در ایران بعد از اسلام بخصوص بعداز سلاجقه که مفهوم و لغت دارالسلطنه به وجود آمد شهرهای متعددی عنوان پایتخت ایران را داشتند و این عنوان پایتختی از شهری به شهری منتقل میشد به طور مثال شهرهای مرو،اصفهان،ری و بعدها مراغه و تبریز و سلطانیه بعنوان تخت گاه و دارالسلطنه حکومت ها بودند.این عنوان از دوره صفویه به بعد صرفا به شهری که پادشاه در آن سکونت میکرد اطلاق گردید.نکته مهمی که از این مقدمه حاصل میشود اینکه از تبریز چه قبل از دوران صفویه و چه بعد از آن هماره بعنوان دارالسلطنه یاد میشود و این اطلاق حتی زمانی که تخت گاه ایران شهر دیگری غیر از تبریز است نیز به آن اطلاق می شودکه حاکی از مفهوم فراتر از معنای مرسوم لغوی آن می باشد.این مفهوم بدین معناست که برای رسیدن به راس ساختار سیاسی لازم بود فردحاکم ضمن اقامت دائمی یا موقت در تبریز از حمایت و همراهی بزرگان و علما و خواص جهت مشروعیت بخشی به حکومت خود برخوردار می شد.این جایگاه معنوی تبریز در سیستم سیاسی ایران تا دوره تیموریان در حد اعلا برقرار بود تا اینکه تیمور پسر دیوانه خود بنام میرانشاه را به حکمرانی آذربایجان گسیل این منطقه کرد.میرانشاه بسیاری از بزرگان و رجال و علما و داشنمندان و هنرمندان شهر را با بهانه های واهی اعدام کردو عمارت های بزرگ تبریز را ویران کرد طوری که با مهاجرت هنرمندان و رجال از تبریز جایگاه معنوی تبریز در منشور سیاسی ایران رو به افول گذاشت.زلزله های مهیب ،اقدامات وحشیانه میرانشاه ،جنگ های پی در پی با عثمانی ها در دوره صفوی بیشترین ضربات را به جایگاه ویژه فرامعنایی دارالسلطنه تبریز وارد ساخت طوری که تبریز کم کم این موقعیت سیاسی را ازدست داد. با آغاز سلسله قاجار ، فتحعلی شاه با صدور فرمانی تبریز را بعنوان مقر نشیمن ولیعهد ایران معرفی و مجددا عنوان دارالسلطنه به آن اطلاق گردید.عباس میرزا به عنوان نائب السلطنه ایران روانه تبریز شد و سلسله اقدامات وی در رشد سیاسی و ترمیم جایگاه معنوی تبریز در میان دولتمردان پایتخت بسیار موثر واقع گشت.عباس میرزا با الگوبرداری از ساختار حکومتی کشورهای اروپایی اسلوب جدیدی برای اداره امور لشگر و کشور فراهم آورد و از خدمات مشورتی با فرانسویان بخصوص ژنرال گاردان بهره جست و زمینه رشد تبریز در حوزه سیاسی و اقتصادی را ایجاد کرد.مدیریت جنگ های ایران و روس از شهر تبریز نیز به ارتقاء این جایگاه کمک کرد ناگفته نماند گرچه نزدیکی جغرافیایی تبریز به دول روس و عثمانی باعث مراودات تجاری و فرهنگی دو ملت بود اما به واسطه جنگ هایی که اتفاق می افتاد تبریز متحمل خسارت های زیادی هم میشد.با اینحال عباس میرزا دست به اقدامات اصلاحی بسیاری زد اولین های بسیاری از شهر تبریز به سایر بخش های ایران تسری یافت چاپخانه نخستین بار در این شهر دایر شد و باچاپ کتاب و روزنامه ها میزان سطح سواد عمومی جامعه را ارتقاء بخشید .در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه شهر تبریز فاصله زیادی با سایر شهرهای ایران از لحاظ فهم سیاسی داشت ،رساله یک کلمه میرزا یوسف خان مستشارالدوله تبریزی که نوعی متن اولیه قانون اساسی برای ایران آن زمان هست نوشته و به چاپ رسید.دانشجویانی که عباس میرزا برای تحصیل به اروپا اعزام کرده بود ،کم کم به کشور و تبریز بازمیگشتند و وضعیت ایران را با کشورهای مترقی اروپایی مقایسه می کردند و با ابزار کتاب و روزنامه و تشکیل انجمن ها نسبت به روشنگری عامه مردم می پرداختند. کم کم زمزمه های نقد دولت مرکزی و مطالبه ایجاد اصلاحات اساسی در ساختار حکومت از شهر تبریز به سایر شهرها کشیده می شد.نقش روشنفکران و روزنامه ها در این برهه کاملا پررنگ بود . انجمن های سری تبریز شکل می گرفت و صحبت ها و مجادلات و مباحثات زیادی در این انجمن ها طرح می شد و بعضا مواردی از اتفاقات جاری کشور در شب نامه ها مورد انتقاد جدی قرار می گرفت.تبریز از لحاظ سیاسی مجددا به حیات باشکوه خود در دوره قبل تیموریان بازگشته بود و مفهوم دارالسلطنه تبریز به معنای فراتر از لغت آن کم کم احیا میشد حکومت مرکزی در تهران تحت تاثیر اقدامات بزرگان تبریز بود و صحبت ها و تصمیمات تبریزیان و بعهدها تصمیمات انجمن ایالتی آذربایجان نقش محوری در حیات سیاسی ایران ایجاد میکرد تبریز با ادامه این تحرکات سیاسی جنبش مشروطیت را در کل ایران بوجود آورده بود طوری که در چهاردهم مردادماه 1285 شمسی مظفرالدین شاه قاجار فرمان قبول مشروطیت را تنفیذ کرد و پارلمان به ساختار حکومتی ایران اضافه شد.مرگ مظفرالدین شاه و جانشینی محمد علی میرزا به پادشاهی فرصت بسط مشروطه را نداد و محمد علی شاه با به توپ بستن مجلس ایران بساط مشروطه را برچید و استبداد صغیر را آغاز کرد این بار نیز تبریز از همان جایگاه فرامعنایی دارالسلطنگی خود قیام کرد و پس از یازده ماه جنگ های داخلی با احیای مجدد مشروطه نظام مردم سالاری را به کل ایران هدیه کرد اما این حیات سیاسی تبریز چندان دوام زیادی نداشت با ورود قوای متجاوز روس به شهر تبریز و کشتار بی رحمانه مردم تبریز و اعدام بزرگان شهر در سال 1290 شمسی خط بطلان دیگری به حیات سیاسی این شهر کشیده شد و تبریز را باز به خفقان سیاسی کشانید.