ریشههای ادبی: از کودکی تا نخستین جرقه عشق به شهریار
اصغر فردی در سال ۱۳۴۲ در تبریز زاده شد، شهری که مهد شاعرانی چون شهریار است. از همان سنین کودکی، دنیای شعر و ادب او را احاطه کرد. طبق روایات خود او و تأیید فرزندش، مادر ایشان پیش از ورود به مدرسه، الفبا و خواندن را به او آموخت و حکایاتی از سعدی و سورههایی از قرآن را با او مرور کرد. این تجربه، مشابه ریشههای ادبی شهریار بود که با دیوان حافظ و قرآن شیفته کلام شد. فواد فردی توضیح میدهد: «خواندن همان حکایات در سنین پیش از مدرسه و مرور آن سورهها با مادرشان، باعث علاقهمندی ایشان به این حوزه شد. این علاقه زودرس، ایشان را از ۱۳ سالگی – حدود سال ۱۳۵۴ – به سوی شعر کشاند. اشعارش در روزنامههای محلی تبریز مانند «آذرابادگان» و «مهد آزادی» منتشر میشد و با چهرههای برجستهای چون یحیی شیدا (روزنامهنگار و شاعر تبریزی)، عباس بارز، میرمهدی اعتماد و دیگران ارتباط برقرار کرد. او حتی در سالهای آخر حیات میرمهدی اعتماد، به تهران سفر کرد تا او را زیارت کند.»
نقطه عطف زندگی فردی، شنیدن صدای شهریار از رادیو تبریز در سال ۱۳۵4 بود. فواد فردی روایت میکند: «طبق روایتی که خود آقای اصغر فردی فرمودند: یک روز در سالهای ۵۳ یا ۵۴ صدایی را از رادیو میشنوند و به تعبیر خودشان این صدا صاعقهوار بر اندام ایشان میخورد. گوینده در آخر برنامه میگوید که صدای استاد شهریار را شنیدید که شعر «زمستان» را خواندند. در آخر برنامه تبلیغ انجمن ادبی شهریار که در تبریز دایر بود انجام میشود و آدرس و نشانی انجمن را اطلاعرسانی میکنند. این انجمن ادبی روزهای پنجشنبه برگزار میشده و مرحوم فردی در اولین روز پنجشنبه به آنجا میروند تا شهریار را پیدا کنند، چون شیفته صدا و گیرایی ایشان بودند. اما استاد در انجمن حضور نداشتند و فقط نامشان بود. بالاخره به واسطهای خانه ایشان را پیدا میکنند و خدمت استاد میرسند.»
از آن لحظه، بیش از یک دهه همراهی نزدیک آغاز شد. شهریار، که به گفته فردی، فردی گوشهگیر بود و معمولاً کسی را نمیپذیرفت، او را به حضور پذیرفت – مشابه رابطهاش با هوشنگ ابتهاج (سایه) در دهههای ۲۰ و ۳۰. فردی این توجه را توفیق الهی میدانست و خود را «تنها شاگرد استاد شهریار» معرفی کرد، چرا که شهریار شاگرد رسمی نداشت.
در مصاحبهای با خبرگزاری فارس در سال ۱۳۸۹، فردی تأکید کرد: «من تنها شاگرد استاد هستم، ایشون شاگردی نداشتند.» این همراهی، فراتر از تلمذ، به مستندسازی زندگی شهریار رسید. فردی در آثارش همچون آلبومهای «شعر و زندگی شهریار» و «نئجه کئچدی عمرون» میراثی غنی بر جای گذاشت.
شهریار مردممدار: از نامه به اینشتین تا شعر برای شهدا و کمک به جنگ
فواد فردی بر مردمدوستی شهریار تأکید دارد: «استاد شهریار خیلی به مردم و ملتشان اهمیت قائل بودند. مثلاً در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق، مردم و همین پدران و مادران شهدا به خانه استاد میآمدند که یک شعری برای سنگ مزار شهید ما بنویسید و استاد بیدریغ این کار را میکردند. از این حیث، در آرامستان شهدا دیوانی از شهریار روی این سنگها باقی مانده است. این روایت، شهریار را شاعری ملتمدار نشان میدهد که شعر را برای عموم سرود. نامه به آلبرت اینشتین در سال ۱۳۴۷، نمادی از بشرگرایی اوست: «همینطور که ایشان خطاب به اینشتین نامه مینویسند و جهانیان را میخواهند بیدار کنند از این خواب جهل؛ اینها همه توجه به انسانیت و بشر دوستی و ملت دوستی استاد شهریار را نشان میدهند».
همچنین وی با اشاره به اینکه شهریار دو حقوق بازنشستگی داشت – از بانک کشاورزی و دانشگاه تبریز – که بخشی را به بازسازی مناطق جنگی اختصاص داد؛ میگوید: «ایشان آقای هریسچی را نماینده و وکیل قرار داده بودند که یکی از این حقوقها را مستقیماً بخوابانند به حساب بازسازی مناطق جنگی؛ این هم شد کمک شهریار به جنگ و به مردم و به ایران.»
فواد فردی در ادامه با ذکر این نکته که استاد شهریار پس از انقلاب جز دو درخواست هیچ درخواست دیگری از مقامات کشور نداشت؛ میگوید: «یک درخواست استاد شهریار مربوط به سربازی مرحوم پدر – اصغر فردی – بوده که خطاب به رئیسجمهور مینویسند که جهاد ایشان پشت جبهه سازندهتر خواهد بود که خواستند در صداوسیما و در نزدیکی استاد باشند که متنش قبلاً منتشر شده و درخواست دومشان هم مربوط به آقای ابتهاج و آزادی ایشان بوده.»
ماجرای دیدار سایه و شهریار: کتاب «مایه سایه» و روایتی از وفا و ناسپاسی
ماجرای آزادی ابتهاج در دوران بازداشتش، یکی از دستاوردهای کلیدی فردی بود. فواد فردی روایت میکند: «آقای ابتهاج که در بند بودند، مدام استاد شهریار احساس ناراحتی و دلتنگی و نگرانی داشتند. تا اینکه بالاخره با رفتوآمدها و پیگیریهای مرحوم فردی این اتفاق افتاد. البته ایشون سفیر شهریار بودند و نامهها و خواستههای استاد رو… به ریاست جمهوری میبردند.» پس از آزادی، هیئتی شامل شفیعی کدکنی، اصغر نارونی، ناصح پور و دیگران با قطار به تبریز آمدند و دو روز با شهریار گذراندند. فردی از حسن و سروش خیری خواست فیلمبرداری و عکاسی کنند و آلبومها را تقدیم مهمانان نمود. نوارها را امانی به ابتهاج داد، اما هرگز بازنگشت. اخیراً، در بزرگداشت سایه، بخشی از این فیلم منتشر شد – ویدیویی تاریخی از ملاقات ۱۳۶۶ که چهرههایی چون شفیعی کدکنی، جواد آذر و اصغر فردی در آن دیده میشوند.
در ادامه فواد فردی درباره رابطه پدر و ابتهاج توضیح میدهد: «مرحوم پدر کتابی نوشتند با عنوان «مایه سایه» که یک سری نقدهایی به گفتههای آقای ابتهاج در آن نوشته شده که نزدیک ۵۶۰ صفحه است. جرقه نوشتن این کتاب از این سمینارهایی است که آقای ابتهاج در جاهای مختلف شرکت میکرد و صحبتهایی گاه درباره شهریار میکردند که شایسته نبود. کتاب، نقدی بر «پیر پرنیاناندیش» ابتهاج است و ناسپاسی او را برجسته میکند. هنوز منتشر نشده، اما بخشی از روایت دیدار چاپ شده تا تحریفها را اصلاح کند. فواد فردی به گلهمندی پدرش اشاره میکند: «اتفاقاً من یادم هست که شبی پدر با ایشان تماس گرفتند و روی بلندگو هم بود که یادم هست گلهمندی خودشان را رساندند به آقای ابتهاج که آقا این چه حرفهایی است و چه کتابی است؟ که خود آقای ابتهاج گفتند دست من نبود، من خودم گلهمندم، آلما همسرم هم همینطور شاکی است که این چه حرفهایی است از زبان تو گفته شده. اما خب میشد در چاپهای بعدی رفع شود این صحبتها، اما گویا خوشایند خودشان هم بوده محتوای کتاب.»
شایعات و تحریفها: دفاع از بیوگرافی حقیقی شهریار
فواد فردی، که از کودکی با تصاویر و صداهای شهریار بزرگ شده، به شدت از تحریفهای رسانهای انتقاد دارد. او میگوید: «ما از وقتی چشم گشودیم نام ایشان را شنیدیم… به قدری احساس نزدیکی میکردیم که اگر جایی اسم و عکسی از استاد میدیدیم از خودمان میدانستیم.» اما سریال «منحرف» (منسوب به شهریار)، که اخیراً بازپخش شده، برای او نماد تحریف است: «یادم هست که در آن ایام پخش سریال سن کمی داشتم… تعجب میکردم و با شنیدههایم تفاوت داشت. گفتم بابا چرا شهریار را اینطوری دارند نشان میدهند؟… رفتهرفته متوجه شدم که این فیلم تماماً انحرافات بوده و هیچ ربطی به بیوگرافی استاد شهریار نداشته. گلهای هم که امسال هست، گویا این سریال دارد پخش میشود… تومارها نوشته شده از قلم مرحوم پدر و فرزندان استاد شهریار در رابطه با تحریفاتی که در این فیلم بود، اما همچنان دارد بازپخش میشود و دروغهایی را به نام شهریار به خورد ملت میدهند.»
شایعات دیگری چون عشق به ثریا را فواد فردی رد میکند: «این ماجرای عشقی مرحوم استاد شهریار به این طریق و این گونه نیست که عکسی از دختر احمدشاه را منتشر میکنند مینویسند ثریا است… خود استاد در مصاحبهای میفرمایند که من تمام اشعارم را برای رفقایم گفتم… برای دوستانم مثل لطفالله زاهدی و نیما و… ساختم.» روابط عمیق عاطفی شهریار با چهرههایی چون ابوالحسن صبا، مرتضی محجوب، نیما یوشیج و صادق هدایت، ریشه این اشعار عاشقانه است.
درباره ترک تحصیل نیز، فواد فردی توضیح میدهد: «یکی از شایعات ترک تحصیل استاد شهریار است، در صورتی که ایشان طبابت را ترک گفتند. در حالی که ایشان در خیابان لالهزار تهران مطب داشتند، حتی سربرگش در آرشیو داریم.» داستان ترک طبابت، روایتی تکاندهنده است: «روزی استاد در مطبشان بودند و یک دختر جوانی در را باز میکند و خودش را میاندازد به پای شهریار دکتر که آقای دکتر به دادم برس که پدرم دارد میمیرد. شهریار مطب را میبندد و با دختر میرود پیش پدر بیمار… شهریار روایت میکند که وارد شدم و دیدم که هیچی در خانه نیست حتی فرش هم نیست… نشستم دیدم گوشهای هست و تشک و پیرمردی که… ریهاش جواب نمیدهد… گوشی پزشکی را گذاشتم کنار، نشستم به گریه کردن بالا سر مریض. دختر جوان با دیدن احوال شهریار او را دلداری میدهد که دکتر گریه نکنید دنیا همین است …شهریار آنجا میگوید فهمیدم من همان شاعری را با این روحیه ادامه دهم بهتر از اینکه طبابت کنم.» پس از آن به واسطه ادوارد ژوزف در بانک مشغول میشود.
مکتب شهریار: نوآوری در شعر و چالشهای سبکی
فواد فردی بر نوآوریهای شهریار تأکید دارد: «استاد شهریار در غزلسرایی و قصیده و مثنویسرایی به زبان خاصی رسیده بودند، اما اگر بخواهیم شهریار را به عنوان شهریار و حاصل تمام زیست ایشان را در نظر بگیریم، در آثار مکتب شهریار است که شعرهای بینظیری همچون «ای وای مادرم»، «هذیان دل» و «نامه به اینشتین» سروده شدند. سایه نیز شهریار را ستوده و گفته: «اگر روزنامهای سیاسی و اجتماعی میخواست فروشش را تضمین کند، یک غزل از شهریار میگذاشت پشت آن روزنامه. یا رند خراباتی میخواست شکوه از روزگار کند، شعر شهریار را میخواند.»
فردی، که خود پیرو سبک صائب تبریزی و خاقانی بود، با شهریار بر سر سادگی زبان بحث میکرد. فواد فردی میگوید: «مرحوم پدر علاقه به آن سبک صائب تبریزی و خاقانی و… داشتند، خودشان هم پیرو همان سبک بودند که اشعار سختی سرودند. مرحوم پدر میگفتند من همیشه بحثم با استاد شهریار سر این بود که استاد میگفتند این شعرها را برای کی مینویسید شما؟ یک طوری بنویسید مردم بتوانند ارتباط برقرار کنند.» شهریار در فیلمی میفرماید: «ما باید زبان را به مردم برسانیم.» این تفاوت، نشاندهنده عمق رابطه استاد-شاگردیشان است.
چالشهای پاسداشت: از سرقت آثار تا تخریب خانه موزه
فواد فردی، با دلی پر از گلایه، از وضعیت پاسداشت میراث شهریار انتقاد میکند: «هرساله مراسمات زیادی برگزار میشود که خروجی مناسبی ندارد. نه کتابی و نه مقالهای… اگر این همایشها و کنگرهها و مراسمات برگزار میشود، باید به درد شهریار بخورد. ما باید کاری کنیم که شهریار هم وقتی میبیند بگوید در راه شناساندن من هم یک قدمی گذاشتید، ولی متأسفانه ما خودمان را میخواهیم سیراب کنیم با اسم شهریار.» او به سرقت قطعه خط «علی ای همای رحمت» نوشته امیرخانی از خانه موزه اشاره میکند: «سالهاست قطعه خطی از خانه موزه استاد شهریار به سرقت رفته… چند سال پیش این اثر از آنجا برداشته شد، گفتند که برای مرمت بردند و… بعد از بردن این اثر شروع به شمارهگذاری ثبت اموال کردند که چنین اثری انگار آنجا نبوده.»
اخیراً، تخریب بخشی از خانه موزه استاد شهریار به بهانه توسعه، او را خشمگین کرده: «امسال من دیدم که خانه استاد را تخریب کردند، آن خانقاه یکاتاقه استاد شهریار چه نیازی به گسترش دارد؟ مگر عظمت در تیراژ و متراژ و اینجور چیزها است؟ تبریز بنیاد شهریار را داریم که یک ساختمان خیلی بزرگ و مجهزی هم هست، اتاق کم دارد؟ جای ویترین کم دارد؟» فواد فردی پیشنهاد میکند: «بهجای این کارها کتاب چاپ کنید. الان چندین جلد کتاب داریم به قلم اصغر فردی راجع به شهریار. بیایید اینها را بخواهید که اینها را چاپ کنیم. یا اشعار منتشرنشده شهریار، تصاویر و صداها، همه اینها هست ولی به اینها پرداخته نمیشود.»
روز ملی شعر و ادب پارسی (۲۷ شهریور، سالروز وفات شهریار) نیز طرح اصغر فردی بود: «طرح ثبت روز ملی شعر و ادب در تقویم به مناسبت سالروز فوت استاد شهریار، طرح مرحوم اصغر فردی بود… با پیگیریها و تلاشها در نهایت با دستور رهبری و جلب نظر ایشان تصویب شد.» اما امروز، این روز ملی به رویدادی محلی تقلیل یافته: «بزرگداشتی که نه در تهران و نه شیراز و نه اصفهان برگزار نشد که ملی نیست. یک رویداد محلی است»
در نهایت، میراث اصغر فردی نه تنها در کتابها و مستندهایش، بلکه در روحیهای که به فرزندش فواد فردی منتقل کرده، زنده میماند. او که زندگیاش را وقف اصلاح تحریفها، حفظ آثار و معرفی حقیقی شهریار کرد، امروز در مقبرهالشعرا کنار مرادش آرمیده است. دغدغههای او – از مبارزه با فراموشی تا فراخوان برای پژوهشهای عمیق – همچنان فراخوانی برای نسلهای آینده است تا میراث شهریار را نه به عنوان ابزاری برای خودنمایی، بلکه به عنوان گنجینهای ملی پاس بدارند. همانگونه که شهریار سرود: «ما را سَری است با تو که گر خلق روزگار / دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم.» اصغر فردی این سر را تا آخرین نفس نگه داشت؛ اکنون نوبت ماست تا این مشعل را فروزان نگه داریم.
