جمعه, 7 دی, 1403

لشکر خوبان و رویاهای من

(لشکر خوبان ) کتابی ست که با صداقت تمام می گویم در اوج اخلاص نوشته شد. آن سال ها ( ۷۵ تا ۷۹) چیزی نمیدانستم جز این که هر چه پیش می رفتم با همه وجودم حس می کردم که کسانی که قرار است قصه جهاد و شهادتشان را بنویسم از بهترین بندگان خدا در همه هستی هستند… آنها بهترین بودند چرا که صادقانه و عاشقانه، در اوج ایثار و ایمان خود را برای فدا شدن ساختند. با همه استعداد و توان خویش کوشیدند و در مظلومیت و غربت خون از رگهای جوانشان جوانه زد… و حال من اگر هنری داشتم باید آن را به میدان می آوردم و با همه وجودم برای نوشتن از بندگان شهید خداوند خرج می کردم…

معصومه سپهری

شهدای واحد اطلاعات را می گویم. مردانی که در سراسر کشور هستند. قافله سالارشان حسن باقری ست. یکی از دلاوران پر راز و رمزشان علی هاشمی ست … و نام برخی از آنها در لشکر ۳۱ عاشورا در کتاب لشکر خوبان ماندگار شده است. کتابی که گویی قرار است موجی دیگر برانگیزد. امشب یاد بچه های لشکر خوبان کرده ام فکر می کنم آیا غربتی که تا امروز بر این کتاب سایه افکنده بود جای خود را به همراهی عاقلانه و صادقانه مردم و مدیران خواهد داد یا محملی خواهد شد برای نمایشی(!) دیگر . برای سودجویی مادی و فرصت طلبی عده ای؟ یا خدای نکرده منحرف کردن راه از یادآوری یک آرمان بزرگ یا محدود کردنش به قهرمان کردن یک راوی یا …

سخنرانی های و نصیحت ها و … که هیچ سودی در آنها نمی بینم!

می ترسم باز را ه را به بیراهه برند و بخواهند یک قهرمان بسازند (!) و از ده ها مسئولیت بزرگ دیگر که کتاب یادشان می آورد بگذرند… آنچه که با کتاب دیگرم ( نورالدین پسر ایران) کردند. این کتابها اگر نتوانند توجه مردم را به هزاران مرد و زن فداکار گمنامی که در اطرافشان هستند جلب کنند، اگر نتوانند تذکری بر روح بیدار شهیدان باشند و امید و آرزوی آنها را فرایادمان نیاورند، اگر اخلاق را در جامعه سیاست زده ما زنده نکنند و روحیه تلاش و اخلاص را انتشار ندهند واقعا به چه دردی می خوردند؟ قهرمان کردن یک نفر ( چون خاطراتش خوب نوشته شده و توانسته توجه بزرگان جامعه و مردم را جلب کند ؟؟؟!!! ) که با یک خطا فرو بریزد؟؟؟!!! آه خدای من! چقدر غصه خوردم از این سرطان افراط و تفریط که پیکره فرهنگ این مرز و بوم را در خود گرفته است!!! چقدر شرمنده شدم از رزمندگانیکه در این مدت تماس گرفته اند که فلانی آنچه بر سر ما آمد والله بیش از چیزی بود که نورالدین تحمل کرده!!! چه تلخ بود یکی را تا اوج بالا بردن و هزاران تن دیگر را ندیدن!!! حتی اگر آن یکی ،کسی باشد که من سالها برای زنده کردن گذشته اش با همه وجود کوشیده باشم!

دفاع مردمی ما هزاران قهرمان دارد. دهها زن و دختر نوجوان در خرمشهر و آبادان و اهواز قسمتی از بار جنگ را به دوش کشیدند … هزاران تن شهادت پدر و برادر را به چشم دیدند … زخم ها خوردند و خون دلها … هزاران جانباز هر یک به گونه ای … و چه کسی می تواند میان آنها ارزش گذاری کند و خوب و خوبترشان کند؟؟؟ هزاران انسان با چنگ و دندان ایستادند برای عزت خاکی که قرار بود سرزمینی برای خوب زیستن باشد….

سرزمینی برای خوب زیستن… آه ای سرزمین پر رمز و راز من …

امشب یاد بچه های واحد اطلاعات لشکر عاشورا دوباره در من زنده شده یاد شهیدانی که در رمل ، در هور ، در لباس غواصی، در کوهستانهای سرد ماووت، ایستادن . کوشیدند تا عظمت انسان را تلاوت کنند.

آن فرو ریخته گل های پریشان در باد

کز می جام شهادت همه مدهوشانند

یادشان زمزمه نیمه شب مستان باد

تا نگویند که از یاد فراموشانند

 

خدایا به حرمت لحظات نابی که در آفرینش لشکر خوبان در سکوت، با کلمه و عشق … داشتم و توانستم یاد شهیدانی از قافله آزادگی را زنده نگه دارم،

مراقب رویاهایم باش…

 

منبع: اهراب نیوز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کانون تبلیغاتی آریانی
یادداشت