کند. از پایین پله‌ها، نور کم سویی پیداست. راهنما، می‌گوید اینجا بابارکن‌الدین چله می‌گرفته و بعضی می‌گویند، این مکان به دستان شیخ بهایی حفر شده. دست خطی منسوب به شیخ بهایی هم روی دیوار است. چله‌خانه، کوچک و تاریک بود. از پله‌ها بالا می‌آیم. سنگ قبور را با دقت بیشتری می‌بینم. روی بعضی از آن‌ها بالشتک‌هایی است. شنیده‌ام قدیمی‌ها، آیات قرآن روی سنگ قبرها را روی بالشتک‌ها می‌نوشتند تا کسی روی آن‌ها پا نگذارد. انگار مردم قدیم، حواسشان به همه چیز بوده است.

مزار مشروطه‌خواه تبریز در اصفهان

هرچند دل کندن از فضای پر رمز و راز و آرامش‌بخش بقعه بابارکن‌الدین سخت است اما باید رفت. کمی آن طرف‌تر چشمم می‌خورد به تکیه کازرونی. از دری کوچک و قدیمی وارد می‌شوم. مثل بقیه تکیه‌های تخت فولاد، پر است از قبرهای مختلف. حتی سنگ قبری متعلق به یکی از مشروطه‌خواهان تبریز که چیزی از داستان زندگی‌اش نمی‌دانم.

سمت چپ، از دالان کوچکی وارد حوضخانه می‌شوم. صدای شر‌شر آب حوضخانه، در فضا می‌پیچد. عکس‌های قدیمی به دیوار، خودنمایی می‌کند. عکس‌هایی از تاریخ ایران، تاریخ اصفهان. می‌گویند حوضخانه قبلا شبیه کاروانسرا بوده، کاروانسرای مذهبی. خانواده‌هایی که آخر هفته به مزار عزیزانشان می‌آمدند، در این حوضخانه‌ها استراحت می‌کردند. هم امنیت داشتند و هم آسایش. تنوع بی‌نظیر سازه‌های معماری، نمی‌گذارد از آن فضا بیرون بیایم، اما چاره چیست. دلم می‌خواهد آب انبار کازرونی را هم ببینم. آب انباری درست مقابل تکیه کازرونی که تنها آب انبار فعال اصفهان است.

چهار مناره کاشی‌کاری شده روی سقف آب انبار، کاربرد بادگیر دارد.  روی مناره‌ها با خط عبدالجواد خطیب، سوره نصر نوشته شده. خطاطی که مقبره‌اش را از روی بام آب انبار هم می‌شود دید و پایین درخت کاجی قدیمی، آرام گرفته است. برایم جالب است که عناصر آب را به شکل‌های مختلف رودخانه، مادی‌ها، نهر، آب انبار، حوضخانه، چرخ چاه، حوض و سنگاب‌ها در تخت فولاد می‌بینم. کوچکترین منبع آب، تشتاب‌ها هستند. مکان‌هایی برای گنجشک‌ها که برایشان آب و دانه می‌ریزند تا ثوابش برسد به روح متوفی.

مدرن‌ترین سنگ قبر تخت فولاد

بعد از آب‌انبار به یک مزار می‌رسم. مزاری که میل زورخانه رویش حک است. به نظر می‌رسد، پهلوان، صاحب زورخانه‌های اصفهان بوده. کمی جلوتر، مزار دیگری توجهم را جلب می‌کند، شبیه موتور برق است. می‌گویند این سنگ قبر، مدرن‌ترین سنگ قبر تخت فولاد است و متوفی سال ۱۳۳۸ از دنیا رفته.

آخرین مقصدم موزه سنگ تخت فولاد است. موزه‌ای که سنگ قبرهای ویژه دارد، کتیبه‌هایی مربوط به هزار سال پیش و قدیمی‌ترین سنگ قبر تخت فولاد آن جا نگهداری می‌شود؛ سنگ قبری مربوط به سال ۶۸۶ هجری قمری.

هوا رو به تاریکی می‌رود و من به جز چند تکیه و مزار و موزه، به هیچ کدام از قسمت‌های تخت فولاد سر نزدم. به گمانم هرچه برای تخت فولاد وقت بگذارم کم است. تخت فولاد، گنجینه ارزشمندی است از نیاکان ما که داستان‌های پر رمز و رازی را در خود گنجانده، کافی است پای حرف‌هایشان بنشینیم و از گذشته عبرت بگیریم.

به گزارش فارس، تخت فولاد، قبرستان قدیمی و ارزشمند اصفهان که در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است، از گورستان‌های ارزشمند ایران و حتی مسلمانان به شمار می‌رود. این مجموعه با نام «وادی‌السلام ثانی»، دومین قبرستان جهان تشیع، آرامگاه بیش از ۲ هزار عالم، فقیه و مجتهد، شاعر، فیلسوف و حکیم بزرگ ایرانی است.

گزارش از: فائزه سراجان، خبرگزاری فارس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت